مجموعه یادداشتهای سفر به لبنان / بخش چهارم
روایت روضه
بعد از پیادهروی در ضاحیه و پیگیری یکسری از کارها، مصمم بودم که در ابتدای سفرم سری به روضهالشهدای ضاحیه بزنم! حدود ساعت سه بود که به روضه رسیدیم! به نسبت سه سال قبل که این مکان مقدس را زیارت کرده بودم، اوضاع خیلی تغییر کرده بود! حضور مردم آن هم در وسط هفته در اینجا برایم جالب بود. فضای آرام همیشگی روضه سر جایش بود، مردم در سکوت برای عزیزان تازه شهید شده گریه میکردند و عدهای هم مشغول آمادهکردن چند قبر بودند. تصویر بزرگ شهید فواد شکر که در سفر قبل ناخواسته در موردش شنیده بودم و با او آشنا شده بودم، من را به سمت خودش کشاند. کنار مزار این شهید، قبر فرمانده شهید ابراهیم عقیل بود که هنوز سنگ نداشت و تازه دوسه روز از خاکسپاریش میگذشت. بهخاطر تازهبودن این شهادت، رفتوآمد بالای این مزار زیاد بود! چه از خانواده و چه مردم! خیلی برایم سنگین بود! فرماندهی از پی فرمانده دیگر مسافر بهشت میشد و این چیزی نبود که این مردم و ما برایش آماده باشیم.