روایتی برگرفته از زندگی و شهادت «اکبر انتشاری» فرمانده گردان ادوات لشکر ۸ نجف اشرف
خمپاره ۶۰ حریف فرمانده نشد
شب عید سال۱۳۴۰ بود. دیگ سمنو وسط حیاط خانه مادر شوهر فاطمه قلقل میزد. نذر امسال دیر شده و کشیده بود به شب سال تحویل. آتش زیر اجاق سمنو الو میکشید. فاطمه نفسش را تازه کرد، نشست پای اجاق و پوست سیر و پیازها را ریخت توی آتش.