آنان به دفاع از دموکراسی غربی برخاسته و آنان را اصل مردمسالاری به تعبیر امام(ره) وانمود میکردند که نفی آن دموکراسی، اساس انکار و امتناع سیاسی امام (ره) بود در مورد ساختار قدرت در غرب و فریب حکومت مستکبر بود و جمهوری اسلامی را جایگزین فریب دموکراسی غربی اعلام کرده بود تا مردمسالاری متکی به اسلام و مدافع مستضعفان تحت نظارت ولی فقیه را به اجر درآورد و به مردم واقعی نه طبقات دارا و اشراف، قدرت الهی انتخاب و تشخیص حق و منافع خویش را بازگرداند و بیدار و فعالشان کند که مددکار عدل باشند.
این نهانروشی اصلاح طلبان در دفاع از مدل غربی و مخالفت با مردم سالاری اسلامی و نظام ولایت فقیه طولی نکشید و نفی عملی قانون اساسی در ۸۸، طبق طرح انقلاب رنگی سوروس و اجرای طرح آمریکا با اغتشاش و شورش آشکار شد. هدف مشترک قدرت سلطه و شیطان بزرگ و اصلاحطلبان به سود آلترناتیو غربی و مدرنیت وابسته نفی مشروعیت اتقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی و راه و میراث امام (ره) بود.
آنان این هدف را مخفی میکردند و از کلمه فریبنده اصلاح چون نقاب و اسم رمز سود میجستند اما همه اصلاحطلبان از همان دوران امام (ره) به مخالفت عملی با ولیفقیه برخاسته و آن را که استوارترین رکن حفظ استقلال و ضدبردگی غربیسازی ایران بود، مزاحم تشخیص داده بودند.
چه در روش مرحوم هاشمی با اشرافی گری و پراگماتیسمش، چه میرحسین موسوی با ریشه امتی و اعتقادات نهانداشته مغایر ولایتفقیه، چه خاتمی با تاثیرات لیبرالیسم و تمدن غربی و سرگردانش بین چپ و راست و چه مجاهدین انقلاب اسلامی با ریشه دعوای افشاگرشان با مرحوم رایتی و گرایش چپ سوسیالیستی راه رشد غیرسرمایهداری که برای همان بیریشگی و نفاق بهسرعت به سمت غرب تغییر ۱۸۰ درجهای کرد و چون منافقان با باطنی مستبد این بار دامنآویز لیبرالیسم سلطهپذیر شد و چنان یکشبه علیه انقلاب اسلامی و میراث امام جمهوری اسلامی رشد کرد که به نقش نیابتی اغتشاش ۸۸ برای متلاشی کردن حیثیت آزادیخواه و استقلالطلب جمهوری اسلامی در جهان و هدفگیری برباد دادن روح مردمی ولایت فقیه و پشتیبانی ملت از آن پرت گشت، سپس و بهتدریح با بیانیههای جنبش آمریکایی میر حسین، علنا گویای این باطن پنهاننگاهداشته نگرش جنبش سبز و اصلاحطلبی شد.
چیزی که در تفکر و فهم لیبرالیسم جهان سومی، سلطهپذیر و جعلی ساختار قدرت وابسته در نگاه حضرات هاشمی، موسوی، خاتمی و همه طیفهای غربگرای ایران ریشه گرفته بود و ماهیتی ضدانقلابی داشت که نامش را اصلاحطلبی و تغییرخواهی گذاشته بودند و خواهان دست برداشتن از حقیقت الهی و متکی به فقه جعفری و اسلام مثل تغییر خود و دست شستن از راه آسمانی امام و نظریه مستقل و قرآنی ساختار سیاسی و ولایت فقیه بودند و در آن فضا شجاعت بیان حقیقت نداشتند و این خواست که خواست شیطان بزرگ بود را مخفی میکردند. تقیه نمیکردند و نفاق میکردند.
چون تقیه خویشتنداری برابر کفر است و نفاق به سود دین اصیل و اسلامباوری اما اینان به سود مدرنیته و سکولاریته و حذف اسلام از زندگی سیاسی مخفیکاری میکردند تا آرامآرام در وقت مناسب با سست کردن یا کاتالیزور یک ولایت فقیه همسو با ضدیت با ولایت فقیه و واسطه تغییر دلخواه غربیسازی، خواست خود را عملی کنند. در بیانیه اخیر جبهه اصلاحات هم این امر لهله میزند. در حقیقت روح جدایی از حکم قرآن حکیم و نفی اصول قانون اساسی در بیانیه قطعی است و مسیر سلطهپذیری را و اجرای منویات آمریکا و اسرائیل را هموار مینماید .
