همین خاطرات تلخ و شجاعتهای بزرگ، بهانه گفتوگوی ما با اهالی رسانه شد تا بپرسیم این خانه بعد از موشکها با اهالیاش چه کرده است و چطور قصه ایستادگی و امیدشان، الهامبخش دیگران شده. از این رو قرار شد در حاشیه بازدید هنرمندان از بقایای ساختمان شیشهای، جامجم گفتوگویی اختصاصی با محسن برمهانی، معاون سیمای رسانهملی داشته باشد. او در این گفتوگو از آنچه در این بازدید دیده و شرایط حمله به ساختمان شیشهای و رشادت همکارانش گفت.
احساس مشترک هنرمندان
محسن برمهانی درباره آنچه در همراهی هنرمندان از ساختمان شیشهای مشاهده کرد، گفت: در میان ساختمانهایی که در جنگ ۱۲روزه دفاعمقدس با اسرائیل مورد اصابت قرارگرفت، ساختمان شیشهای تنهاساختمانی است که بهعنوان نماد شناخته میشود. سایر ساختمانهایی که هدف قرار گرفتند، یا مسکونی بودند یا امنیتی. نهتنها هنرمندان، بلکه اصحاب رسانه و اندیشه و تمام مردم نسبت به این ساختمان خاطرات و احساساتی دارند؛ بهطوری که وقتی یک سیاستمداراین ساختمان رامیبیند،اشک میریزد و یک هنرمند نیز به همین ترتیب احساساتی میشود. این صحبت من نشاندهنده این است که حتی افرادی که بهطور مستقیم با تلویزیون ارتباط نداشتند، نسبت به این ساختمان احساس دارند. بهطور طبیعی، کسانی که از قبل رفتوآمد یا جلسات کاری در این ساختمان داشتند، خاطرات زیادی با آن دارند. به هر حال این ساختمان مرکزی برای رسانهملی بود و هست و همه نسبت به آن احساس متفاوتی پیدا میکنند. برمهانی با اشاره به برخی چهرههای حاضر در بازدید از ساختمان شیشهای ادامه داد: وقتی آقای ارجمند را دیدم، به سمت من آمد و در آغوشم شروع به گریه کرد. مورد دیگری که بهنظرم تصویری ماندگار خلق کرد، آقای ممدوح بودند که روی نیمکت نشسته بودند.به چند نفر ازهمکاران عکاس گفتم این تصویر را ثبت کنند. ایشان در یک نمای اکستریم لانگشات،تنها زیر یک درخت نشسته بودند و با بغض به ساختمان نگاه میکردند. از ایشان پرسیدم چطورید استاد، که گفت خوب نیستم. همچنین خانم نشیبا، گوینده قصههای ماندگار رادیو، درحال راه رفتن درمیان درختها و فضای سوختهای که با حرارت آتش آسیب دیده بودند، صحبت میکردندومیگفتندساختمانمان را میسازیم اما چطور دلشان آمدبه شما آسیب بزنند؟
استواری ستونهای رسانه ملی
معاون سیما درباره احساسات هنرمندان افزود: به هر حال، هنرمندان نسبت به این ساختمان احساس عمیقی دارند، گویی بخشی از وجودشان مورد حمله قرار گرفته است؛ تعبیر زیبایی که هنرمندان در بیاناتشان داشتهاند این است که همانطور که تخت جمشید در جنگ با ایران سوزانده شد و بخشهای زیادی از آن در آتش سوخت اما پی و ستونهای آن باقی ماند. در این تهاجم موشکی که منجربه آتشسوزی شد، ساختمان شیشهای نیز مانند تخت جمشید استوار باقی ماند و این ستونها و این بنا همچنان باقی و قدرتمند هستند. وی که خود تجربه مستندسازی دارد، با اشاره به زوایای مختلفی که میتوان در مستندسازی از این حمله به کار گرفت، گفت: مستندساز باید در مواجهه با رخدادها عمیق شود. زیرا بهعنوان خالق اثر هنری، برای رسیدن به روایت نیاز به تأمل و به عمق نگریستن هست. مستندسازی نیز مانند آثار داستانی دارای روایت است اما نوع روایت و قصهگویی در مستند متفاوت است. زیرا هر شخص از زاویه دید خاص خود به سوژه نگاه میکند. اینروزها، هر کسی که از ساختمان بازدید کرده، نوع نگاهش متفاوت بوده است. برخی از منظر اینکه در این ساختمان زندگی کردهاند، آن را خانه خطاب میکنند. بهقول برخی از عزیزان، ما از صبح تا شب در ساختمان بودیم و شبها به خانه برمیگشتیم و فردا صبح دوباره به سر کار برمیگشتیم. این ساختمان و اجزای آن میتوانند هر کدام روایتکننده حقیقتی باشند.
