حسینیان چه در استودیوی زیر آتش و چه بر فراز قله در کولاک، میدان را ترک نکرد. او کوه و میکروفن را دو سنگر یک نبرد میداند: مقابله با دشمن با سلاح حقیقت و پایداری. روایت گوینده رادیو فرهنگ نشان میدهد که ایستادگی فقط یک موضع سیاسی نیست؛ یک سبک زندگی است.
صبحی که با زمزمه آغاز شد و با آتش ادامه یافت
وجیههسادات حسینیان قصه روز واقعه را اینگونه روایت میکند: روز حمله به ساختمان صداوسیما، من در صحنه بودم. از ساعت ۵:۳۰صبح در سازمان بودم. طبق روال، برنامههای صبحگاهیام در رادیو فرهنگ را اجرا کرده بودم. حوالی ساعت ۱۴ وارد استودیو رادیو آوا شدم تاشیفت بعدیام راآغاز کنم.آن روز اما، هواوفضا عادی نبود. دو سه روز قبل، زمزمههایی شنیده بودیم که میگفتند: «منطقه ۳ را میزنیم، سازمان را میزنیم.»حتی اشارههای دقیقی هم به صداوسیما شده بود. ما بین خودمان این حرفها را ردوبدل میکردیم؛ نیمهجدی، نیمهنگران. ولی آن روزبعدازظهر، آن حرفهابه واقعیت بدل شد: سازمان رازدند، درست ساختمان شیشهای را.هرلحظه حساب میکردیم که گام بعدی حمله،پخش سازمان باشد. اگر آنجا آسیب میدید، قلب تولید و پخش برنامههای زنده میایستاد. اینجا همان نقطهای بود که همه پخشهای مهم در آن متمرکز میشد. نیروهای حراست و امنیت آمدند تا استودیوها را تخلیه کنند، بچهها را بیرون ببرند و خط آنتن را به نقاط امن منتقل کنند.
تصمیمی که از قلب آمد
گوینده رادیو فرهنگ میگوید: درهمان شلوغی، یک حس قلبی قوی به من گفت: به اندازه وطندوستیات، همینجا بمان. حتی اگر خطر در چند متری باشد. به تهیهکننده که بغض کرده بود و از فرزندش یاد میکرد، گفتم: خط را برایم باز کن. ممکن است هر لحظه هدف قرار بگیریم. این شرایط، شرایط جنگی است. صدای اللهاکبر باید از رادیو پخش شود.وارد استودیو شدم، «یاعلی مدد» گفتم و بیدرنگ شروع کردم به ندای «اللهاکبر» سر دادن. آن لحظه چیزی در دل و زبانم باز شد. حس کردم نیرویی بیرونی و مددی غیبی، زبانم را به حرکت درآورد. بیآنکه برنامهریزی کرده باشم، گفتم: «در حملات رژیم صهیونیستی هستیم؛ شهادت مبارکمان باد.» این جمله دغدغهای بود که سالها داشتم اما آن لحظه گویی از جای دیگری آمد.
مثل پشت خاکریز
حسینیان درپاسخ به این پرسش که این واکنش را از قبل برنامهریزی کرده بودید یا لحظهای بود میگوید: برنامه من طبق معمول در جریان بود اما شلیکها و هشدارها همه چیز را تغییر داد.توی استودیو تلویزیون نداشتیم که ببینیم چه خبر است. ما فقط صدای پدافند و انفجارها را شنیدیم. همان لحظه با خودم گفتم: چه شهید شوم، چه بمانم، باید این صحنه ثبت شود. گوشی را روشن کردم و فیلم گرفتم؛ تا دنیا ببیند ما میدان را خالی نکردیم. برای من میکروفن، خاکریز است؛ خاک، آب، ناموس و وطنم در یک قاب. ما حتی یک ثانیه سکوت نکردیم.
صدای پایداری یک ملت
این گوینده رادیو بارها «صدای مردم بودن» و «حفظ آرامش» را در کلام خود تکرار کرد. از او میخواهم درباره بار معنایی این سخن بگوید: پایداری رسانهای یعنی واقعیت را نگه داری، فرهنگ را پاس بداری و امید را در دل مردم زنده نگه داری. ما باید بایستیم، حتی با یک میکروفن. آن روز دنیا جملات من را شنید که «ایران حسین(ع) تا ابد پایدار است» و رسانه های عبریزبان این جمله را ترجمه کردند. وقتی دشمن در حال موشکباران است و از استودیو صدای اللهاکبر میآید، برایش غیرقابل هضم است که ما اینگونه ایستادگی کردیم.
جنگ امروز، جنگ رسانه است
وجیههسادات حسینیان درباره نقش رسانه در دوران بحران اظهارمی کند: امروز جنگ، جنگ رسانه است. در شرایط جنگی، وظیفه رسانه سنگینتر از هر زمان دیگر است: رساندن حقیقت، تقویت روحیه مردم، افشای دروغها، حفظ آرامش جامعه. قلم و صدا هر دو سلاحاند. برای من، میکروفن همان سلاح است.
خانم حسینیان همان روحیه رسانه ای را در کوهنوردی هم دارد. روایت او از روز صعود به دماوند، گویای این ادعاست. او میگوید: از سال ۷۹ یا ۸۰ کوهنوردی را آغاز و همه قلههای ایران را فتح کردهام. بیستوهفتمین بار بود که تا قله دماوند رفتم؛ این بار در کولاک کامل و سرمایی که تا مغز استخوان نفوذ میکرد. دماوند ۵۶۱۰ متری برای من فقط یک قله نیست؛ نماد اقتدار ایران است. آن روز پرچم ایران و پرچم امام حسین(ع) را بر فراز قله برافراشتم و گفتم: «ایران حسین(ع) تا ابد پیروز است.» این صعود را به شهدای اقتدار، شهدای رسانه، مدافعان وطن و همه آنهایی که جانشان را برای عزت این خاک فدا کردند، تقدیم کردم.
روز موعود
این فعال رسانه ای درباره اینکه چرا روز اربعین را را برای صعود انتخاب کرد، میگوید: پرچم ایران و سازمان را همیشه همراهم دارم اما پرچم امام حسین (ع) باید در روز اربعین بر بام ایران باشد. آن روز مسیر تا پناهگاه سوم پر از کوهنورد بود که از نیمه راه به بعد، همه برگشتند. فقط پنج نفر مانده بودند که در مه غلیظ مسیر را گم کرده بودند. وقتی باد گوگردها را به سمتم آورد، فهمیدم مسیر درست کجاست. به کوهنوردانی که در راه مانده بودند، با اطمینان گفتم: «این خانه من است، بیایید.» درنهایت، هر شش نفرمان به قله رسیدیم و سالم بازگشتیم.
حسینیان میگوید: وقتی پرچم را برافراشتم، اقتدار ایران، بلندای وطن و شکوه ایران را دیدم. همان حس روز حمله به سازمان پشت میکروفن، این بار در آسمان دماوند برایم تکرار شد.
برای این گوینده رادیو «یک جمله برای دو میدان» ترجمان پیروزی است: «ایران حسین (ع) تا ابد پیروز است.»