خاطرات کاغذی
شوالیههای عدالت
در شهر عدالت شاهد ماجراهایی با محوریت جادوگری بهنام مرلین و شاهآرتور و سربازانش بودیم. شاهآرتور معمولا استراتژیها و نقشههای جنگی را بهتنهایی ارائه میکرد.
در شهر عدالت شاهد ماجراهایی با محوریت جادوگری بهنام مرلین و شاهآرتور و سربازانش بودیم. شاهآرتور معمولا استراتژیها و نقشههای جنگی را بهتنهایی ارائه میکرد.
«شهر بچهها» سرزمینی بود با مشخصات کامل یک زندگی شهرنشینی البته با ساکنانی که همگی در سنین پایین کودکی بودند. با توجه به اعتقاد بچهها به این افسانه که بچهها را لکلکهای مهاجر از سرزمینی دور برای پدر و مادرها هدیه میآورند، حالا در این کارتون بچهها میتوانستند به نوعی نظارهگر زندگی قبلی خود باشند! در این شهر هر بچهای برای خود خانهای زیبا و رنگارنگ داشت و بسیار پرانرژی در حال زندگی ماجراهای خود بود، تجربه میآموخت و قدرت خود در زندگی روزمره را محک میزد تا اینکه بالاخره روزی لکلکی سراغش بیاید و او را به دنیای آدم بزرگها ببرد.
تیفوها سه موجود پشمالو بودند که سعی داشتند دنیایی که در آن زندگی میکنند را کشف کنند. تیفو سبزشاعربود، تیفو قرمز احمق به نظر میرسید و تیفو آبی منطقیتر و عاقلتر از آن دو تا رفتار میکرد. سرزمینی که آنها ساکنش بودند با رودخانهای خروشان محدود شده بود.
کاراگاه فنیک روباهی باهوش بود که به همراه دستیارش دیگل (خوک)، وارد ماجراهایی مرموز میشد. آنها در هر قسمت کارتون، در پی یک حادثه و اتفاقی مرموز از طرف شهروندان که جملگی حیوان بودند، به کمک طلبیده می شدند و سپس با کارآگاه بازی های متبحرانه، در پی پیدا کردن سرنخهایی منطقی موفق می شدند که معماها را حل کرده و به دنبال آن مجرمان را دستگیر و به قانون بسپارند تا به سزای عملشان برسند.
آیوی، دختر روشنبین و بسیار با استعدادی بود که میتوانست تهدیدها و خطرات فضایی را پیشبینی کرده و با مطلعکردن سازمان فضایی، امنیت را در سراسر سیاره زمین و کهکشانهای اطراف آن برقرار کند، اما یک فردی شیطانصفت که قصد داشت بر سیاره زمین حکومت کند به وسیله دستگاهی پیشرفته با افرادش وارد بدن آیوی شده و کنترل این دختر جوان را در اختیار گرفت.
در شبهای بلند قطبی، در داخل ایگلویی که با نور کم رنگ حاصل از سوختن روغن حیوانات قطب روشن شده بود، پیرمردی قطب نشینی را میدیدیم به نام "توکتو" که در کنار پسر و عروس ونوه خردسالش خاطراتی شیرین از دوران کودکی و از تجربیاتی که در کنار پدر و مادرش آموخته بود تعریف میکرد (با صداپیشگی گرم و گیرای پرویز نارنجی ها). همزمان با صحبتهای پدربزرگ، تصاویری مستند، مطابق با آنچه میشنیدیم، از شیوههای زندگی "اینوئیتها" پخش میشد.
مجموعه برنامه «چرا و به چه علت؟»، به جز تیتراژ ابتدا و انتهایش که خبر از حضور جانداری عجیبالخلقه روی کره زمین میداد و ساختار انیمیشن داشت، بقیه برنامه روایت سوژههایی مستند با پخش تصاویری مستند بود.
گربههای فضایی از سیارهای دور و ناشناخته به نام تریگلیسرید ۷ آمده بودند. ماموریتشان، جستوجوی حقیقت و ایجاد عدالت برای ساکنان زمین بود و البته یافتن غذایی برای گربه ها که طعم ماهی ندهد! آنها از نژاد غیرطبیعی جنگجویان فضایی بودند و مخفیگاهشان آنقدر محرمانه بود که خودشان هم نمیدانستند کجا هستند! آنها توسط فرمانده خودشان «کاپیتان میو» هدایت میشدند، البته کاپیتان هم ماموریتها را از مرد سالمندی دریافت میکرد که رئیس خطاب میشد و تصویرش از تلویزیون کابلی قابل دریافت بود.
زمان داستان این کارتون مربوط به آینده بود، در روزگاری که پیشبینی میشود انسانها و رباتها بتوانند بهطور مسالمتآمیزی در کنار هم زندگی کنند.
«اسپید باگی» ماشین نارنجی رنگ کوچکی بود که توسط جوان مکانیکی به نام «تینکر» طراحی و ساخته شده بود. این ماشین از طریق یک واکی تاکی قابل حمل، به راحتی فعال و حتی از راه دور کنترل میشد.