وقتی کیبورد و دستگیره نیز قصه میگویند
برمهانی افزود: آقای خوشرو (مدیر شبکه نسیم) هنگام بازدید از ساختمان، تعدادی وسایل مانند دستگیره در و یک کیبورد سوخته را برداشت و گفت ما در حال ساخت یک برنامه هستیم که شامل مونولوگ اجزای ساختمان شیشهای است. کیبورد صحبت میکند و میگوید من اینجا بودم، این کار را کردم، انگشتهای فلانی دکمههایم را لمس میکرد و من کلمات را تحلیل میکردم و متن خبری شکل میگرفت. این نوعی روایت مستند است که داستانی نیست اما کاملا فضای حسی دارد. ممکن است در جایی فضای جدی باشد و روایت به این صورت آغاز شود که مثلا از «ساعت صفر حمله» شروع کند و با فلشبک به زمانی که از خانه به سمت سازمان حرکت کرده برگردد و در نهایت به تهاجم برسد. یا ممکن است کسی از منظر مجری خبر، روایت را پیش ببرد. خانم امامی میگوید من به خانه زنگ زدم. چون میدانستم ممکن است دیگر فرصتی برای تماس وجود نداشته باشد. همه میگفتند از ساختمان بیرون بیایید اما چون میدانستم باید گفتوگوی ویژه خبری را اجرا کنم و به استودیو بروم و احتمال شهادتم وجود دارد، زنگ زدم تا برای آخرین بار صدای همسر و فرزندم را بشنوم. این قصهها و روایتها هرکدام میتوانند پایهگذار تولید مستندی فاخر و ارزشمند باشند. بهنظر من، رژیمصهیونیستی نفهمید با مردم چه کرده یا اینکه برایش اهمیت نداشت. زیرا همانطور که دیدیم در غزه هم بچهها را به شهادت رساندند و حالا فجایع به نسلکشی گسترده رسیده اما جهان هیچ واکنشی نشان نداده است. انسان در چنین شرایطی نمیداند چرا جهان سکوت کرده است.
نقشههای دشمن نقش بر آب شد
معاون رسانه ملی با بیان اینکه رژیم نهتنها نمیتواند بین هنرمندان نفوذ کند، بلکه حتی بین عموم مردم نیز جایی ندارد، اظهار داشت: آنها تصور میکردند با حمله به کشور میتوانند امنیت را مختل کرده و زمینهساز اغتشاشات خیابانی شوند اما در عمل شاهد بودیم که چه اتفاقی افتاد؛ اغتشاشات خیابانی بیشتر به یک شوخی تبدیل شد و مردم همدلتر شدند. حتی کسانی که در سال ۱۴۰۱ فاصلهای میان خود و مؤلفههای مختلف مانند حاکمیت، مردم و دین احساس میکردند، دوباره به یکدیگر نزدیک شدند. پیش از این، حتی در زمان جنگ تحمیلی نیز چنین فضایی از همدلی بین مردم مشاهده نشده بود و شرایط کاملا برعکس چیزی شد که آنها انتظار داشتند. برمهانی آنچه را که در حمله به ساختمان شیشهای و با اجرای خانم امامی و هدایت آقای خلیلی انجام گرفت، کار خدا دانست و اظهار کرد: برنامهریزی خداوند فراتر از همه برنامهریزیهاست و در این اجرا نیز همینطور بود. مثلا اگر در آن لحظه خانم امامی جیغ میکشید یا واکنش دیگری نشان میداد، ماجرا بهگونهای دیگر رقم میخورد. اگر کمی به هم میریخت یا دور و برش را نگاه میکرد، ممکن بود شرایط تغییر کند. درحالی که خانم امامی به من گفت در آن شرایط حتی ضربان قلبش بالا نرفت. این سوال پیش میآید که مگر چنینچیزی ممکن است در حالی که خودشان در گفتوگویی که داشتیم ادامه دادند که من کسی هستم که حتی برای عبور از خیابان استرس دارم و این طبیعت انسان است اما در آن لحظه ضربان قلبم بالا نرفت و معتقدم خداوند آن صحنه را هدایت کرد. اینها فقط برنامهریزی خداوند است. وی با اشاره به شرایط مشابه که در دیگر رسانهها اتفاق افتاد تکمیل کرد: اینروزها، پس از حمله به سوریه و کلیپ واکنش مجری زن سوری، واکنش خانم امامی همچنان درحال انتشار و مقایسه است. ما سالهاست رسانه را میبینیم و میدانیم کسانی که در برابر آتش قرار میگیرند، بیشتر از این هم ممکن است بترسند یا فرار کنند. تصاویر زیادی از این نوع موقعیتها و واکنشها وجود دارد که کسی باید حوصله کند و سلیقه به خرج دهد تا این تصاویر را پیدا کرده و کنار هم قرار دهد. البته اینکه کسی بترسد و صحنه را ترک کند، کاملا طبیعی است. اگر من جای خانم امامی بودم، شاید بعد از انفجار اول فکر میکردم ضربه بزرگی خوردهایم و صحنه را ترک میکردم اما باید بسیار مسلط باشی و خداوند صحنه را بهگونهای میآراید که بر طبیعت خود فائق شوی.