سینمای نوپا و پویا
میلاد اله بخش از تهران
بیایید برگردیم به جشنواره فجر سال گذشته علیرقم کیفیت پایین بسیاری از فیلمهایی که اکران شدهبود، وجود چند اثر در حوزه نوجوان حائز اهمیتبود آثاری که در جشنواره فیلم کودکونوجوان امسال نیز اکرانوداوری شدند؛ نوروز، تابستانهمانسال و باغکیانوش ازجمله سهفیلم برتر در هردو جشنواره به شمار میرفت که در حوزه نوجوان ساخته شدهبودند و مورد نقدوبررسی منتقدین قرارگرفتند، دراین بین باغکیانوش باروایتی خاصوخلاقانه نوجوانان را قهرمانان یکداستان نسبتا واقعی معرفی و ساختن فضایی فانتزی را در ذهنشان نقطه عطف خود کردهبود چراکه بسیاری از نوجوانان بعداز دیدن این فیلم ازبرخی صحنههایش تعریفوتمجید میکردند! و از ماجراجویانه بودن ایناثر خوششان آمدهبود!
پس اگر به عنوان یکنوجوان بخواهیم نگاهی انتقادآمیز بهسینمای کشور بیاندازیم صددرصد باید به علایقوسلایق نوجوانان توجه کنیم اینکه بخش عمدهای از آنان دوستدار فیلمهای کمدی هستند آنهم کمدی هیجانانگیز ویا فانتزی، خیلی درساخت یک اثر خوب و لذتبخش میتواند مفید واقعشود ازطرفی باید توجهداشت که مقوله آموزش دراین فیلمها میتواند از دهها کتاب ویا درسومدرسه تأثیرپذیری بیشتری داشتهباشند، فیلم (مدرسهای که میرفتیم) دردهه۶۰ ساختهشد نمونهای بارز درمسائل آموزشی میباشد که محتوایی اجتماعی نیز بهخود میگیرد.
فارغ از اینها اگر به سخنان آقای مهدی باقربیگی بازیگر قصههایمجید درشماره قبلی نوجوانه که درباره بیکیفیتی جشنواره فیلم کودکونوجوان اشاره کردند، توجه کنیم به این نکته پیخواهیم برد که ترکش ضعفهای مدیریتی سینما به نوجوانان نیز خوردهاست!
این راهم خاطرنشان کنیم که سیر سینمای نوجوان در سهدهه گذشته دچار تغییر وتحولات بسیاری نظیر فضای رقابتیتلویزیون با شبکههای مجازی و عدم حمایتکافی ازسوی نهادهای فرهنگی گردیدهاست که منجربه افت کیفیت آثار سینماییشده اینمورد تأکیدی برهمان ترکشهای اصابتکردهی ضعفمدیریتی درسینمای نوجوان میباشد.
امیدکه درآینده نهچنداندور شاهد بالابردن کیفیت اجراییومدیریتی درآثاری که برای نوجوانان ساختهمیشود باشیم.
چشمهای محروم شده
فرهود عباسی فرد از تهران
سینما، همان دروازه جادویی و شگفتآوریست که ما را به دل اتفاقات در هر تاریخ، زمان و جغرافیایی میبرد.
نوجوان سرزمین من، ایران، تابحال از دیدن و حسکردن بسیاری از میراث خود محروم بوده است. ایران، لقب بزرگترین حکومت تاریخ را به نام هخامنشیان بر لوح افتخارات خود دارد؛ بزرگترین و عادلترین پادشاه جهان را با نام بزرگ کوروش دارد، اما نتوانسته است حتی یک قاب از آن همه عظمت و شرافت آن آدمها را به تصویر و پرده نقرهای برساند.
سرزمین من، شاهنامه دارد که بزرگترین کتاب اساطیری تاریخ این کهنزمین است. از دلِ دلیری رستم، غمنامه سهراب، فَرِ ایزدی جمشید و عشق تهمینه میتوان هزاران هزار قصیده زیبا به تصویرِ بصیرت کشید، اما چشمان ما هنوز به دیدن این همه زیبایی، روشن نشده است. دیگر مللها و صنعت سینماییشان از شاهنامه و اساطیر ما بسیار بهره بردهاند و حتی بخشی از آن را به مالکیت خود در آوردهاند و هیچکس در دنیا هنوز نمیداند که چه لحظههای چشمگیری در به تصویر کشیدن شاهنامه از آن آدمیان خواهد شد که این رنج سی سالهی فردوس طوس، از هر جنبهای، عظیم و بیمثال است.
ما در سینمایمان از غم، اعتیاد، افسردگی و خیانت بسیار گفتهایم؛ خوب هم گفتهایم، اما جای قصههای مردان و زنان بزرگ و وقایع بزرگتری را خالی گذاشتهایم. ما هنوز حتی آنچنان که باید از رشادت پدران و مادران قهرمانمان در دفاع مقدس هم نگفتهایم؛ آثاری در حدِ لیاقت یک ذره از عشق آنها به وطن نساختهایم.
ناگفتهها در قاب تصویر بسیار است. ایران نیز کهنترین سرزمین جهان است و سینمای ایران، به تمامی مردمان عاشق این سرزمین در طول این تاریخ باشکوه، بسیار بدهکار است.
سینما خانوادگی نیست
حانیه آبنیکی از تهران
وقتی صحبت از نقد سینما میشود، خیلیها چهرهای خندان به صورتشان میگیرند، چهرهای که صحبتهایی در آن است و میخواهند سریع اظهار نظر کنند.
قطعا که هفتمین هنر یعنی "سینما" کنار هنرهای دیگر مانند هنرهای ادبی، تجسمی و ... قرار میگیرد، اما مسئله اینجاست که سینمای ما واقعا هنر را نشان میدهد؟ درکمال تاسف میگویم که خیر؛ شاید هرچیزی را نشان میدهد به غیر از هنر و منتقدی هم از این صحبت نمیکند و یا اگر هم بگوید به طوری نیست که جدیت مسئله را به رخ بکشد.
سوالی دارم این است که سینما با چنین وضع آشفتهحال و درهمی چگونه قرار است تاثیرگذار باشد تاثیری که برخلاف معنای لغوی آن یعنی "حرکت" عمل کند. چیزی که ما میبینیم برخلاف حرکت انسان و رشد جامعه است.
شاید موضوعاتی طنز نشان دهد، اما خط قرمزها را بدجور پاک کرده و دیگر سینما خانوادگی نیست و همین است که جامعه را به سمت پاک کردن خط قرمزها میبرد و باید نگران نسل آینده با چنین آموزشهایی بود؛ و از همه مهتر نسل آینده باید چیزی را ببینند که توان پردازش آن را داشته باشد و مسئلهای باشد که کمی به درد آیندهشان بخورد نه مسائل پیشپا افتاده و بیخود که تاثیر مناسبی بر روی آنها ندارد و شاید بزرگترین مشکل سینما همین طبقهبندی فیلمها بر اساس دوره سنی جامعه است که خیلی به درد نوجوان و جوان نمیخورد؛ و مهمترین مسئله سینما غیرمعمول بودن آن است که ذهن جامعه را به سمتی میبرد که واقعیت ندارد و اتفاقات روزمره را یا به گونهای تلخ نشان میدهد و یا به گونهای بسیار زیبا، شاید وقت آن است سینما با واقعیت رو به رو شود!