شما زنده بودن امروزتان را به دو واسطه مدیون خدا هستید . یکی این که ظرف عمر شما را حداقل تا این سن گسترده کرده است و دلیل دوم این که در وجود شما هیجانی به نام استرس را قرار داده است. در واقع اگر در عمق وجودی انسان استرس و اضطراب نهادینه نشده نبود، انسان در همان سالهای ابتدایی ورودش به زمین از بین میرفت و فاتحه اش خوانده بود. این استرس شما حسابی آماده میکند و باعث میشود بتوانید به خوبی از پس زندگی خود است که کمی شما را برای شرایط متفاوت و درست و حسابی بربیایید. حال که متوجه شدید استرس با همه آن حال بدی که که برای ما ایجاد میکند چقدر مفید است، بیایید پرونده این موجود قابل درک، اما غیر قابل حس را باز کنیم.
«ما کاری به حکم نداریم؛ حکم رو کاغذ مال محکمه است، اصلیت حکم مال خداست، که ما و منش ریخته و...» همیشه با شنیدن کلمه اعتراض یاد دیالوگهای زیبای فیلم «اعتراض» میافتم. چقدر این نگاه زیباست اگر بدانیم که اصلیت حکم مال خداست و ما چقدر قضاوتهایمان درباره همدیگر اشکال دارد و در پی همین قضاو تها چه اعترا ضها که بیهوده به هم نکردهایم. ولی اساسا اعتراض باید برای چه چیزی اتفاق بیفتد و چگونه؟ در ادامه خواهید خواند.
بعد از قهرمان آفرینی کشتی گیران آزاد و فرنگی در مسابقات بلگراد صربستان چند روزی میشود که شاهد گلباران کشتی گیران امید کشورمان در مسابقات اسپانیا بوده ایم و بیش از پیش کاممان شیرینتر از قند شده است. در بین همین مسابقات ورزشی گروه تولید شبکه ورزش از یک شگفتانهای با عنوان مسابقه استعدادیابی ملی کشتی رونمایی کرد. به این بهانه پای گفتگو با تهیه کننده این برنامه، محمد رضا نعمتی نشسته ایم تا درباره مفهوم استعداد و نقش و هدف این برنامه صحبت کنیم.
در این دنیا که خیلی از ما با رویـاهـای خـود به آینده و گاهی به دلیل حسرتهایمان به گذشته خیلی دور پرواز میکنیم. بین زمین و آسمان آدمهایی وجـود دارنـد که مانند فرشتهها، وظیفه پـروازهـای سخت و جابهجایی آدمها از نقطهای به نقطهای دیگر را دارند. شاید در تاریخ و جملات امروزی ثبت کرد که بعد از معدن، سختترین شغل و حرفه در این جهان خلبانی است. جایی که آنها نمیتوانند مثل یک بازیکن فوتبال اشتباه کنند. همه چیز باید دقیقتر از ماشین حسابهای مهندسی باشد تا هیچ مشکلی بقیه را تهدید نکند. در این شماره نوجوانه پای صحبتهای یک بانوی خلبان نشستهایم تا از رویایی بگوید که تبدیل به واقعیت شد.
یکی از جامعه شناسان برجسته در مورد فضای مجازی گفته بود که عصر مجازی هم مانند تمام عصرهای دیگر بعد از به اوج رسیدنهای اجتماعی رو به افول خواهد رفت و در نهایت به حداقل و دیدن میرسد، اما اینکه کی به اوج میرسد را هیچ کس نمیداند این روزها قراره مجازی و دیدن آدمها بدون آشنایی پیشین در فضای کشور ما پیچیده و آدمهای زیادی آن را تجربه کردهاند ما هم به فراخور تمام مسائل نوجوان محوری که به ما مربوط میشود دو صفحه پرونده تقدیم شما میکنیم تا کمی در قرارهای مجازی ریز شویم.
