با این حال، شهرداری میتواند با استفاده از ظرفیتهایی مانند صدور پروانه، پایان کار، نظارت بر فضاهای شهری و ایجاد ایستگاههای آب در مسیر مدیریت مصرف و بازچرخانی آب مؤثر باشد اما در حوزه تأمین، انتقال و زیرساختهای اصلی آب، نهادهای دیگری تصمیمگیر هستند و همین چندپارچگی، کارایی در این حوزه را کاهش داده است. ما نیازمند حکمرانی یکپارچه آب هستیم؛ ساختاری که نهادهای مختلف را بهصورت مکمل در کنار یکدیگر بنشاند، نه در تقابل با هم. برای مثال، یک نهاد میتواند مسئول آگاهیبخشی اجتماعی باشد، دیگری تأمین مالی را برعهده بگیرد و نهادی دیگر ابزار بیمهای فراهم کند. در این میان، بحران فرسودگی زیرساختها و هدررفت بالای آب یکی از گرههای اصلی است که برآورد میشود تا یکسوم آب شهری در همین مرحله هدر میرود. از سوی دیگر، در حوزه شهرسازی لازم است آب بهعنوان یک عنصر اثرگذار، در ضوابط ساختوساز و پایان کار دیده شود. مخازن ذخیره، سیستمهای بازچرخانی و فناوریهای نو باید الزامی شوند. همچنین راهکارها باید در سه سطح برنامهریزی شوند: در کوتاهمدت میتوان به اقداماتی مانند شناسایی دقیق مناطق پرمصرف، تعطیلی مراکز پرمصرف و وضع مقررات بازدارنده پرداخت. در میانمدت نیز گونهشناسی مصرف و تدوین سیاستهای متناسب با هر گروه ضروری است. در بلندمدت نیز مسئولان باید به اصلاح قیمتگذاری، ارتقای فناوری و نهادینهسازی آگاهی اجتماعی بپردازند. در این بین آنچه بیش از همه اهمیت دارد، گنجاندن پیوست آب در اسناد شهری است؛ درست مانند پیوستهای پدافند غیرعامل یا محیط زیستی. بدون این پیوست، نمیتوان انتظار داشت مدیریت شهری نقشی مؤثر در بحران آب ایفا کند.