خودش میگوید که اطرافیانش او را «همزاد یوزارسیف» صدا میزنند؛ لقبی که با غرور از آن یاد میکند. گویی خودش نیز با این لقب بزرگ شده است. همهچیز از آنجا آغاز شد که چند دختر جوان، با داستانهایی مشابه، به پلیس مراجعه کردند. صدایشان میلرزید اما روایتشان یکی بود. همه آنها از مردی شکایت کردند که به قول خودشان، خوشچهره، متین و مؤدب، با گفتاری شیوا و ظاهر یک مأمور قانون، وارد زندگیشان شده بود. مردی که حضورش آرامبخش نشان میداد و رفتار و لباسش چنان رسمی بود که شک به ذهن کسی نمیآمد. یونیفورم اتوکشیده، بیسیمی بر کمر بسته و نگاهی جدی داشت که هرگز از چهره یک راننده تاکسی برنمیآمد.
شکایتهای سریالی
شکایتها که بیشتر شد، مأموران پایگاه سوم آگاهی متوجه شدند با کلاهبرداری معمولی روبهرو نیستند. کسی که در مرکز این ماجرا ایستاده بود، مردی ۳۲ساله بود؛ فارغالتحصیل مقطع کارشناسیارشد حقوق، با سابقه حضور روی صحنه تئاتر و اجرای برنامه در فضای مجازی. نقشهاش بهاندازه هوش و اعتمادبهنفسش بیرحمانه بود. او با ظاهری آراسته و مهارت در گفتار، در نقش سرهنگی از نیروهای انتظامی فرو میرفت. خودش را مأموری بانفوذ جا میزد که میتواند مشکلات قضایی یا پروندههای خاکخورده را حل کند. قربانیانش اغلب زنان بودند؛ مرد کلاهبردار، با لحن اطمینانبخش نزدیک طعمههای خود میشد، وعده ازدواج میداد و چنان با نقش دروغینش یکی میشد که اعتماد به او آسان بود. در طول چند ماه، با این ترفند از آنان مبالغی میان ۵۰ تا ۲۰۰ میلیون تومان گرفت.
اجازه انتشار تصویر متهم
وقتی شکایتها روی هم تلنبار شد، مأموران پایگاه سوم پلیس آگاهی رد او را گرفتند. دستگیریاش بیهیاهو اما دقیق و بینقاب بود. مجرم دستگیر شد و حالا داستان کلاهبرداریهای عجیبش را روایت میکند. سرهنگ علی عزیزخانی، فرمانده پایگاه سوم پلیس آگاهی، صبح دیروز در حیاط پلیس آگاهی اعلام کرد که قاضی پرونده اجازه انتشار تصویر متهم را داده تا اگر کسی فریبش را خورده، بتواند او را شناسایی و شکایت کند.
فریب در تاکسی اینترنتی
حالاامادخترانیکه به آگاهیآمدند،مردی رامیدیدندکهزمانی برایشان تکیهگاهبود.آنهاروایتهای متفاوتی از فریبخوردنشان داشتند. یکی از آنان گفت: «چند ماه پیش، یک روز تاکسی اینترنتی گرفتم،رانندهاش همین آقا بود. در مسیر خیلی رسمی با بیسیم حرف میزد. به من گفت که مأمور است. وقتی متوجه شد برادرم، پرونده خانوادگی در دادگاه دارد، ادعا کرد با نفوذی که دارد میتواند کمکم کند. من هم به او اعتماد کردم. کمکم وقتی اعتمادم بیشتر شد، به من گفت که قصد ازدواج دارد. میگفت عاشقم شده و من هم حرفش را باور کردم. به همین دلیل چهار سکه طلا به او دادم تا کار برادرم را درست کند. میگفت این پول را برای آشنایی که در قوه قضاییه دارد، میخواهد تا از این طریق مشکل برادرم حل شود اما سکهها را از من گرفت و بعد غیبش زد.»
همزاد یوزارسیف هستم!
کلاهبردار حرفهای، هنوز هم با اینکه دستگیر شده، ولی به نقش خود وفادار مانده است.این مجرم صبح دیروز در گفتوگو با خبرنگار ما، روایتی از نقشههای فریبکارانهاش داشت: «من همزاد یوزارسیف هستم.خدا برای آفرینش من وقت زیادی گذاشته.» نگاهی از ترکیب غرور و خودشیفتگی درچشمانش بود، شبیه بازیگری که هنوز نمیخواهد بپذیرد نمایش به پایان رسیده است. میگفت: «از بچگی به من میگفتند قشنگی، خوشبیانی، خاصی. به همین دلیل روی صحنه رفتم، مجری شدم، مردم تشویقم کردند. آنجا بود که یاد گرفتم چطور نگاه مخاطب را نگه دارم. وقتی لباس پلیس پوشیدم، حس کردم نقشی مهم بازی میکنم. بیسیم، کلاه، حرکات جدی؛ همه بخشی از نقش من بود.»
او ادعا کرد هرگزقصد آسیب نداشته وفقط گرفتار «بازیگری اشتباهی» شده است.میگفت: «قصدم آزار نبود، فقط در نقشم زیاد ماندم. نقش نجاتدهنده،نقش مرد قوی.همه قربانیان پروندهام، مشکلات مختلف داشتند.یکی مشکل مالی ودیگری مشکل خانوادگی، من هم قهرمان آنها بودم. برای همین به من اعتماد میکردند.» اما پولها حقیقت دیگری میگفتند. این مجرم حرفهای بخش زیادی از پولهای کلاهبرداری را خرج سفر و لذت شخصی کرده بود.
وقتی از او درباره سابقهاش پرسیده شد، گفت: «یک بار به خاطر دعوا با برادرزنم بازداشت شدم، آن زمان هنوز زن داشتم. دو سال است جدا شدم و شاید از همان وقت، از زنها دلخورم. شاید انتقام گرفتم، شاید هم فقط دنبال دیدهشدن بودم. در کل من آدم بدی نیستم. فقط نقش اشتباهی را طولانی بازی کردم. نمیخواستم کسی آزار ببیند، ولی همیشه عاشق این بودم که پلیس باشم. برای همین نقشه پلیس را ادامه دادم.»
هیچکس نفهمید آن مرد از کجا تصمیم گرفت نقش پلیس را به خود بگیرد اما همکارانش در تئاتر میگویند، همیشه عاشق ایفای نقشهای قدرتمند بود. برایش تفاوتی نداشت قاضی باشد یا فرمانده، مهمتر این بود که در مرکز توجه بایستد.