ضمن مغایرت بیانیه و مخالفت جبهه اصلاحات با جمله به جمله مقدمه با متن قانون اساسی از همان فصل اول با اصول کلی آن و سپس با بسیاری از مواد خاص تضاد دارد و جمعناپذیر است:
اول به نکات خود بیانیه و ضمنا به تعارض و تضادشان با قانون اساسی و انقلاب اسلامی و اصول امام (ره) و وصیت ایشان اشاره میکنم:
متن بیحاشیه
متن بیانیه مبتنی بر این نکات و مطالبات است :
الف. اولین موضوع بیانیه، محکومیت تجاوز و تقدیر از دفاع نیروهای مسلح نظامی و پاسخ قاطع و توان بازدارندگی حکومت است که چهره امنیت ملی ما را در منطقه و جهان دگرگون کرد:
«تجاوز جنایتکارانه اسرائیل و تحمیل جنگ ۱۲ روزه به ایران باوجود پاسخ قاطع و آشکار توان بازدارندگی و قدرت دفاعی نیروهای مسلح کشور، چهره امنیت ملی ما را در منطقه و جهان دگرگون ساخته است.»
این گفته پیامدهای شناختی دارد که تناقضات جبهه اصلاحات را فاش میسازد. در پاسخ باید گفت: جبهه اصلاحات یا این سخنان را بهدروغ بیان میکند یا مطالبات مربوط به تغییر سیاست داخلی و خارجی را که در مواد بعدی مطرح کردهاند، باید نفی کنند. زیرا خود میدانند همه لوازم مقاومت و بازدارندگی که در جنگ ۱۲ روزه علیه تجاوز بهکار آمد، همان قدرتهای موشکی و زیرساخت مقاومتی است که بارها مورد تعرض، استهزا، مخالفت، خرابکاری و ممانعت جریان غربگرا و جبهه اصلاحات قرار گرفت و خواهان تعطیلی آن به اسم پایان عصر مقاومت و تسلیحات و آغاز عصر گفتوگو بودند .
دیگر آن که اگر در این توسعه تسلیحاتی و سیاست بازدارندگی حق با جریان اصلی حاکمیت و نیروی نظامی تحت رهبری و پیرو ولایت فقیه بود و راه آنان، پس جبهه اصلاحات در سیاست نفی این مسیر ناحق بود و باید پیش از هر بیانیه و سخنی اعتراف به غلط هلاکتبار و مواضع پوچ از آب درآمده خود کند و اصل را برای سیاست ولیفقیه انتقاد از خود قرار دهد. و به همه مردم اعلام کند راهشان یعنی همین راه بیانیه حاضر، یعنی راهی شبیه راه عربستان سعودی و ترکیه غلط بوده و راه انقلابی، راه انقلاب اسلامی، راه امام خمینی(ره)، راه پذیرش ولیفقیه، راه رهبری معزز سبب عزّت ایران در منطقه شده است، پس اول باید خود را و راه تسلیمطلبانهشان را نفی کنند و اگر چنین است «پس این بیانیه چرا همان حرفهای کهنه و ذلتبار را تکرار میکند که اگر پیشه میشد، این تجاوز موفق میشد و بازدارندگی ناممکن بود .»
تناقض دیگر تایید تجاوزکارانه بودن جنگ 12 روزه است. خوب اولا چرا دروغ میگویید، آمریکا خود اعلام کرده که در این تجاوز شریک بلکه نیروی اصلی بوده و بدون وجود طرح و استطاعت نظامی و شراکت آمریکا، اسرائیل نابود شده بود. پس چرا آمریکا را حذف کردید؟ دوم آن که این تجاوز وسط میز مذاکره رخ داد و مذاکره را منفجر کرد. پس کل این بیانیه جبهه اصلاحات از پیش 1000 تکه شده و شبیه سخنان آدم شیزوفرنیک است که رابطهاش با واقعیت، گسیخته و غرق اوهام خود است و نسبت به آمر واقع، کور و کر است و صداهای وهم خود را میشنود، نه صدای واقعیت را!
