مثل کمال، اهل زندگی
فصل جدید مجموعه حکایت‌های کمال که یک اثر اقتباسی است به‌زودی روی آنتن خواهد رفت

مثل کمال، اهل زندگی

حکایت‌های کمال دایره‌المعارف فرهنگ مردم

حکایت‌های کمال دایره‌المعارف فرهنگ مردم

اقتباس از متون ادبی برای خلق آثار نمایشی دارای اهمیت و ارزش فراوانی است. این فرآیند نه‌تنها به غنای هنری و فرهنگی آثار نمایشی می‌افزاید، بلکه باعث بازخوانی و بازآفرینی متون ارزشمند ادبی و پیوند‌دادن آنها با مسائل روز می‌شود.
کد خبر: ۱۵۱۱۰۶۸
نویسنده محمد دشتی - نویسنده و پژوهشگر
 
اقتباس به هنرمندان این امکان را می‌دهد که با بهره‌گیری از هنر و خلاقیت نویسندگان و در‌کنار آن بهره‌‌گیری از ظرفیت‌های هنرهای نمایشی، از قابلیت‌های آثار ادبی بهره جسته و مخاطبان گسترده‌تری را جذب این‌گونه آثار کنند و در عین حال، این فرصت فراهم می‌شود تا با انتخاب آثاری که دغدغه‌های مشترک بین نویسنده و فیلمساز را بازتاب داده، افکار و عقاید مورد نظر خود را در قالبی جذاب و با بهره‌‌گیری از ظرفیت‌های گسترده موجود در آثار نمایشی مطرح کنند؛ امری که می‌توان آن را به یک دوی امدادی تشبیه کرد که شرکت‌کنندگان آن درتلاشند ضمن به‌کار‌گرفتن همه ظرفیت‌ها و قابلیت‌‌های خود، از هم‌افزایی ناشی از یک کار مشارکتی درجهت رسیدن به خط پایان بهره جسته و در عین حال با صرف انرژی کمتری به اهداف و آرمان‌های خود دست پیدا کنند.مجموعه داستان‌های «حکایت‌های کمال» اثر محمد میرکیانی، نویسنده نام‌آشنای ادبیات کودک و نوجوان در برگیرنده داستان‌هایی نو و جذاب از زندگی دهه ۴۰ مردم تهران است که حالا در قالب یک سریال تلویزیونی، به‌کارگردانی قدرت‌الله صلح‌میرزایی و تهیه‌کنندگی محسن شایان‌فر، به‌عنوان تازه‌ترین اثر گروه نمایشی مرکز سیمرغ هرشب ساعت ۲۱:۱۵ از شبکه دوی سیما پخش می‌شود. به‌همین مناسبت در گفت‌وگویی با دکتر محمد میرکیانی نظرش را در‌خصوص اقتباس از آثار ادبی برای تولید آثار نمایشی جویا شده‌ایم. 

باتوجه به این‌که فصل اول سریال «حکایت‌های کمال» در سال ۱۳۹۸ ساخته شد و از شبکه دو به نمایش درآمد  و فصل دوم آن نیز به تازگی رو آنتن رفته، لطفا از آثار خودتان که مورد اقتباس قرار گرفته برای‌مان بگویید. 
اطلاع دارید که مجموعه‌های تلویزیونی پرمخاطب در سراسر جهان غالبا اقتباسی بوده‌اند و طی دهه‌های گذشته بسیاری از آثار برجسته‌ ادبیات جهان به مجموعه‌های تلویزیونی یا فیلم‌های سینمایی تبدیل شده‌اند. از مشهورترین این آثار در حوزه‌ بزرگسالان می‌توان به «بینوایان» اثر ویکتور هوگو و «ساعت ۲۵» اثر کنستانتین ویرژیل کئورگیو اشاره کرد. همچنین آثاری مانند آرزوهای بزرگ، پینوکیو و هایدی نیز به صورت انیمیشن یا با بازی زنده تولید شده‌اند. بسیاری از آثار مشهور شکسپیر که ظرفیت تصویری داشته‌اند، به فیلم‌های سینمایی تبدیل شده‌اند. در ایران نیز حدود ۳۰۰ قطعه از آثارم از جمله مجموعه‌ روزی بود و روزی نبود، حکایت‌های کمال و قصه‌های کهن در زمینه ادبیات کودکان و نوجوانان، به مجموعه‌ تلویزیونی تبدیل شده است. در حال حاضر نیز دومین قسمت از مجموعه تلویزیونی حکایت‌های کمال در حال پخش است. 
 
