دیزنی نامه

دیزنی نامه

۱۴ تير ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۰

۱- جناب والت آن سلطان پویانمایی، آن پدیده کارتون‌های سینمایی، آن خلاق پرکار،برنده گلدن‌کلوب واسکار،سازنده انیمیشن‌های بسیار،هم اوکه شبیه آثارش هیچ چیز نی،عامل خلق سیندرلاوپینوکیو وهفت کوتوله،جناب والت دیزنی.وی را خصایص فراوانی بودو در بلاد شیکاگو و حومه سر‌و‌سامانی بود و در عرصه سینما و حتی کارآفرینی چهره تابانی بود، تحول جو. شاید ازهمین رو بود که برخی معتقدند وی در۵دسامبر۱۹۰۱درخیابان استریپ درمنطقه هرموسای شیکاگو، درخانواده‌ای نجیب اما غیرمذهبی چشم برآفاق این کره خاکی گشود. آورده‌اند که در همان کودکی تجارت را باخرید روزنامه به قیمت ارزان و فرو نمودن آن در پاچه مردمان به قیمت گزاف، آغازکرد.  چون وقت جنگ فرا رسید وی را گفتند: میای سرباز شی؟ گفت: نچ. گفتند: مگر دست خودت است. گفت: نچ. پس او را بگرفتند و ببردند و در آمبولانسی انداختند و گفتند تا مریض‌ها را جابه‌جا کند. بی‌شک آمبولانس مذکور را در بطن تک‌تک آثار وی دیده‌اید که تصویر خویش را بر آن نگاشته است.  القصه چون از جنگ بازگشت؛ امید از خلایق منقطع کرد و به پاسبانی شبانه در شرکت پدرش مشغول همی شد و این فرصتی بود تا والت، به فن مورد علاقه‌اش یعنی ترسیم نقوش بر پاره‌های کاغذ رو نهد؛ یعنی همان هنر نقاشی. 

دسته درست دست منه

گفتگو با مبین خجسته، بازی‌ساز دهه هشتادی

دسته درست دست منه

۱۴ تير ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۲

مبین خجسته به تازگی وارد ۱۸سالگی شده و کارهایی در ۱۰سال اخیر زندگی‌اش در زمینه صنعت بازی‌سازی ایرانی انجام داده که به اصطلاح ما دهه هشتادی‌ها، اسمش را تریلی نمی‌کشد! شاید فکر ‌کنید اغراق می‌کنم اما اگر می‌خواهید نظرتان کامل تغییر کند، پیشنهاد می‌کنم پای صحبت‌های مبین خجسته بنشینید و از ایرانی بودنش افتخار کنید.

من سرم گرمه!

بررسی کم و کاستی‌ها در حوزه سرگرمی نوجوانان

من سرم گرمه!

۱۴ تير ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۱

تابستان شروع شده و همه دانش‌آموزان دربه‌در دنبال یک سرگرمی هستند. صدای غرغری که از اتاق‌ خواب‌های نوجوان‌ جماعت در تابستان به گوش می‌رسد، نشان از آن دارد که یک جای کار می‌لنگد؛ لنگیدن هم از پای شل مقوله‌ای به نام سرگرمی برای نوجوانان است.

مچ‌اندازی مغزها

مچ‌اندازی مغزها

۱۴ تير ۱۴۰۳ - ۱۴:۰۴

یکی ازمعیار‌های معتبر برای تمیز دادن بازی خوب از بازی بد، این است که شما حین بازی کردن متوجه گذر زمان نشوید. وقتی این اتفاق می‌افتد یعنی این‌که سر فرد حسابی گرم و تا جایی که ممکن بوده، در بازی غرق شده است. اما سوال اصلی این است؛ مگر می‌شود قبل از خرید و امتحان هر بازی، یک دست نشست و آن را بازی کرد تا بفهمیم چقدر بازی کردن برای‌مان لذت‌بخش است؟

نوع جدید اعتیاد

نوع جدید اعتیاد

۱۴ تير ۱۴۰۳ - ۱۴:۰۳

مسأله داغ این روز‌ها چیزی نیست جز همستر؛ یا به زبان دیگر مخدری جدید! این روز‌ها به هرکجا قدم می‌گذاریم با افرادی مواجه می‌شویم که دستگاه‌های تلفن هوشمند را به گوشه‌ای انداخته و با نصب اتوکلیکر یا به ‌قولی همان کلیک‌‌کننده ‌خودکار در حال کسب‌‌ درآمد‌ هستند.

سرگرمی شما را انتخاب می کند

سرگرمی شما را انتخاب می کند

۱۴ تير ۱۴۰۳ - ۱۳:۵۶

«وتین یعنی رگ گردن، وتن یعنی زدن رگ گردن. بیوتن را می شود بی وطن هم خواند، وطنی که تایش دیگر دسته‌ای ندارد تا خودت را بهش بگیری، بلکه باید با تمام وجود بغلش کنی.»

پای لرز خربزه‌ها

درباره مسئولیت پذیری از خود تا مدرسه!

پای لرز خربزه‌ها

۰۷ تير ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۷

جهان دارد به سمت فردگرایی می‌رود. انگار هرکسی به‌دنبال خوشبختی خودش است و کاری ندارد که همسایه‌اش دارد چه جوری با زندگی دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. حتی دینداران هم گاهی فقط به فکر بهشت‌رفتن خودشان هستند و کاری ندارند دیگران چقدر به سمت سعادت می‌روند. این‌ها همه از مظاهر فردگرایی است؛ فرهنگی که در مقابل مفهومی به نام مسئولیت‌های اجتماعی قرار دارد. در این روز‌های انتخاباتی، این موضوع مهمی است که باید در موردش صحبت شود.

حکیم از لنگ در هوایی تا مدیریت!

حکیم از لنگ در هوایی تا مدیریت!

۰۷ تير ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۵

۱- حکیم حکیمان، شخص والامقام حکیم که از هر انگشتش هنری می‌ریخت و از هر کلمه‌ای که می‌گفت دُر و گوهر (البته پلاستیکی)، تصمیم گرفت این بار شخص مفیدی در جامعه باشد. کمی دو دوتا چهارتا کرد و بعدش رفت تا کارمند اداره بلاد شود، بلکه یک‌بار شانسش را در اداره بلاد امتحان کند.

زنگ پرورشی در اردو!

زنگ پرورشی در اردو!

۰۷ تير ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۰

یکی از بهترین روز‌ها که برای هر دانش‌آموز نوجوانی که بعد از سال‌های تحصیل از آن به عنوان خاطرات خوب یاد می‌کند، تجربه اردو‌های مدرسه‌ای است. گرچه شاید مثل زنگ اردو‌های آن طرف آب همراه با آموزش‌های فراوان و یادگیری مهارت‌های زیاد نیست، اما همیشه تلاش شده در این اردو‌های دانش‌آموزی، بحث آموزش و به خصوص پرورش بیشتر مطرح شود.

اولین‌بارها

اولین‌بارها

۰۷ تير ۱۴۰۳ - ۱۵:۱۸

وقتی در لابه‌لای جمعیت می‌دویدم تا خودم را به قطار برسانم، در آن هیاهو و گرمایی که بی‌هوا یقه تهران را چسبیده بود، انگار چیزی در سینه‌ام سنگینی کرد.

قبلی۱۰بعدی