اگرچه جا دارد این بیانیه مورد تحلیل تفصیلی قرار گیرد اما در اینجا به ذکر چند نکته بسنده میشود:
اولین نکته، مربوط به امضای این بیانیه است که تحت عنوان «جبهه اصلاحات ایران» به چشم میخورد. این عنوان بسیار کلی است و اسامی احزاب و گروهها و شخصیتهای امضاکننده این بیانیه را مشهود و مشخص نمیسازد. درواقع با توجه به محتوای این بیانیه لازم است نام و عنوان این احزاب و گروهها و شخصیتها بهصورت دقیق در پای این بیانیه بیاید تا برای همیشه در تاریخ این کشور ثبت گردد و مردم این آب و خاک در حال حاضر و ادوار آینده بدانند که در چه شرایطی، چه کسانی اقدام به انتشار چه بیانیهای کردهاند.
در این بیانیه اصرار و تأکید فراوانی بر «اصلاح سیاست خارجی»، «بهرهگیری از تمام ظرفیتهای دیپلماسی رسمی و عمومی»، «آغاز مذاکرات جامع و مستقیم با ایالات متحده» و از این قبیل نکات صورت گرفته است. این در حالی است که این بیانیه با جملاتی درباره «تجاوز جنایتکارانه اسرائیل و تحمیل جنگ ۱۲روزه به ایران» آغاز شده. البته در این جملات ابتدایی هیچگونه اشارهای به انجام این حملات در زمانی که ایران با بهرهگیری از تمام ظرفیتهای دیپلماسی رسمی و عمومی در حال انجام مذاکرات با ایالات متحده بود و چندین دور مذاکره را پشت سر گذارده و در انتظار ششمین دور از این مذاکرات بهسر میبرد نشده است. همچنین نویسندگان بیانیه از هر گونه اشارهای به تجاوز نظامی جنایتکارانه آمریکا به ایران نیز پرهیز کردهاند و حتی از ذکر حمایتها و پشتیبانیهای همهجانبه آمریکا و اروپا و برخی کشورهای منطقه از «تجاوز جنایتکارانه اسرائیل» خودداری نمودهاند تا بهزعم خود صرفا رژیم صهیونیستی را بهعنوان «متجاوز» قلمداد کرده،دیگران را از این اقدام جنایتکارانه مبرا ساخته و راهی برای ارائه پیشنهادهای بعدی خود باز بگذارند. نکته دیگر آنکه روح کلی حاکم بر این بیانیه، القای جنگطلب بودن، غیرمنطقی بودن و تشنجآفرین بودن ایران است و در مقابل، فضایی را ترسیم میکند که اگر ایران گفتوگوهای منطقی و سازنده را با آمریکا و اروپا آغاز کند، در آن سوی میز مذاکرات انسانهایی نشستهاند که بهدلیل پایبندی به معاهدات بینالمللی و احترام به حقوق دیگر ملتها، واکنشهایی معقولانه و منطقی خواهند داشت و بدین ترتیب دیگر نه از جنگ و درگیری خبری خواهد بود و نه از فعال شدن مکانیسم ماشه و تحریمهای سازمان ملل و پیامدهای خسارتبار آنها. اینگونه تصویرپردازی جبهه اصلاحات در این بیانیه، گمانهای خاصی را به ذهنها متبادر میکند که خوشبینانهترین آنها این است که نویسندگان بیانیه مبتلا به آلزایمر سیاسی هستند.
گویی اینها فراموش کردهاند که ایران اولین دور مذاکرات خود با آمریکا را در سال ۵۹ با مدیریت آقای بهزاد نبوی انجام داد که منجر به تدوین و امضای قرارداد الجزایر شد اما آمریکاییها به عهد و پیمان خود پایبند نماندند. پس از آن نیز در موارد مختلفی مذاکرات میان ایران و آمریکا بهصورتهای گوناگون انجام شد، ازجمله در مورد افغانستان و عراق و سپس وارد مذاکرات برجامی با آمریکا و اروپا شدیم که چند سال به طول انجامید و سرانجام منتهی به امضای برجام گردید که آن هنگام جبهه اصلاحات آن را یکی از بزرگترین افتخارات خود محسوب میکرد و تا مدتها بعد از آن به این خاطر به رقبای سیاسی خود فخر میفروخت اما سرانجام این همه مذاکرات به کجا رسید؟
آیا آمریکا و اروپا به عهد و پیمان خود پایبند ماندند؟ بهراستی چرا جبهه اصلاحات در بیانیه خود کوچکترین اشارهای به این همه بداخلاقی و عهدشکنی آمریکا و اروپا نمیکند و شگفت اینکه همانند کسی که بعد از یک خواب ۱۰۰ساله در غاری دورافتاده اینک دست به قلم شده، پیشنهاد «تعلیق داوطلبانه غنیسازی و پذیرش نظارت آژانس انرژی اتمی در قبال رفع کامل تحریمها» را ارائه میدهد، غافل از اینکه ایران تمامی این راهها را یکبار با کمال حسن نیت و بهصورت کامل پیموده و هیچ نتیجهای از آن عایدش نشده است.
