شناخت چنین چهرهای البته کار آسانی نیست. منابع مکتوب و روایتهای موجود، بیشتر بر دوران اسارت او تمرکز کردهاند و کمتر به زندگی پیش از آن پرداختهاند؛ از خانواده و تحصیلات گرفته تا نقش و فعالیتهایش در جریان نهضت امامخمینی(ره).همین خلأ سبب شد که پژوهشگران و نویسندگان علاقهمند به بازخوانی زندگی او، با پرسشها و ابهامهای فراوانی روبهرو شوند.یکی ازاین افراد محمد قبادی است؛نویسندهای که سالها پیش درمسجد امامحسین(ع) تهران، نخستینبار با ابوترابی مواجه شد و از همان دیدارها، بذری از علاقه و کنجکاوی در وجودش جوانه زد.قبادی، بعدها با جدیت و پشتکار، مسیر پژوهش را در پیش گرفت و با جمعآوری خاطرات، مصاحبهها، سخنرانیها و منابع کتابخانهای، کوشید تصویری تازه و مستند از این روحانی آزاده ارائه دهد. حاصل این تلاشها کتابی شد با عنوان «پاسیاد پسر خاک» که مورد توجه مقام معظم رهبری قرار گرفته و طبق اخبار منتشره قرار است روز هفتم شهریور تقریظ ایشان در بیستمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت در شهر قزوین رونمایی شود. نویسنده در این کتاب نه به اغراق و قهرمانسازی، بلکه به واقعنمایی و بازسازی صادقانه یک زندگی پرداخته و میکوشد نشان دهد ابوترابی در عین بزرگی و برخورداری از اندیشههای والا، انسانی زمینی بود و زندگی روزمرهاش سرشار از مردمداری و صمیمیت. گفتوگوی پیشرو با محمد قبادی، روایتی است از انگیزهها، دشواریها و تجربههای او در مسیر نگارش پاسیاد پسر خاک.
آشنایی شما با مرحوم ابوترابی از چه زمانی آغاز شد و چه شد که به فکر تحقیق و نگارش کتابی درباره ایشان افتادید؟
در حقیقت آشنایی من با آقای ابوترابی به چند سال پیش از درگذشت ایشان و به نیمه دوم دهه ۷۰ بازمیگردد. در آن دوران در مسجد امامحسین(ع) تهران با ایشان مواجه میشدم و رفتار، ادبیات، گفتار و نحوه تعاملشان با مردم را از نزدیک مشاهده میکردم. بهطور پراکنده نیز مطالبی درباره ایشان شنیده بودم. پس از درگذشتشان، علاقه بسیاری به شناخت عمیقتر شخصیت ایشان در من شکل گرفت که این امر در واقع پاسخی به نیاز درونی و عدم آگاهی خودم بود. علاقهای که به ایشان داشتم، مرا بر آن داشت تا به جستوجو برای کسب اطلاعات بیشتر بپردازم. بااینحال، اطلاعات موجود چندان چشمگیر و گسترده نبود و اغلب صرفا به دوران اسارت ایشان میپرداخت. کسی به این موضوع اشاره نمیکرد که ایشان کجا تحصیل کرده، خانوادهاش چه کسانی بودند، تجربیاتشان در نهضت امامخمینی(ره) چه بوده و پیش از اسارت در چه شرایطی فعالیت میکردند. مجموع این نادانستهها و البته علاقهام به ایشان سبب شد تا برای اقناع ذهن خود، دست به قلم ببرم. اگرچه پیش از آن، تجربه نوشتن مقاله و کار پژوهشی را داشتم، اما هرگز کتابی ننوشته بودم.
برای تکمیل اطلاعات خود از چه منابع و روشهایی استفاده کردید؟
بهتدریج به جستوجوی منابع کتابخانهای پرداختم. هرآنچه منتشر شده بود را ورق زدم و یادداشتبرداری کردم. برای تکمیل اطلاعات، با افرادی که با ایشان معاشرت داشته و زندگی کرده بودند و او را میشناختند به گفتوگو نشستم. علاوهبراین، مصاحبههای باقیمانده از آن مرحوم، خاطراتی که در دوران اسارت برای همبندان و هماردوگاهیهای خود تعریف کرده بودند، سخنرانیهایشان در اسارت و منابعی که پس از آزادی با ایشان گفتوگو داشتند را گردآوردم. حاصل این تلاشها بهاضافه ۸۰ ساعت مصاحبهای که شخصا در قم، قزوین، مشهد و تهران انجام دادم، کتاب پاسیاد پسر خاک شد.
