نوشتن از روضههای خانگی، لذت ناب کودکیام را در وجودم سرازیر میکند؛ مانند همان لحظاتی که در آغوش مادر و زیر سیاهی چادرش پنهان میشدم تا مهر او و عشق حسین در وجودم جاری شود.
رزق روضه حسین(ع) میرسد
آدرسی که برایم آمده فاصله زیادی با منزل ما ندارد. شاید کمتر از ۲۰دقیقه راه است تا خودم را به کوچه نیکنام برسانم. اینجا یکی از محلههای قدیمی مشهد است تقریبا نزدیک چهارراه راهآهن. بافت مذهبی و سنتی محله باعث شده پرچمهای سیاه و عزای بسیاری سر در خانهها دیده شود.قرار ما با خانم صاحب مجلس این است که نیمساعت زودتر برسم و قبل از آمدن مهمانان با او همصحبت شوم. تمام کوچه بنبست با پرچمهای آویز کوچک سیاهپوش شده و ورودی منزل با دو کتیبه از برپایی مجلس عزای حسین خبر میدهد. به رسم همه خانههایی که روضه دارند،چند دقیقه مانده به برپایی مجلس در خانه باز است. با این همه زنگ میزنم. وقتی میرسم هنوز آقای صاحبخانه در منزل حضور دارد و با آمدن من و یک مهمان دیگر بلافاصله منزل را ترک میکند. خانم رضوی به استقبال میآید. خودم را معرفی میکنم. منزل خانم و آقای صاحب مجلس کوچک اما زیباست. حیاط را فرش کردهاند تا در ازدحام مهمانان، فضایی درمحیط گلآرایی شده حیاط برای نشستن زنانی که با فرزندان خود آمدهاند، باشد. سیاهپوشی از همان حیاط شروع شده. به دعوت صاحب خانه وارد اندرونی میشوم. خانه کوچک و باصفای این خانواده سهنفره یکدست سیاهپوش شده. خانم رضوی شروع میکند به صحبت کردن و اینکه چرا تصمیم به برپایی روضه گرفت: از سال ۹۰ تصمیم گرفتیم از فضایی که داریم برای برپایی روضه امام حسین(ع) استفاده کنیم. همسرم مشوق من برای برپایی روضه دهه اول محرم بود. یکی دو سال اول که مجلس را برگزار کردیم، دیدم ترسی که از برپایی مجلس حسینی داشتم بیمورد بوده و همه کارها روی روال انجام میشود. البته این را بگویم که من از یک تبار عالم، اهل روضهخوانی و مداحی بهدنیا آمدهام. به همین دلیل علاقه قلبی به این محفل داشته و دارم. عمه، مادر و همه بستگان من از قدیمالایام در برپایی محفل خانگی روضه پیشگام بودهاند و من نیز در همین مجالس بزرگ شدهام. هرچه در توان دارم برای برپایی روضه امام حسین(ع) هزینه میکنم دلم نمیخواهد مجلس روضه گرفتار تجمل شود. معتقدم رزق روضه را خود امام حسین (ع) میرساند.
با بچهها به روضه میآیند
ساکنان این محل تقریبا همه از بستگان و آشنایان ما هستند. به همین دلیل بیشتر مهمانان ما فامیل هستند. چون خیلی از مهمانان امام حسین(ع) با بچهها به روضه میآیند بنابراین تصمیم گرفتم فضای حیاط و اتاق دخترم فاطمه را در اختیارشان بگذارم و خوراکیهای مورد علاقه آنها را تهیه کنم تا در مجلس امام حسین احساس خوبی داشته باشند. خانمی که با من وارد منزل خانم رضوی شده وارد بحث میشود و میگوید: این خانواده در مجلس امام حسین(ع) کم نمیگذارند و هر چه در توان دارند، هزینه میکنند. از خانم رضوی میپرسم اگر شرایطی پیش بیاید که توان برپایی مجلس را نداشته باشید... حرفم را قطع میکند و میگوید: خیلی سخت است. فکرش را هم نمیتوانم بکنم. در همان سالهای کرونا روضه ما برپا بود و اتفاقی هم برای کسی نیفتاد! چون همه چیز را به امام حسین (ع) واگذار کردم. هر زندگی سختیهای خود را دارد. روضه امام حسین(ع) ما را سرپا نگهداشته است. نام سیدالشهدا به من انگیزه زندگی میدهد. چون همه عالم زیر پرچم اوست. ما قبل از آغاز محرم همراه همسرم سیاهپوشی منزل را انجام میدهیم تا زیر پرچم حسین زندگی کنیم.