از نگاه شما به‌عنوان نویسنده و کسی که سابقه کار مؤثر رسانه‌ای دارید دلیل اصلی اقتباس چیست و چه گروه‌هایی از آن بهره می‌برند؟
به‌نظر من، یکی از دلایل اصلی اقتباس، ظرفیت آن در برآورده‌کردن اهداف عمدتا فرهنگی چند گروه است. یک گروه نویسندگانی هستند که نیاز به تولید اثر دارند و گروه دیگر مخاطبان این‌گونه آثارند که از اصلی‌ترین محورهای این قبیل تولیدات به شمار می‌آیند. همچنین اقتباس می‌تواند به رونق تولیدات رسانه و تلویزیون کمک کند، چرا که از فکر و اندیشه‌ اهل کتاب بهره می‌برد و علاوه بر این، به ناشران و مخاطبانی که به دنبال خواندن آثار خوب هستند یاری می‌رساند. در واقع، می‌توان گفت یک مجموعه‌ تلویزیونی خوب این ظرفیت را دارد که با استفاده از جذابیت‌های تصویری و نمایشی به معرفی یک اثر و به رونق بازار نشر کتاب کمک کند. 
 
برای انتخاب یک اثر مناسب جهت اقتباس، چه ویژگی‌هایی را باید در نظر گرفت؟
مایلم قبل از پاسخ به این سؤال، به نکته‌ای اشاره کنم که توجه به آن خیلی اهمیت دارد: در یک اثر اقتباسی، عنوان و نامی‌ که برای آن انتخاب می‌شود، نقش خیلی مهمی‌ در دیده‌شدن و جلب توجه دارد. همان‌طور که گاهی کتاب‌های خوبی وجود دارند اما  از عنوان مناسبی برخوردار نیستند و این امر به معرفی و دیده‌شدن آنها آسیب می‌زند، در مورد یک اثر اقتباسی نیز همین موضوع صادق است اما در پاسخ به سؤال شما که برای انتخاب یک اثر مناسب برای اقتباس، آن اثر باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد، لازم می‌دانم به مواردی اشاره کنم؛ اولا این‌که آن اثر باید ظرفیت تولید فکر و فرهنگ را داشته باشد و امکان برقراری ارتباط با مخاطب را فراهم کند که این زمینه‌ ذاتی اساسا به ظرفیت‌های تصویری اثربازمی‌گردد.برای مثال، آثاری که تنها شامل مونولوگ هستند و یک نفر از ابتدا تا انتهای رمان باخودش حرف می‌زند، معمولا ظرفیت تبدیل‌شدن به اثر تصویری را ندارند. 
دوما این‌که اثر باید پرماجرا باشد و ضرباهنگ و ریتم مناسبی در آن دیده شود. به‌همین جهت در حکایت‌های کمال وجود فضای خاص و متفاوتی مانند فضای دهه‌ ۴۰ تهران قدیم که ضمنا نوستالژیک و خاطره‌انگیز است، این نوشته را به اثری مخاطب‌پذیر و تصویری تبدیل کرده،‌ چرا‌که مردم دوست دارند با خاطرات‌شان زندگی کنند و به گذشته‌شان نوعی دلبستگی دلپذیر دارند. البته ممکن است آثاری با فضاهای متفاوت مثلا فضاهای شگفت‌انگیز و ترسناکی که غالبا غربی‌ها تولید می‌کنند یا فضاهای طنزآمیز نیز جذاب باشند اما در هر صورت اثر باید ویژگی متفاوتی داشته باشد که در هنرمند فیلمساز و مخاطب انگیزه ایجاد کند. 
ثالثا زبان کتاب باید برای مخاطب و فیلمساز قابل فهم باشد. اگر قرار است اثری مکتوب به تصویر تبدیل شود، حتما فیلمساز باید لایه‌های پنهان آن را درک کند و بفهمد. پیچیده‌نویسی، چندلایه‌نویسی و پیچیدگی زبان به تبدیل یک اثر مکتوب به تصویری کمکی نمی‌کند. فیلمساز باید به نقطه‌ای مانند یک کشف و شهود برسد تا بداند نویسنده دنبال چه‌چیزی است. 
 