در مسیر نگارش، با چه دشواریهایی مواجه بودید؟
دشوارترین بخش در پرداختن به شخصیت ایشان، یادآوری خاطرات باقیمانده از دوران اسارت بود. مطالعه آن دوره به خودی خود سخت است، زیرا انسان با شرایط سخت، آزار و شکنجههایی که رزمندگان ایرانی متحمل میشدند و مرحوم ابوترابی نیز از آن مستثنی نبود روبهرو میشود. بااینحال، آنچه برای من بسیار جالب به نظر میآمد، نحوه مواجهه آقای ابوترابی با مقوله اسارت و همراهی ایشان با هماردوگاهیهایشان بود. این مواجهه، رویکردی انسانی و مبتنی بر اخلاق دینی بود که فراتر از یک همراهی ساده با همبندان به شمار میرفت؛ به گونهای که این منش اخلاقی حتی بسیاری از زندانبانان و مأموران عراقی را نیز تحت تأثیر خود قرار میداد. به گمان من، ویژگی برجستهای که آقای ابوترابی را نسبت به دیگر همگنانشان متمایز میکرد و برای جامعه امروز نیز یک نیاز ضروری محسوب میشود، «مدارا» و «همراهی» ایشان با جامعه خود بود؛ چه جامعه کوچک اردوگاهی و چه جامعه کلانتر پس از اسارت. من بارها شاهد بودم که ایشان ساعتها در مسجد امامحسین(ع) مینشستند و به سخنان مراجعان گوش میدادند، برای رفع مشکلشان یادداشتی مینوشتند یا هر کاری که از دستشان برمیآمد انجام میدادند. این مردمداری و این صبوری، بسیار خاص، ویژه و زبانزد بود.
انتخاب نام کتاب پاسیاد پسر خاک چگونه صورت گرفت؟ آیا این عنوان از ابتدا در ذهن شما بود یا فرد دیگری آن را پیشنهاد داد؟
درخصوص انتخاب نام کتاب که عنوانی شاعرانه و قابل تأمل است باید بگویم من در «دفتر ادبیات انقلاب اسلامی» حوزه هنری فعالیت میکردم که مسئولیت آن بر عهده آقای هدایتالله بهبودی بود. بهدلیل احترام خاصی که برای ایشان بهعنوان مسئول مجموعه و به پاس کسوتشان قائل بودم، پس از اتمام کتاب از ایشان خواهش کردم که نام آن را انتخاب کنند. ایشان به شوخی گفتند که پدر و مادر کتاب شخص دیگری است و چرا من باید آن را نامگذاری کنم؟ بااینحال، من اصرار کردم و ایشان نیز بزرگوارانه این نام را برگزیدند. به نظر من، این عنوان بسیار خوشآهنگ و دوستداشتنی است و شخصا علاقه زیادی به آن دارم.
در روایت زندگی آقای ابوترابی از چه شیوهای استفاده کردید؟ آیا کتاب صرفا بر اساس یک خط زمانی تنظیم شده است؟
برای پرهیز از شیوههای روایی خطی و صرفا تاریخی که یکی از آسیبهای آثار زندگینامهای است، تلاش کردم شخصیت آقای ابوترابی را در بستر وقایع تاریخی معرفی کنم. به عبارت دیگر، بهجای آنکه حضور ایشان در یک مکان یا زمان به صورت منفرد و در خلأ به خواننده منتقل شود، کوشیدم بستر وقوع آن رویداد را نیز مشخص کنم. بهعنوانمثال، هنگامی که به وقایع قم میپردازم، هرچند به کوتاهی، شرایط آن روزهای قم در دوران نهضت امامخمینی(ره) را تشریح و سپس جایگاه و عملکرد آقای ابوترابی را در آن بستر به خواننده منتقل میکنم. کوشیدم تا با بهرهگیری از منابع متعدد و گسترده، این محتوای زمینهمند را به مخاطب ارائه دهم.
اگر بخواهید کتاب را در یک جمله به خوانندهای که هنوز آن را نخوانده معرفی کنید، چه میگویید؟
اگر بخواهم کتاب را برای خوانندهای که هنوز آن را مطالعه نکرده در یک جمله توصیف کنم، باید بگویم که آقای ابوترابی شخصیتی واقعبین و ملموس بود. نه خود ایشان در زندگی فردی بود که بخواهد خود را چیزی غیر از آنچه هست معرفی کند ونه من درکتاب تلاشی برای غلو وبزرگنمایی شخصیت ایشان کردهام.سعیکردم همان صداقتی را که دروجود آقای ابوترابی بود، در نگارش کتاب نیز حفظ کرده و به آن پایبند باشم. پیام اصلی این است که آقای ابوترابی با وجود داشتن افکار متعالی و بزرگ که نشأتگرفته از تحصیلات حوزوی ایشان بود، زندگیای زمینی و در دسترس داشت.زندگی او از این جهت قابل توجه است که میتوان بسیاری از رفتارها و منشهای ایشان را در زندگی روزمره به کار بست.ایشان یک روحانی گوشهنشین و دستنیافتنی نبود؛ فردی که اگرچه افکار بلندی در سر داشت، اما بر روی زمین ودرمیان مردم گام برمیداشت.