درد بی دردی

درد بی دردی

۳۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۸

در خیابان راه می‌رفتم و گریه می‌کردم. به پهنای صورت، با تمام وجود، آنقدر که قلبم درد می‌گرفت توی سینه ام.

تو را برگزیدم میان این‌همه خوبان!

چطور با انتخاب‌های درست فرمان زندگی‌مان را در دست بگیریم؟

تو را برگزیدم میان این‌همه خوبان!

۳۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۸

حتما از خواندن اضافه تشبیهی فرمان زندگی در روتیتر متعجب شدید و خیال کردید می‌خواهید یکی از این متن‌های انگیزشی زرد را بخوانید. از اینها که «تو بهترینی» و «درست انتخاب کن» و «آدم‌‌های سمیتو بریز دور» ولی زهی خیال باطل. هنوز آن‌قدر‌ها هم کافر نشدم که از این حرف‌های مبطل بزنم.

جمع مکسر انتخاب

درباره انتخاب های زندگی و چندراهی های آینده ساز

جمع مکسر انتخاب

۳۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۷

اگر سری به مفاهیم عمیق فلسفی، اندیشه‌ها و مکاتب بزنیم، امکان ندارد جایی در آن گوشه‌ و کنارها، به بحث «جبر است یا اختیار؟» بر‌نخوریم.قدرت انتخاب همان مسأله‌ای است که همیشه سرش دعواست.

صدای دانش‌آموزان

صدای دانش‌آموزان

۳۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۷

من زنگ‌های ورزش را دوبرابر می‌کنم! من تمام خوراکی‌های بوفه را رایگان می‌کنم! شاید این جمله و شعارها برای شما نیز در سال‌های نه‌چندان دور آشنا باشد. در ابتدای امر و در جهت شورای دانش‌آموزی و شورای مدرسه، همیشه کسانی می‌آمدند که به هر حال یک دغدغه‌ای برای مدرسه خود داشته‌اند اما نمی‌دانستند که می‌شود دغدغه‌های‌شان مانند رویاها بزرگ شود.

در جست‌وجوی ریاست بلاد

در جست‌وجوی ریاست بلاد

۳۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۶

۱- راستش اندر احوالاتی که حکیم تجربه می‌کرده، عرایض بنده ناقص است و زبان قاصر از آنچه باید!

مسیر سرگرمی

مسیر سرگرمی

۲۴ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۱۸

مسیر را به سمت دروازه کج کردم و از روی خط اوت پابه توپ به سمت تور دویدم.عرق از کف سرم سر می‌خورد روی گردن و از جلو روی پیشانی و جلوی چشمم را می‌گرفت. رسیده بودم یک‌قدمی دروازه که هول شدم و پایم نچرخید و توپ چرخ زنان از خط بیرون زد ومحکم به دیوار کوبیده شد.

گشتم نبود؛ نگرد نیست!

گشتم نبود؛ نگرد نیست!

۱۷ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۱

مفهوم تاریخ برای من، مفهوم گمشده‌ای است. از آن دست علوم که با هربار خواندن، می‌توانی احتمالات و زوایای پنهان ریز و درشتی را وارد جریانش کنی و هر بار از چیز جدیدی که کشف کرده‌ای حیرت‌زده شوی. به گمان من، تاریخ چون گذشته است و دیگر دست‌مان به آن نمی‌رسد، می‌تواند گمشده‌ترین تکه پازل زندگی انسان باشد؛ همان بخشی که دائما سعی در فهمیدنش دارد اما هر بار، پا فراتر از مرحله‌ احتمال نمی‌گذارد و یقین را کم و به‌سختی می‌یابد. در این صفحه از قطب‌نما می‌خواهیم دست همدیگر را بگیریم، به دل تاریخ سفر کنیم و از گمشده‌ها بگوییم. لطفا کمربندها را محکم ببندید، مبادا که گم شوید!

فیلم، جای‌خالی سریال

فیلم، جای‌خالی سریال

۱۷ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۱

وقتی بچه بودم یک بار در شهربازی گم شدم و آنجا بود که فهمیدم گم شدن در ذات خود اصلا هم اتفاق ترسناکی نیست. یکم برای خودت این طرف آن طرف چرخ می‌زنی با این تفاوت که مامان و بابا دستت را نگرفته‌اند ولی داستان از جایی خراب می‌شود که با خودت می‌گویی نکند تا ابد پیدا نشوم.راستش پیدا نشدن است که به جان آدم دلهره می‌اندازدواساسا آدم ازپیدا نشدن ترس دارد.گم شدن برای شما چه معنایی می‌دهد؟! وقتی کلمه گمشده رامی‌شنویدبه چه چیزی فکر می‌کنید؟! به بهانه گم شدن یا شاید گمشده‌هابه بعضی ازگمشده‌های تاریخ سینما پرداخته‌ایم.

حکیم، خودش را گم کرده‌

حکیم، خودش را گم کرده‌

۱۷ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۰

۱. قصد جایی را کردن برای حکیم، مناسک خاص خودش را دارد. حکیم فرزانه که بچه محل این زمان و اهل این دیار نیست و تازگی‌ها اینجا مشرف شده، نه اسم خیابانی را می‌داند و نه راه کوچه‌ای را بلد است. لاجرم پیش از هر چیز، گوگل‌مپش را راه می‌اندازد. ردای خاکیش را می‌پوشد.

هیس هیچی نیس!

هیس هیچی نیس!

۱۷ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۰

پشت‌چهره‌های به‌ظاهرگمنام‌شان چندین‌سال سابقه کارخاک می‌خورد.هرکدام یک دفترچند صدبرگ تجربه هستنددرحوزه خودشان وردیف نشسته‌اندروبه‌روی بچه‌های تحریریه.

قبلی۱۱بعدی