درباره‌ «حکایت‌های کمال» و جذابیت‌های آن توضیح بفرمایید. 
یکی از دغدغه‌های همیشگی من بیان قابل فهم مفهوم زندگی برای کودکان و نوجوانان بوده است، به‌گونه‌ای که بتوانند با زبانی قابل درک با ناگفته‌های زندگی خودشان آشنا شوند. به همین دلیل در روایتی که محور آن پسرکی به‌نام کمال است، فضای دهه‌ ۴۰ تهران قدیم انتخاب شد. دلیل این انتخاب هم  این بود که معمولا وقتی فضاهای دور از دسترس و در عین حال آشنا به خاطره تبدیل می‌شوند، برای مخاطب دلپذیرتر هستند و افراد می‌توانند ارتباط بیشتری با آن برقرار کنند. باید اشاره کنم که بخش قابل توجهی از این فضا مربوط به دوران کودکی خودم است و فکر می‌کنم کارهای خاطره‌انگیز یا نوستالژیک به دلیل مخاطب دوگانه‌ای که دارند، می‌توانند نقطه‌ پیوندی بین کودکان و بزرگ‌ترها باشند. این آثار اساسا مخاطب دوگانه دارد، به این معنا که در آن خاطراتی مانند نحوه‌ آبرسانی در تهران قدیم، حال و هوای ورود رادیو، فعالیت معرکه‌گیران و موضوعاتی از این دست که تقریبا به خاطراتی مشترک برای چندین نسل تبدیل شده‌اند، نقل و موجب طرح سؤالاتی به‌خصوص از سوی کوچک‌تر‌ها می‌شود. این سؤالات و پاسخ به آن از سوی بزرگ‌ترها می‌تواند باعث پیوند بین نسل‌ها شود یعنی با چنین بهانه‌های قشنگی بچه‌ها و پدر و مادرها با هم صحبت می‌کنند و جاهایی از زندگی که ممکن است برای‌شان مبهم باشد، به نحوی روشن می‌شود. در همین اثنا مفهوم زندگی را درک می‌کنند و می‌فهمند چند نسل قبل از آنها جریان زندگی چگونه بوده و احیانا همه چیزهایی که امروز جزو ملزومات و ضروریات زندگی  محسوب می‌شودبه این سادگی در دسترس نبود. بچه‌ها می‌فهمند که بزرگ‌ترهای آنها برای موفق‌شدن باید تلاش بیشتری می‌کردند و اگرچه امکانات زندگی به صورت کامل امروزی وجود نداشته اما نبود امکانات مانعی برای دست‌کشیدن اجداد آنها از تلاش برای موفق شدن نبوده است. ازآنجا که فضاهای مردم‌شناسی برای کودکان و نوجوانان بسیار مهم است، در کتاب حکایت‌های کمال و به‌تبع آن در سریال، به آداب و رسوم، سنت‌ها، معرکه‌گیران، دوره‌گردها، مشاغل مختلف، نوع لباس، ارتباطات، فضاهای آن‌زمان، چهارشنبه‌سوری، پرده‌خانه‌ها و پهلوانان محله اشاره شده است. اجزای متفرقی که همه اینها به حوزه مردم‌شناسی مرتبط می‌شوند و به نوعی تاریخچه تکامل اجتماعی را برای بچه‌ها روایت می‌کنند. مجموعه پنج‌جلدی حکایت‌های کمال در حقیقت یک دایره‌المعارف زندگی مردم دهه ۴۰ برای کودکان و نوجوانان است که توسط انتشارات «به‌نشر» در آستان قدس رضوی منتشر شده است. 
 
