به گزارش جامجم، سردار علی ولیپور گودرزی در طرح دستگیری سارقان و مالخران که صبح چهارشنبه در پلیس آگاهی پایتخت برگزار شد، گفت: با تلاش همکاران پرتلاشم، طی ۴۸ ساعت گذشته، ۱۴۵ سارق و ۱۵ مالخر دستگیر و تحویل قانون شدند.وی افزود: از این سارقان، ۴۰۵ دستگاه تلفن همراه مسروقه، شش قبضه سلاح جنگی، مقادیری ارز خارجی و طلاجات کشف و ضبط شد که به مالباختگان تحویل داده میشود. رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ ادامه داد: همچنین تعدادی از متهمان در ارتکاب جرایم خشن دست داشتهاند و با برخورد قاطع تا پایان محکومیت در زندان خواهند ماند. همچنین پروندهها با نظارت دادستان دنبال خواهد شد تا اشد مجازات برای مجرمان در نظر گرفته شود. ولیپور گودرزی گفت: پلیس در کوتاهترین زمان سارقان و مالخران را شناسایی میکند و در این باره شکی نیست.
باتری دزدی که ادعای ورزشکاری دارد
غرب تهران را انتخاب کرده بود. جایی که چراغهای راهنمایی و رانندگی، نور قرمز و سبزشان هنوز کار میکرد، سایهای مرموز به کمین نشسته بود. این سایه، مردی حدودا ۴۳ساله بود، با سابقهای نه چندان درخشان در عالم خلاف. خودش میگوید که چشمان تیزبین و عقابگونهای داردکه همین چشمها، اوراتبدیل به سارق تجهیزات شهری کرد.شغلش کابینتسازی بود، اما گویا در کنار تراشیدن چوب، تبحر خاصی هم در بالا رفتن از تیرهای چراغ راهنمایی پیدا کرده بود. این سارق حرفهای که در عملیات پلیس آگاهی دستگیر شده، داستان خود را در گفتوگو با خبرنگار جامجم، اینگونه روایت میکند: «یک روز که از کنار چراغ راهنمایی و رانندگی رد شدم، چشمم به آن بالا خورد. دیدم در چراغ باز است و باتریاش را دیدم، همانجا بود که فکر این سرقتها به ذهنم رسید.» این سارق تکرو با یک خودروی شخصی به سمت غرب تهران میرفت، جایی که ظاهرا باتریهای چراغ راهنمایی بیشتر در دسترس بودند. یکصندلی یا چهارپایه کوچک، همدم همیشگیاش و زیر پایش بود. با مهارت خاصی از آن صحبت میکند و میگوید: «علاوه بر اینکه چشمان تیزبینی دارم، ورزشکار هم هستم. با تبحر خاصی، خود را به بالای تیر چراغ میرساندم. هیچ همکار یا شریکی نداشتم، تمام سرقتها را تنهایی انجام میدادم. هدفم فقط باتریهای چراغ راهنمایی بود، هیچ سرقت دیگری انجام نمیدادم. این باتریها را هم در فضای مجازی و سایت دیوار« بین یک تا دو میلیون تومان میفروختم.» او در عرض یک یا دو ماه، سی فقره سرقت باتری چراغ راهنمایی را به نام خود ثبت کرده بود: «بله، ۳۰ عدد باتری، سرقت کردم. باید سرعت عملم زیاد میشد. برای همین به خاطر ورزشکار بودنم و بدن ورزیدهای که دارم، میتوانستم در کسری از ثانیه با چهارپایه از روی تیر چراغ بالا بروم و به باتریها دست پیدا کنم. البته من شغلم کابینت ساز بود و درآمد بدی هم نداشتم. ولی نمیدانم چرا تصمیم گرفتم که دزدی کنم و نمیدانم چرا باتریها را برای سرقت انتخاب کردم.»
اما بالاخره، این کابینتساز سارق و عقابچشم، به دست پلیس آگاهی تهران بزرگ دستگیرشد. گویا در یک لحظه غافلگیری، در کنار یکی از همان چراغهای راهنمایی بود که پلیس او را دید و داستان به پایان رسید.