واژه «بازگشت» برای شما چه راست؟ شما این واژه را مثل «صداقت» سفید میبینید یا مثل «دروغ» سیاه؟ برای من این واژه و معنایش، نه آن خوب است که رنگش را تماماً سفید ببینم و نه آنقدر بد است که سیاه رنگ باشد. «بازگشتن» از آن کارهایی است که گاه عالیترین انتخاب ممکن است و گاه وحشتناکترین. برگشتن خاکستری است، چون صفر و صدش مشخص نیست و نمیشه مثل قرص، سر ساعت تجویزش کرد. نمیشود به هر آدم دل کندهای برگشتن به هر آنچه رها کرده را پیشنهاد کنیم یا به زخم خوردهای، برگشتن به خود قبلیش را. البته همیشه هم حرف بر سر برگشتن ما به جایی که ترک کردهایم، نیست. گاهی پای برگشتن یک حکومت منقلب شده به جاباز میشود و گاه حرف از برگشتن یک پیکر بیجان است. گاه یک اصالت به زندگی آدمی برمیگردد و گاه یک تباهی. گاهی بازگشتند رنگ و بوی مقدس به خود میگیرد و، مثل آب متعفنی هست که به ناچار سرکشیده باشی. مرز بین حماقت و عقلانیت در بازگشتن، مثل یک مو نازک است و کار هر کسی هم نیست. تفاوتی هم ندارد، هیچ مدل بازگشتن کار راحتی نیست! در این دو صفحه از نوجوانه به بهانه بازگشت اخیر شهدای دفاع مقدس به کشورمان، از زوایای مختلف به بازگشتن نگاه کرده ایم. البته نه به سبک زخم کاری و زخمهایش، بلکه به سبک نوجوانه و کلافهایش.
بیشتر از اینکه مسئله اش را بگذاریم زیر ذره بین، اسلحه را به سمتش گرفته ایم و مدام مجبورش می کنیم عقب نشینی کند و برود توی جزیره تنهاییاش. نوجوان را میگویم از نادیده گرفتنش در جامعه و خانواده بگیر تا رسانه و سیاست. از کج سلیقگیهای رفتاری در مدرسه و تعامل با معلمان تا فامیل خلاصه نوجوان یا متهم بوده است یا نامرئی. قلمرو یعنی محل روان بودن. دهخدا می گوید تا هر جایی که پادشاه قلم و امرش کارگشا باشد قدیمترها به آن قلمرو می گفتند. اسم صفحه اول نوجوانه را گذاشتیم قلمرو که نشان بدهیم برای ما اعضای تحریریه دغدغهها و مطالبات نوجوانان اهمیت دارد، اما اصولاً چند جای کار با هم در این حوزه میلنگد مثلاً خانواده جامعه مسئولان مدرسه و مهمتر از همه خودشان!
ای مجاهدای مظهر شرف» ... ایران ایران ایران رگبار مسلسلها» ... خمینیای امام خمینیای امام ... رادیو روی موج تاریخ که میافتد این صداها بلندتر از همیشه به گوش میرسد. اگر کمی پیچ رادیو روی خط زمان جلوتر بیاید، اما شاید بشنویم چنان حبیب مظاهر مدافع حرمم» ... «مرد اگه مرده، مرد نبرده» ... «چطوری سوتیامو بشمارم؟» ... سرود جزء لاینفک زندگی ماست چه بخواهیم چه نخواهیم. این بار در کلاف مروری داریم بر جریانی که سرود در طول این سالها طی کرده است.
پرواز برای من و پدرم پدیدهای عجیب و مرموز و دوست داشتنی بوده و هست. تا جایی که مدتها دلم میخواست مهماندار میبودم و فکر میکنم الان در دنیای موازی به جای اینکه مشغول نوشتن قطبنمای این شماره نوجوانه باشم، در حال پرواز بر فراز اقیانوس آرام و پرسیدن: (گفتید چه میل دارید؟) هستم. از طفولیت تا به امروز که مادرم معتقد است خرس گنده هستم، پایم به هواپیما نرسیده، خروپفم همه جا را پر میکرد و وقتی هواپیما بر زمین مینشست، چشمهایم را باز میکردم. البته حتی اگر در خواب هفت پادشاه هم بودم، برای غذای هواپیمایی که بر خلاف بقیه عاشقش هستم، از خواب میپریدم و سهم غذایم را چهارچنگولی میگرفتم، چون امکان بلعیدنش توسط برادرم وجود داشت. اما از آن طرف هم میدانم عدهای وجود دارند هواپیما و پرواز برایشان به مثابه یک کابوس میماند؛ مثلاً ترس یکی از آنها به حدی است که شب قبل پروازش نمیتواند بخوابد و حتی غذا بخورد. البته برای من قابل درک نیست، چون خودم هواپیما را همچون گهواره بچه میدانم، اما از طرفی قابل درک است، چون اتفاقات و سوانح هوایی خیلی عجیب انگیز هستند. درست مثل اتفاقاتی که امروز و اینجا میخواهیم درباره آنها صحبت کنیم.