عامل بعدی، ضعف در روشنایی برخی معابر است که بسیار محدود بوده و بهویژه در زمان قطعی برق، وضعیت بدتر میشود. بخش دیگری از این مسأله به زیرساختهای ناکارآمد مربوط میشود؛ بسیاری از پلهای عابر پیاده هنوز سنتی است و برقی نشده، یا در برخی نقاط همچون اتوبانهای پرتردد شهر تهران، اصلا پل عابر وجود ندارد. این درحالی است حتی در شرایطی که پل عابر پیاده در نزدیکی افراد قرار دارد، باز هم برخی از عابران ترجیح میدهند از عرض خیابان عبور کنند.به هر حال، ما در شهری زندگی میکنیم که حجم جمعیت آن بیش از ظرفیت واقعیاش است. زمانی که وارد مناطق مرکزی شهر میشویم، همهچیز درهم تنیده و بینظم به نظر میرسد. از همه مهمتر اینکه ما پیادهراههای استاندارد نداریم. اغلب پیادهروها یا عرض کمی دارد، یا دارای پله، چاله و ناهمواری است؛ بهطوریکه نمیتوان مسیر را بهصورت کامل در پیادهرو طی کرد. به همین دلیل، بسیاری از افراد مجبورند در سطح سوارهرو حرکت کنند. علاوه بر این، یکی از نکاتی که درباره پیادهراهها باید رعایت شود، این است که هم روشنایی مناسبی داشته و هم از نظر بصری زیبا باشد.
موضوع بعدی در اینخصوص، به ساختار شهرسازی ما بازمیگردد. به نظر میرسد شهرهای مهمی مانند تهران همچنان با همان ساختارهای مهندسی قدیمی اداره میشوند و مطابق با استانداردهای روز نیستند.
بنابراین آموزش و نبود زیرساختهای مناسب، نقش بسیار مهمی در افزایش آمار مرگ و میر عابران پیاده دارد.