قصه از اشراف به کلمات می‌آید

قصه از اشراف به کلمات می‌آید

۲۲ آبان ۱۴۰۴ - ۱۳:۱۳

معمولا قبل از این‌که با کسی تماس بگیرم اول پیام می‌دهم. ادب حکم می‌کند که فرد، به‌خصوص اگر آشنایی قبلی‌ای با هم نداشته باشیم، بداند که تماسی در انتظارش است و خودش را برایش آماده کند. من هم در حدفاصل پاسخگویی مخاطبم کمی بیشتر راجع ‌به مسیر و مقصود فکر می‌کنم تا هدف گفت‌وگو وسط مکالمه از دستم در نرود، به علاوه این‌که این‌بار بیشتر از همیشه مضطرب بودم و نیاز به زمان داشتم. پس پیام دادم، می‌دانستم مرد سرشلوغ و پرکاری‌‌است و احتمالا دریافت پاسخ از او زمان زیادی را می‌طلبد.

خاطرات سعید! سیزده‌ساله از تهران

دست‌نوشته های نوجوانی که همه چیز را می داند!

خاطرات سعید! سیزده‌ساله از تهران

۱۵ آبان ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۱

راستش من نمی‌دانستم این انشا را باید از کجا شروع بنمایم اما بابایم دیشب گفت بهتر است این‌گونه شروع بنمایم که قلمم را در دست می‌گیرم و انشایم را آغاز می‌کنم. البته من احساس می‌نمایم که بعد از این جمله دوباره نیاز است که انشایم را شروع کنم. پس مساله همچنان حل نشده است. 

فضایی که هدیه می‌دهد!

فضایی که هدیه می‌دهد!

۱۵ آبان ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰

زمانی که هنوز به برخی از پلتفرم‌ها وارد نشده بودم، گمان می‌کردم از خیلی چیزها دور مانده‌ام و از بسیاری از اخبار بی‌خبر!!!

از دل پست تا دل مردم

از دل پست تا دل مردم

۱۵ آبان ۱۴۰۴ - ۱۴:۵۸

اینستاگرام مثل یک نمایشگاه بزرگه. هرکس با فیلتر و زاویه، خودش رو روی ویترین می‌چینه، بعضی‌ها لبخند مصنوعی می‌کارند، بعضی‌ها غم تمرینی می‌چکانند و انگار همه احساسات پشت یک ردیف افکت مخفی شده. کپشن‌ها پر از جمله‌های فلسفی و انگیزشی است. ولی تهش هنوز همه دنبال فالوئر بیشترن، نه حرف واقعی، بعضی پروفایل‌ها مثل ویترین فروشگاهند مرتب و براق اما پشتش خاک واقعیت مانده، بعضی عکس‌ها چنان مصنوعی‌اند که اگر لبخند طبیعی در آنها بود، تعجب می‌کردیم.

کیمیاگر

کیمیاگر

۱۵ آبان ۱۴۰۴ - ۱۴:۵۶

کتاب «کیمیاگر» با درهم‌آمیختن جادو، عرفان، خرد و شگفتی به رمانی کلاسیک در عصر مدرن تبدیل شده است. 

سلاخی حقیقت

سلاخی حقیقت

۱۵ آبان ۱۴۰۴ - ۱۴:۵۶

قبل از آن که مسیر اینچنین اکلیل‌پاش و پر زرق و برق شود سرم سودای آن داشت که صفحه‌ای داشته باشم، برای دیدن درست. 

اگر نوجوان بودم، چه پیج اینستاگرامی می‌ساختم که ترند شود؟

اگر نوجوان بودم، چه پیج اینستاگرامی می‌ساختم که ترند شود؟

۱۵ آبان ۱۴۰۴ - ۱۴:۵۵

یادتان هست اولین‌بار که اینستاگرام را باز کردید، چه حسی داشتید؟ آن جهان رنگارنگ از عکس‌ها، ویدئوها و آدم‌های جذاب؟ برای یک نوجوان، اینستاگرام می‌تواند هم یک زمین بازی بی‌پایان باشد، هم یک سکوی پرتاب. 

بهترین پست، همان پستی است که منتشر نمی‌شود

بهترین پست، همان پستی است که منتشر نمی‌شود

۱۵ آبان ۱۴۰۴ - ۱۴:۵۳

راستش، این روزها کافی است اینستاگرام را باز کنی تا لشکری از محتوا از هر جهت به‌سویت هجوم آورد؛ محتواهایی که نه معنا دارد و نه ارزش، فقط ظاهری زیبا و کپشن‌هایی عجیب و غریب دارد.

نامتعادل

نامتعادل

۱۵ آبان ۱۴۰۴ - ۱۴:۵۳

وقتی حرف از اینستاگرام برای گروه سنی نوجوان به میان می‌آید، همه منفی فکر می‌کنند و اتفاق نظر دارند که فضای اینستاگرام مسموم است و هیچ برای سن‌شان خوب نیست. در واقعیت امر هم همین‌طور است. نوجوانان بس ‌که چیزی برای دنبال کردن ندارند سراغ بلاگرها و افرادی می‌روند تا روزمره‌شان را پر کند.

اکسپلور و ما ادراک ما اکسپلور!

درباره تفریح جدید این روزهای‌مان

اکسپلور و ما ادراک ما اکسپلور!

۱۵ آبان ۱۴۰۴ - ۱۴:۴۶

پیشنهاد می‌کنم یک‌بار به میانگین زمان استفاده از اپلیکیشن‌های گوشی‌تان نگاهی بیندازید و با صداقت ببینید روزانه چند دقیقه را صرف آنها می‌کنید. میانگین جهانی استفاده از فضای مجازی به شش ساعت در روز رسیده؛ یعنی ۳۶۰ دقیقه! این رقم به‌ویژه برای نسل جوان، که نیروی محرکه هر جامعه‌ای است، نگران‌کننده به نظر می‌رسد؛ زیرا بخش قابل‌توجهی از ساعات طلایی زندگی، صرف کلیپ‌های کوتاه و بی‌محتوا می‌شود. خیلی از ما شاید این‌طور به ماجرا نگاه کنیم که بین ساعت‌های درس یا کار با گشت‌وگذار در انبوهی از عکس و فیلم تفریح می‌کنیم و کمی دوپامین به مغزمان می‌رسانیم! اما موضوع به همین سادگی‌ها نیست. تبعات اکسپلورگردی آن‌قدر گسترده است که این روزها مقالات متعددی در درباره آن نوشته می‌شود و آن را تهدیدی جدی برای آینده بشریت می‌دانند. بی‌تردید پس از خواندن این گزارش، نگاه‌تان به اصل و اساس این «تفریح نوظهور» کاملا دگرگون خواهد شد.

قبلی۳بعدی