امپراتوری مداخله

امپراتوری مداخله

در دنیای معاصر واژه «نظم نوین جهانی» اغلب با مفاهیمی چون دموکراسی و حقوق بشر از سوی ایالات متحده آمریکا تبلیغ می‌شود اما بررسی دقیق تاریخ روابط بین‌الملل، پرده از چهره‌ای دیگر برمی‌دارد؛ چهره یک قدرت امپریالیستی که برای حفظ هژمونی خود ازهر ابزاری ازجمله کودتای نظامی، تروریسم دولتی، تحریم‌های اقتصادی فلج‌کننده و تهاجم فرهنگی سازمان‌یافته استفاده می‌کند.
کد خبر: ۱۵۱۱۰۵۵
نویسنده امیرحسین حیدری - گروه فرهنگ و هنر
 
این گزارش با نگاهی به مستندات تاریخی، ابعاد گوناگون این مداخلات را با تأکید ویژه بر اقدامات سیاسی و فرهنگی در قاره‌های مختلف و به‌خصوص علیه ایران مورد واکاوی قرار می‌دهد. مجموعه‌ای از تحلیل‌های تاریخی و اسناد منتشر‌شده، کارنامه‌ای تاریک از اقدامات ایالات متحده را به تصویر می‌کشد که از مرزهای نظامی و سیاسی فراتر رفته و به تاروپود فرهنگی و اجتماعی ملت‌ها نیز نفوذ کرده است. این رویکرد_ که در چارچوب یک دکترین جامع قابل بررسی است_ نشان می‌دهد چگونه سیاست خارجی آمریکا در دهه‌های متمادی، برپایه‌های مداخله‌جویی استوار بوده است. 
     
تروریسم دولتی و بازوی نظامی امپراتوری 
بررسی سیاست‌های خارجی واشنگتن، استدلال‌های محکمی را درخصوص پیوند عمیق میان دولت آمریکا و لابی‌های قدرتمند تسلیحاتی به‌دست می‌دهد. بر‌اساس این دیدگاه، «تولید مرگ» به یک صنعت سودآور تبدیل شده که قربانیان آن، ملت‌های بی‌دفاع سراسر جهان هستند. از بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی که به‌عنوان یک زخم التیام‌ناپذیر بر وجدان بشریت باقیمانده، تا استفاده گسترده از سلاح‌های شیمیایی و بیولوژیک در جنگ ویتنام و اقدامات جنگی میکروبی علیه کشورهای آسیایی، همگی نمونه‌هایی از سیاست خارجی مبتنی بر زور عریان هستند.  فجایع تاریخی مانند کشتار غیرنظامیان در «مای‌لای» ویتنام، حمایت از جوخه‌های مرگ در السالوادور و استراتژی اعمال فشار حداکثری بر عراق از طریق ترکیب «تحریم اقتصادی شدید و تهاجم نظامی»، همگی در این چارچوب قابل تحلیل است. در مورد افغانستان نیز شواهد نشان می‌دهد حمله آمریکا نه‌تنها به تخریب زیرساخت‌ها منجر شد بلکه به شکلی متناقض، به احیای ‌تجارت مواد مخدر‌ نیز کمک کرد. این اقدامات نظامی تنها بخشی از پازل بزرگ‌تری هستند که هدف نهایی آن، تضمین منافع اقتصادی و سیاسی واشنگتن در مقیاس جهانی است. 
     
دیکتاتوری بین‌المللی؛ از کودتا تا جعل اسناد 
شاید تکان‌دهنده‌ترین بخش کارنامه سیاست خارجی آمریکا، اقدامات پنهانی و براندازانه آن باشد. سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) به‌عنوان یک ‌ارتش مخفی‌ عمل کرده که در ‌جعل اسناد‌،طراحی کودتا وسرنگونی دولت‌های ملی‌گرا و دموکراتیک در سراسر جهان سابقه‌ای طولانی دارد. در آمریکای لاتین_ که به حیاط خلوت سنتی ایالات متحده شهرت دارد_ این مداخلات شکلی سیستماتیک به‌خود گرفته است. از ‌هتک استقلال کوبا‌ و اشغال بخش‌های وسیعی از خاک مکزیک گرفته تا سرنگونی دولت‌های مردمی در گواتمالا و حمایت از دیکتاتوری‌های نظامی در بولیوی و نیکاراگوئه، همگی تحت لوای مبارزه با کمونیسم یا ترویج ‌دموکراسی‌ به سبک آمریکایی صورت گرفته‌اند.  آسیا نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. براندازی دولت مصدق در ایران، ایجاد پایگاه‌های جاسوسی و فساد در سوریه و حمایت بی‌قیدوشرط از اقدامات توسعه‌طلبانه رژیم صهیونیستی که منجر به آوارگی میلیون‌ها فلسطینی شده، همگی در این چارچوب تحلیل می‌شوند. حتی در اروپا، تلاش برای ‌تبدیل یونان به کشوری وابسته‌ و براندازی دولت آلبانی در دهه ۱۹۵۰ میلادی، نشان می‌دهد که چگونه ‌نظم نوین آمریکایی‌ پس از جنگ جهانی دوم، بر ویرانه‌های استقلال ملت‌ها بنا شده است. 
     