باید پرسید اگر طرف مقابل که از او گدایی صلح میکنید در حال کثیفترین تجاوز پیمانشکنانه، جنایت، نسلکشی و هولوکاست گرسنگی کودکان است و آمریکا و اسرائیل مشترکا این عمل واقعی را پیش میبرند و سازمان ملل و قانون و قرارداد و نظام موجود بینالملل، پشیزی اعتبار ندارد، باکدام نیت شوم تعطیل ارکان بازدارندگی و ابزار بازدادندگی و پیروی از قانون و قدرت!!!! سازمان ملل و اعتماد به آمریکا و تعطیل غنیسازی و توسعه موشکی و تغییر به سود خواست دشمن غدار پیشنهاد میشود؟ این پیشنهاد آشکار خائنانه و حماقتبار و تسلیم ذلتبار چگونه حیات ایران را تضمین میکند؟
و چرا در اوج قدرت بازدارندگی برای منافع قشر غربپرست و کسب قدرت وهمی و پس راندن قدرت جمهوری اسلامی برای تغییری که مشتی خائن متناقض حفظ قدرت و ثروت کنند و راه ذلیلانه غربگراییشان را به کرسی بنشانند، باید توان ملی و استقلال و آزادی و منافع ملت و استقامتش بیخردانه و بزدلانه بر باد رود؟ کدام احمقی عناصر قدرت خود را که به قول بیانیه سبب دگرگون کردن چهره دفاعی و امنیت ملی و اقتدارش شده، برباد میدهد و راه زمان شکست و برخاکافتادگی را ترویج میکند؟
ب. اما این پاراگراف اثباتکننده تضاد بند بعدی با قانون اساسی است .
آن بند بیانیه این است:
«این جنگ ... همزمان روشن کرد تداوم این مسیر (دفاع از تمامیت ارضی) بدون بازسازی اعتماد ملی و گشودن باب تعامل سازنده با جهان، هزینههای انسانی و مالی و روانی بسیاری بر ملت تحمیل خواهد کرد. امروز روان جمعی ایرانیان زخمی است و سایه ناامیدی و اضطراب همچنان بر زندگی روزمره مردم سنگینی میکند.»
☆باید پرسید اگر این جنگ با همین وضعیت و به سبب استقامت و تن ندادن به راه ضد مقاومت غربپرستان و بدون تغییر و پذیرش راه ذلتبار ضدبازدارندگی، ضدانقلاب و ضد ولایتفقیه و ضد توسعه تسلیحاتی پیروزی بهبار آورد و امنیت ملی ایران را و قدرت بازدارندگی ملی و اتحاد ملی را تضمین کرد وبه دنیا درستی و اقتدار ایران مظلوم را نشان داد. پس چه چیز باید تغییر کند و راه ذلت پیش گیریم؟ و اعتماد ملی که این وضع را پدید آورد، چرا باید مورد دستبرد قرار گیرد؟ بازسازی آن به معنی تقویت همین مسیر است نه ضدیت با آن!
این به معنی درستی حصر تا امروز بود و تغییر حصر، مشروط به اعتراف مسئولان خیانت۸۸ به گناه و توبه آنان است نه بیانیههای تشدید خیانت و تقاضای اسرائیلی مجلس موسسان!!!! این جهان خندهآور مضحک و منطق وارو، معنایش چیست؟ مسیری در عمل اثبات شد صحیح، مشروع، عقلی، قرآنی، کارآمد و مقاوم برابر تجاوز بوده و عده ای خواهان ترک آن و پذیرش مسیر خیانتبار و اغتشاشآفرین و تسلیمطلبانه و ضدقدرت و ابزار مقاومت و بازدارندگی غربگرایانه هستند. آیا این پیشنهاد بلاهتبار و جنونسان نیست. هیچ انسانی در دنیا در میدان جنگ عناصر قدرت خود را حراج و تسلیم دولت میکند؟ تناقض از این بیشتر؟ علت این بیعقلی یک جیز است، بندگی نفس و شیطان و دنیاپریتی و حرص قدرت و بزدلی و سرسپردگی به الحاد مدرن و نفاق که همه در یک کلام محصول ترک بندگی خدا و بیاعتنایی به هدایت قرآن و عترت است. در ابن بند آمده: گشودن باب تعامل سازنده با جهان !
معنای واقعی این لفاظی چیست؟ چه تعاملی؟