تظاهر به خواندن
جان لنکستر در نامهای به گاردین به کتابی اشاره میکند که خدماتی خیالی را برای افرادی که میخواهند بدون خواندن کتاب، فرهیخته بهنظر برسند، پیشنهاد داده بود. این خدمات شامل سطوح مختلفی از ترفندهایی بود که نشان میداد افراد چگونه میتوانند به خواندن کتابهایی که نخواندهاند، تظاهر کنند! این موضوع نشاندهنده تضادی است بین ارزش واقعی کتاب بهعنوان منبعی برای دانش و استفاده ظاهری از آن برای تزئین.
کتاب برای دکور خانه
مارگارت اسکوایرز خواننده دیگری است که تجربهای شخصی از این پدیده را به اشتراک میگذارد. او برای پنجاهمین تولد شریک تجاریاش در کتابفروشی، یک کارت پستالی خرید که در آن فروشندهای با تابلویی بزرگ اعلام کرده بود: «کتابهای فروشی! قرمزها، آبیها، سبزها.» اسکوایرز میگوید با وجود عادت به این نوع خرید، همچنان از دیدن افرادی که مجموعههای چرمی کتابهایی مانند آثار رودیارد کیپلینگ (قرمز)، جان گالزورثی (آبی تیره و ارزانتر) یا رابرت لویی استیونسون (آبی روشن) را صرفا برای پرکردن قفسههایشان میخریدند، شوکه میشد. او اشاره میکند که حتی مشتریان غیرکتابخوان هم از خرید پنججلدی کتابها که ظاهری زیبا اما محتوایی غیرجذاب داشتند، خودداری میکردند. این تجربه نشاندهنده رواج تاریخی این روند است که در آن کتابها نه بهخاطر محتوای فکریشان، بلکه بهدلیل رنگ، جنس جلد یا هماهنگی بصری با دکوراسیون انتخاب میشوند. اسکوایرز با این داستان، به نوعی حسرت از دست رفتن ارزش واقعی کتابها را منتقل میکند، در حالی که مشتریان بهجای مطالعه، بهدنبال ظاهری شیک هستند.
رونق کتابهای حقوقی!
دیوید هیمنز تجربهای متفاوت از استفاده تزئینی از کتابها ارائه میدهد. او که زمانی مسئول کتابخانه شرکت حقوقی خود بود، با مشکل کنارآمدن با کتابهای قدیمی و منسوخ حقوقی مواجه شد.در آن زمان، کتابهای حقوقی، گزارشهای قانونی و مجموعه قوانین، همگی جلدهای سخت و ظاهری باشکوه داشتند اما با انتشار ویرایشهای جدید، این کتابها بلااستفاده میشدند. هیمنز راهحلی خلاقانه یافت: او این کتابها را به مغازهها و رستورانهای محلی اهدا کرد تا قفسههایشان را تزئین کنند. او با حسرت میگوید که نتوانست این کتابها را به برنامههای تلویزیونی برساند اما بسیاری از شرکتهای دیگر این کار را کردهاند. هیمنز اشاره میکند که در سریالهای تلویزیونی، اغلب قفسههایی پر از نسخههای قدیمی کتابهایی مانند «قوانین هالزبری»، «احکام هالزبری» یا «دانشنامه فرمها وسوابق» دیده میشودکه صرفا برای ایجاد فضایی معتبر و حرفهای استفاده شدهاند.این مثال نشان میدهد که استفاده ازکتابها برای تزئین، حتی در رسانهها نیزرواج داردواغلب بدون توجه به محتوای واقعی آنهاانجام میشود.
حسرت از دسترفتن یک تجربه شخصی
ریتا ویلیامز با لحنی انتقادی و کمی نوستالژیک، از این روند ابراز تاسف میکند. او مینویسد: «اگر مردم کتاب را برای تزئین میخرند، چطور میتوانم قفسههایشان را بگردم تا ببینم واقعا به چه چیزی علاقه دارند؟» برای ویلیامز، مرور قفسههای کتاب در خانه کسی، همیشه بخشی لذتبخش از بازدید بوده، زیرا کتابها پنجرهای به علایق و شخصیت صاحبخانه هستند. او این روند تزئینی را «یکی از احمقانهترین مدهای دکوراسیون» میخواند و معتقد است که خرید کتاب صرفا برای ظاهر، این تجربه شخصی و معنادار را از بین میبرد. ویلیامز با این دیدگاه، به ارزش فرهنگی و شخصی کتابها تأکید میکند. او نگران است که این روند نهتنها به کاهش ارزش کتاب بهعنوان منبعی برای دانش منجر شود، بلکه ارتباطات انسانی را که از طریق کشف علایق مشترک از قفسههای کتاب شکل میگیرد نیز تضعیف کند.
کالایی برای نمایش
این نامهها، با زاویههای مختلف، از طنز و نوستالژی گرفته تا انتقاد صریح، به پدیدهای فرهنگی اشاره دارند که در آن کتابها از ابزارهای دانش به اشیای تزئینی تبدیل شدهاند. هر یک از نویسندگان، به شیوه خود، حسرتی را برای زمانی ابراز میکنند که کتابها به خاطر محتوای فکریشان ارزشمند بودند، نه رنگ جلد یا هماهنگی با دکوراسیون. این واکنشها نشاندهنده تنش بین ظاهر و اصالت در دنیای مدرن است، جایی که حتی کتاب، نماد سنتی خرد و فرهنگ، به کالایی برای نمایش تبدیل شده است.