اسرار باند نیسان آبی
باندی عجیب و غریب هستند که نامشان همچون رنگ مورد علاقهشان، آبی است. باند «نیسان آبی». این گروه، برخلاف دیگر سارقان خودرو که به دنبال مدلهای لوکس و گرانقیمت بودند، چشمشان فقط به یک خودرو خاص میافتاد: نیسان آبی! همان خودروی باری معروف و پرکاربرد که در خیابانها و جادههای ایران حضوری پررنگ دارد.سرکرده این باند، مردی است که گویی شیفته این رنگ و مدل خاص آن، داستان سرقتهایشان را با آب و تاب تعریف میکند. او میگوید: «ما فقط نیسان آبی سرقت میکردیم! اگر رنگ دیگری بود، اصلا سمتش نمیرفتیم.»شیوه کارشان ساده اما دقیق بود. ابتدا در خیابانها و کوچههای تهران، به دنبال نیسانهای آبی پارک شده میگشتند. وقتی هدف مورد نظر را پیدا میکردند، اطراف را با دقت زیر نظر میگرفتند تا مطمئن شوند هیچ دوربین مداربستهای در آن محدوده وجود ندارد. سپس، در یک فرصت مناسب، خودرو را به سرقت میبردنداما مقصد این نیسانهای آبی سرقتی، پارکینگ یا بازار سیاه داخلی نبود. داستانی پیچیدهتر در انتظارشان بود. سرکرده باند توضیح میدهد که پس از سرقت، خودروها از طریق یک «رابط» به زاهدان منتقل میشدند. نقطه صفر مرزی ایران و پاکستان، محلی بود که این نیسانهای آبی، فصل جدیدی از زندگی خود را آغاز میکردند.در آنجا، رابط باند، نیسانهای مسروقه را تحویل مرد پاکستانی میداد. اما آیا این خودروها در پاکستان فروخته میشدند؟ سرکرده پاسخ میدهد: «فروخته نه، در آنجا افراد ما درپاکستان بانیسانهای آبی، اقدام به قاچاق سوخت میکردند.»
وقتی از قیمت هر خودرو پرسیده میشود، سرکرده باند میگوید که نمیتوانم رقم دقیقی را ارائه دهم، چرا که رابطمان پول را به صورت دلار از پاکستانیها دریافت میکرد و پس از تبدیل به ریال، بین اعضای باند تقسیم میشد.
قصه فیشهای جعلی و شکارچی اعتماد
در فروشگاههای شمال تهران، مردی جوان با ظاهری آراسته و زبانی چرب و نرم، به دنبال شکار اعتماد بود. او که ۳۴ سال دارد. سراغ فروشگاههایی میرفت که معمولا بانوان فروشنده در آنجا مشغول به کار بودند. با احترام و گشادهرویی با فروشندگان گفتوگو میکرد و با چربزبانی، اعتماد آنها را جلب و پس از آن نقشهاش را اجرا میکرد. بهزاد در طرح پلیس آگاهی پایتخت دستگیر شده وحالا در گفتوگو با خبرنگار ما، از جزئیات دزدیهای عجیبش میگوید: «وقتی وارد فروشگاهها میشدم، مقادیر زیادی از اجناس گرانقیمت را انتخاب میکردم و در لحظه پرداخت، با یک حرکت ماهرانه، فیشی جعلی را به جای فیش واقعی پرداخت به فروشنده تحویل میدادم. این فیشهای جعلی، مهر تأییدی بودند بر خریدی که هرگز بهای آن پرداخت نشده بود.» با لبخندی فاتحانه از فروشگاه خارج میشد و فروشندگان سادهدل، بیخبر از کلاهبرداری انجام شده، او را بدرقه میکردند. اما این پایان ماجرا نبود: «معمولا پس از هر سرقت، شماره تلفن فروشندگان را میگرفتم و با حفظ ارتباط تلفنی، سعی میکردم آنها را از پیگیری شکایت منصرف کنم. با آنها ارتباط برقرار میکردم و با چربزبانی مانع از طرح شکایت میشدم. اگر کسی قصد پیگیری حقوقی یا شکایت داشت، تهدیدهایم شروع میشد و مثلا میگفتم اگر شکایت کنی، میام سراغتون و برخورد بدی میکنم! این تهدیدها، طعمههایم را وادار به سکوت میکرد.» بهزاد به این شیوه، تاکنون ۵۰ نفر از شهروندان را در مناطق ۱، ۲، ۳ و ۴ تهران، مورد کلاهبرداری قرار داده است. ارزش اموالی که او به این شیوه به دست آورده بود، نزدیک به ۱۰۰ میلیون تومان برآورد میشود: «البته اولین بار نیست که دستگیر میشوم، بلکه دومین بار است. اولین بار هم به جرم سرقت بازداشت شدم، ولی این بار تصمیم گرفتم، شیوهام را کمی تغییر دهم. قصدم آزار و اذیت خانمها نبود. اگر با آنها ارتباط برقرار میکردم، فقط برای این بود که مانع شکایت شوم وگرنه هیچ نیت دیگری نداشتم. اگر هم متوجه میشدم که قصد شکایت ندارند، بلافاصله ارتباطم را با آنها قطع میکردم.» در نهایت نیز تعدادی از شاکیان با حضور در پایگاه یکم پلیس آگاهی تهران، شکایت خود را مطرح کردند. کارآگاهان با بررسی شواهد، سرانجام او را شناسایی کردند. با اخذ مجوز قضایی، این مجرم دستگیر شد و در نهایت به بزه کلاهبرداریهای متعدد خود اعتراف کرد.