از پورنوگرافی تا شکنجه 
اقدامات آمریکا به عرصه سخت‌افزاری محدود نمی‌شود. ابعاد جنگ نرم و تهاجم فرهنگی نیز به همان اندازه حائز اهمیت است. برخی تحلیلگران معتقدند آمریکا از طریق شبکه‌های پیچیده و حتی تروریسم مواد مخدر، با الگوبرداری از «جنگ تریاک» دوران استعمار به‌طور همزمان، هم سود اقتصادی کسب کرده و هم بنیان‌های اجتماعی کشورهای هدف را تضعیف می‌کند. مفهوم ‌حقوق بشر‌ نیز به یک ابزار سیاسی ریاکارانه تبدیل شده است. ‌تجویز شکنجه‌ و افشای ‌تکنیک‌های مصوب بازجویی‌ در زندان‌هایی مانند ابوغریب و گوانتانامو و همچنین وجود ‌زندان‌های سری‌ در نقاط مختلف جهان، استاندارد دوگانه آمریکا در این زمینه را به روشنی برملا می‌کند. از سوی دیگر، تهاجم فرهنگی از طریق صدور سبک زندگی آمریکایی یکی از محورهای اصلی این سیاست است. ترویج فرهنگ پورنوگرافیک و انقلاب روابط جنسی به‌عنوان عواملی برای فروپاشی ارزش‌های سنتی در جوامع مختلف عمل می‌کنند. صنعت «فست‌فود» نیز نه‌تنها به‌عنوان یک الگوی تغذیه‌ای ناسالم بلکه به مثابه نمادی از فرهنگ مصرف‌گرای جهانی‌سازی شده مورد نقد قرار می‌گیرد. این رویکرد نشان می‌دهد کنترل ذهن‌ها و قلب‌ها، برای واشنگتن به همان اندازه اهمیت دارد که کنترل سرزمین‌ها و دولت‌ها. 
     
خصومت علیه ایران  
کارنامه سیاست‌های آمریکا در قبال ملت ایران مملو از خصومت‌های آشکار و پنهان است. نقطه عطف این اقدامات، ‌کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲‌ است که به سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق و ‌احیای نظام دیکتاتوری پهلوی منجر شد. حمایت‌های مستمر سیاسی، مالی و نظامی از رژیم شاه، برای ۲۵‌سال هرگونه ندای آزادیخواهی در ایران را سرکوب کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی، این خصومت‌ها شکل جدیدی به خود گرفت. ‌پشتیبانی همه‌جانبه از صدام در جنگ با جمهوری اسلامی، از جمله ارائه اطلاعات نظامی به او و کمک به توسعه برنامه تسلیحات شیمیایی عراق از تاریک‌ترین برگ‌های این پرونده است. حمله به ‌هواپیمای مسافربری ایران‌ بر فراز خلیج ‌فارس در سال ۱۳۶۷ که منجر به شهادت ۲۹۰غیرنظامی بی‌گناه شد، به‌عنوان نمادی از تروریسم دولتی آمریکا علیه ایران در تاریخ ثبت شده است. علاوه بر این، جنگ نرم علیه جمهوری اسلامی به‌عنوان یک استراتژی مداوم، با هدف تغییر باورها و ارزش‌های جامعه ایرانی از طریق ابزارهای رسانه‌ای و فرهنگی دنبال می‌شود. از تحریم‌های اقتصادی ظالمانه تا حمایت از گروه‌های تروریستی و تلاش برای انزوای سیاسی، همگی قطعاتی از یک پازل بزرگ‌تر برای به زانو درآوردن ملت ایران است. 
     
​​​​​​​لباسی نو بر تن استعمار پیر 
اسناد تاریخی، تصویری هشداردهنده از یک ابرقدرت ارائه می‌دهند که برای حفظ سلطه خود، به هیچ‌کدام از اصول اخلاقی، حقوقی و انسانی پایبند نیست. این مجموعه شواهد، یک کیفرخواست تاریخی علیه نظامی است که بسیاری آن را ‌علت‌العلل بدبختی‌های کنونی بشر می‌دانند. این مستندات، مخاطب را به این پرسش اساسی فرا می‌خواند که آیا ‌نظم نوین جهانی که واشنگتن منادی آن است، چیزی جز تداوم همان الگوی استعماری قدیمی در جامه‌ای جدید است؛ الگویی که در آن استقلال، فرهنگ و حیات ملت‌ها، به‌سادگی در پای منافع امپراتوری قربانی می‌شود. 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