ازنگاه شماشرط توفیق کسی که می‌خواهد ازطریق اقتباس ازیک اثرادبی،داستانی‌و...کاری تصویری ونمایشی‌بسازد، چیست؟ 
پیشنهاد  می‌کنم فیلمسازان سراغ آثاری بروند که ظرفیت تبدیل‌شدن به یک اثر تصویری در آنها وجود داشته باشد، یعنی ظرفیت تبدیل‌ یک متن به کاری تصویری که در این صورت خروجی یک اثر موفق می‌ شود. نکته دیگر این که لازم است هنرمندان فیلمساز با صاحب اثر و نویسنده تعامل داشته باشند تا اگر نکته یا فضایی برای‌شان غیرقابل درک است، با کمک نویسنده و صاحب اثر ابهامات موجود را از ذهن خود دور و برطرف کنند زیرا اگر قرار باشد یک اثر مکتوب به‌شکلی مؤثر و خلاقانه به کاری تصویری تبدیل شود، ابتدا باید در ذهن فیلمساز یک فضای کاملا روشن نسبت به همه جوانب آن تعریف و ایجاد شود تا‌ فرد بداند چه کاری را باید از کجا شروع کند و در کجا به پایان ببرد. متأسفانه گاهی اتفاق افتاده و شاهد هستیم اثری بدون اطلاع نویسنده و کسب نظر و موافقت او تبدیل به اثری تصویری و نمایشی شده است که به نظر من چنین اتفاقی اساسا در ‌شأن یک فیلمساز هنرمند نیست. این در حالی است که در عنوان‌بندی آثار بزرگ سینمایی و تلویزیونی دنیا اشاره می‌کنند که فلان فیلم سینمایی «بر‌اساس» کتاب «بینوایان» ویکتور هوگو یا مثلا کتاب «بی‌خانمان» هکتور مالو اقتباس و ساخته شده است و اتفاقا وقتی نام یک اثر مکتوب در عنوان‌بندی فیلم می‌آید، نه تنها کسر ‌شأن فیلمساز نیست، بلکه کسی که فیلم را می‌بیند، می‌گوید این فیلمساز حداقل ۱۰۰ کتاب خوانده است تا توانسته این کتاب را انتخاب کند، به عبارتی  آدمی اهل مطالعه و ادبیات است. تأکید می‌کنم آوردن نام صاحب اثر در یک کار اقتباسی در وهله‌ اول محترم‌شمردن حقوق معنوی نویسنده است و در وهله بعد به ارتقای جایگاه و ‌شأن فرهنگی فیلمساز کمک می‌کند که به هیچ ‌وجه نباید نادیده گرفته شود. 

تجدید حیات متون ادبی در قالبی نو و جذاب
اقتباس، نقش مهمی در احیای آثار ادبی‌ای دارد  که ممکن است در گذر زمان فراموش شده یا کمتر مورد توجه قرار گرفته باشند. این فرآیند، امکان عرضه مجدد این آثار در قالب‌های نمایشی  را فراهم و آنها را به مخاطبان امروز معرفی می ‌کند. علاوه برآن هنرمندان اقتباس‌کننده،با نگاهی نوبه آثار ادبی، آنهارا درزمان حال بازآفرینی کرده وبا توجه به مسائل و دغدغه‌های روز، روایتی جدید از آن ارائه می‌دهند. ضمن این‌که اقتباس ازادبیات بومی‌ وملی، می‌تواند به تقویت هویت فرهنگی و شناساندن میراث ادبی یک ملت به نسل‌های جدید کمک کند.  همچنین قابل توجه است که آثار اقتباسی به‌دلیل آشنایی مخاطبان با داستان یا شخصیت‌های اصلی، اغلب از جذابیت بیشتری برخوردارند و می‌توانند مخاطبان جدیدی را به تئاتر و آثار نمایشی جذب کنند . این در حالی است که ادبیات، به ویژه شعر، ظرفیت‌های داستانی و نمایشی بالایی دارد که می‌تواند به غنای آثار نمایشی کمک کند. نکته مهم دیگر این است که اقتباس از ادبیات، پلی میان گذشته و حال می‌سازد و به مخاطبان این امکان را می‌دهد که از طریق یک اثر نمایشی، هم با تاریخ و فرهنگ خود آشنا شوند و هم مسائل روز را در قالب یک داستان تجربه کنند. 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