مگر در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی در سال ۸۲ ایران تعلیق داوطلبانه را نپذیرفت و آن را به اجرا نگذاشت؟ مگر انبوهی از دوربینهای آژانس برای نظارت لحظهای و دقیق بر مراکز و تأسیسات هستهای ایران نصب نشدند؟ مگر خیل کارشناسان و ناظران_ بخوانید جاسوسان هستهای_ آژانس تا فیها خالدون تأسیسات هستهای ما را مورد بررسی و کنکاش قرار ندادند؟ مگر آژانس در گزارشهای خود بارها بر صحت و سلامت فعالیتهای هستهای ایران و عدم رویکرد آن به ساخت سلاح اتمی تأکید نکرد؟ پس چرا جبهه اصلاحات بهگونهای سخن میگوید که گویی از هیچیک از این مسائل و قضایا اطلاع ندارد و امروز تلاش میکند با استفاده از هوش سرشار خود، راهی را پیش پای ایران بگذارد!
از طرف دیگر، این بیانیه موجی از ترس و دلهره و ناامیدی را به جامعه پمپاژ میکند و این درحالی است که ملت ایران از یکی از خطیرترین مراحل تاریخ خود در بعد از انقلاب سربلند بیرون آمده است. بیتردید سالها باید بگذرد تا ابعاد و زوایای حمله مشترک آمریکا و اسرائیل و ناتو و همپیمانان منطقهایشان با بهرهگیری از حداکثر امکانات خود به ایران آشکار شود.
این درحالی بود که آنها شکست و نابودی قطعی ایران در این عملیات را پیشبینی کرده بودند اما ایران نهتنها از پای درنیامد بلکه با ضربات خود، آنها را به گدایی آتشبس مجبور ساخت. اینک در چنین فضا و موقعیت پیروزمندانهای، جبهه اصلاحات بهجای دمیدن در روح مقاومت ملت ایران و ارائه راهکارهای مبتنی بر عزم و اراده و تدبیر و کوشش داخلی بهگونهای سخن میگوید که گویی ملت ایران هیچ چارهای جز تسلیم در برابر دشمنان قسمخورده خود ندارد. نام این نحوه تحلیل و راهیابی را چه باید گذاشت؟ در خوشبینانهترین حالت نامی جز ترس و سادهلوحی بر این رفتار نمیتوان گذاشت.
اگر فرض کنیم نگارندگان این بیانیه همان کسانی بودند که مسئولیت مذاکره با آمریکا و اروپا را برعهده داشتند و اتفاقا طرف مقابل نیز از این موضوع آگاه بود، آنگاه نوع رفتار آنها با اینها چگونه بود و چه سرنوشت شومی در انتظار ایران و ایرانیان بود؟ درواقع هنگامی که طرف مقابل این بیانیه را مورد مطالعه قرار میداد و بوی تند ترس و خودباختگی و سادهلوحی را از آن استشمام میکرد، آیا دیگر حاضر به اعطای امتیازی به ایران میشد؟ وقتی مشاهده میکرد اینها پیش از هرگونه مذاکرهای، «تعلیق داوطلبانه غنیسازی» را پذیرفته و آن را به اجرا گذاشتهاند، آیا در این صورت جز به باز کردن تمامی پیچ و مهرههای صنعت هستهای ایران رضایت میدادند؟ بهراستی آدمی چقدر باید خام و سادهلوح باشد که تصور کند هنگامی که با این حد از ترس و نگرانی پشت میز مذاکره با آمریکا و اروپا مینشیند، آنها حاضر به «رفع کامل تحریمها» خواهند شد؟! خداوند را صدها هزار بار باید شکر کرد که آقای دکتر پزشکیان و مجموعه مذاکرهکنندگان ایرانی، خود را مقید به حرکت در چارچوب سیاستهای کلی نظام میدانند و شجاعانه و مدبرانه در این راه گام برمیدارند.
رویکردهای داخلی موجود در بیانیه جبهه اصلاحات نیز مجموعهای از شعارها و عباراتی است که با هدف خودشیرینی و مردمفریبی بیان شدهاند و البته بهدلیل تکرارهای مکرر، کارایی خود را از دست دادهاند. نویسندگان این بیانیه در مورد این مسائل نیز تغافل به خرج دادهاند که در طول دوران ۳۵ساله بعد از جنگ تحمیلی، حدود ۲۵سال از آن را دولتهای کاملا اصلاحاتی یا نزدیک به اصلاحات بر سر کار بودهاند و مدیران و همکاران و دستیاران و مشاورانی از همین طیف در مصادر امور قرار داشتهاند.
بنابراین سخن گفتن و نسخه پیچیدن بهگونهای که گویی جبهه اصلاحات همین امروز پا به عرصه وجود گذاشته و راهحل تمامی مشکلات را در مشت خود دارد، سخنی ناموجه و نامقبول است. همچنین رفتار مخرب و ضدتوسعهای جبهه اصلاحات در ماجرای انتخابات سال ۸۸ که بهدلیل مشارکت فوقالعاده مردمی در آن میتوانست یک سکوی پرش جدی در عرصه سیاست و یک زمینه جدی برای انسجام اجتماعی باشد، جایی را برای شعارهای توخالی این جبهه باقی نمیگذارد.
در یک نگاه کلی بایدگفت آنچه در بیانیه جبهه اصلاحات غایب است، شجاعت، خودباوری، دوراندیشی، صداقت دشمنشناسی و امیدواری است و آنچه در این بیانیه موج میزند، ترس، خودباختگی، سادهلوحی و چشم امید داشتن به آمریکا و اروپاست. بر همین اساس جا دارد نام و مشخصات امضاکنندگان این بیانیه مشخص شود تا در تاریخ ایران ثبت شود و قادر نباشند از مسئولیت خود در این زمینه شانه خالی کنند.