آنچه در تاریخ میماند، نام حسین است
هنوز روحانی تنها سخنران مجلس به محفل حسینی این خانواده نیامده ولی فامیل یکییکی وارد میشوند و احوالپرسیهای فامیلی شکل میگیرد. همه تقریبا همدیگر را میشناسند و ۱۰روز فرصت صله رحم دارند.روضهخوانی حاجآقا با «السلام علیک یا حسین» شروع میشود. وقتی نام حسین به میان میآید فرقی نمیکند دهه ۶۰باشد یا هزاره نو. دلهاست که میلرزد و شانههایی که با صدای هقهق تکان میخورد. مثل همان روضههایی که با مادر میرفتم، دیگر خیلی از صاحبان عزای آن سالها نیستند. چند سال دیگر هم صاحبان این عزا و عزاداران و سینهزنان محافل حسینی جای خود را به دیگری دادهاند اما آنچه در تاریخ میماند، نام حسین است. در میان نالهها و گریههای زنان که به مادران فرزندمرده میماند، پیرزنی که روی پله و در ورودی سالن نشسته، بیش از همه به چشم میآید. زمزمههای مادرانهاش که نام فرزندان امام را به زبان میآرود:«نَنه!علیاصغروم... نَنه...»،«رقیه بِرَت بمیروم نَنه...»،«مادر....مادر...»، زمزمههای پیرزن دلشکسته عاشق دلم را برد. اوروضه جداگانهای گرفته بود وبه نوحه خودمشغول.روضه که تمام میشود، فصل چای روضه است.آنچه که هیچ اهل روضهای آن رابا همه خوراکیهای ناب دنیاعوض نمیکند.زیارت عاشورا را زنان فامیل دست میگیرند و با رفتن روحانی مجلس، شروع به قرائت میکنند. صدا و لحن خوب میراث این خانواده است و همگی دستی بر خواندن دعا و قرآن دارند.هنوز صفحه اول هستند که خانم بحرالعلومی همراه مادربزرگ بانی مجلس از راه میرسد و زیارت را با روضه همراه میکند: عشق تو را حسین به عالم نمیدهم... صدای اذان مغرب با سجده آخر زیارت عاشورا همراه میشود: اللهم الرزقنی شفاعه الحسین یوم الورود...
پاکترین خادم خیمه حسین(ع)
گفتند این خانه عزادار حسین است اما با بقیه خانههای شهر یک تفاوت اساسی دارد.اینجا فاطمهسادات با سندرم داون میزبان عزاداران امام حسین(ع) است.فاطمهای که ازهمه دختران۲۰ساله این شهر معصومتر و زلالتر است. فاطمهسادات که در تمام مدت همکلامی من و مادرش ساکت بود و با لبخندهای شیرینش ما را همراهی میکرد، ۲۰سال دارد و یکی از بهترین بندگان ناب خداست. وقتی بین گرم شدن چانه من و مادر یواشکی به او چشمک میزدم صورتش پر از مهربانی میشد. حالا نوبت اوست که همراه ما شود. فاطمه جان دوست جدید من و روزی آن روزم بود.
با خودم فکر میکنم چه کار خوبی کردهام که خدا محبت فاطمه را در دلم کاشت و لبخندش را به من هدیه کرد. مادرش میگوید او تنها فرزند آنهاست و در کلاس پنجم دبستان تحصیل میکند. یکی از علاقههای او گوش کردن مداحی و روضه است. البته عجیب نیست. زیرا تقریبا همه اعضای فامیل و خانواده در همین مسیر هستند.
یکی از کارهای خوب فاطمه خانم این است که بعد از اتمام مراسم میکروفن مداح را برمیدارد و یکی از نوحههایی را که بلد است برای حاضران میخواند. این را مادرش برای من تعریف میکند و گل از گل فاطمه میشکفد. از او میخواهم حتما امروز هم مداحی کند. قول میدهد که برایم بخواند.فاطمه میگوید امام حسین را دوست دارم و برایش روضه میخوانم. همه مداحها را خیلی دوست دارم؛ مخصوصا حسین طاهری!
در تمام مدتی که در محفل روضه نشسته بودم، مسئولیت بسیاری از برنامههای اجرایی با فاطمه بود. مثلا وقتی آقا روضه میخواند چراغها را خاموش کرد. برای مهمانان گلاب میآورد و به بچهها «چوب شور» میداد تا مامانها را اذیت نکنند. او حواسش به آداب و مراسم مادر هست.زنها که زیارت عاشورا میخوانند زیر لب ذکری میگوید اما در همه این مدت حواسش به من هست.نگاه میکندوخیلی ریزلبخندمیزند.گریههای فاطمه،پنهان کردن صورت میان دستهاو تکانهای شانهاش زیباترین بخش این روضه است که جای دیگری ندیدهام. او پاکترین و مظلومترین خادم خیمه حسین است.