مقاومت؛ از ایده تا شبکه‌ای شدن کنشگری اجتماعی

مقاومت؛ از ایده تا شبکه‌ای شدن کنشگری اجتماعی

مفهوم مقاومت، امروز دیگر تنها یک واکنش سخت به تهدیدات نیست؛ بلکه به یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های هویتی، فکری و تمدنی در بخشی از جهان اسلام بدل شده است.
کد خبر: ۱۵۱۶۹۵۳
نویسنده دکتر مختار شیخ‌ حسینی 

 در یکسال ونیم سال گذشته، تحولات بزرگی در عرصه مقاومت رخ داده که نه‌تنها جغرافیای آن را دگرگون کرده بلکه ساختار، بازیگران، روش‌ها و ابعاد آن را نیز وارد مرحله‌ای تازه کرده است. از شهادت رهبران کاریزماتیک گرفته تا حضور گسترده مردم در کنش‌های غیرسازمان‌یافته، همه و همه حکایت از دگرگونی مفهومی مقاومت دارد.

مقاومت امروز دیگر تنها محدود به یک هویت یا جغرافیای خاص نیست. آن‌گونه که در این تحلیل آمده، مقاومت را می‌توان در سه لایه تفکیک و بازشناسی کرد:

لایه انسانی: هر فردی که با سلطه مخالف باشد، می‌تواند در این لایه جای گیرد؛ چه مسلمان باشد، چه غیرمسلمان. این لایه ظرفیت جهانی دارد و پتانسیل جلب افکار عمومی در سطوح بین‌المللی را در خود جای داده است.
لایه اسلامی: جریان‌های متنوعی از درون جهان اسلام ـ از سلفی‌ها تا شیعیان، از چپ عربی تا صوفیان و مسیحیان عرب ـ می‌توانند ذیل این لایه به نوعی با گفتمان مقاومت همدل شوند.
لایه سخت و هسته‌ای: این حلقه، نماد عینی آمادگی برای پرداخت هزینه و ورود عملیاتی در مسیر مقاومت است؛ همچون حزب‌الله، حماس، انصارالله و سایر بازیگران محور مقاومت.

کاهش گفتمان مقاومت به هر یک از این لایه‌ها، درک ناقص از ماهیت سیال و پیچیده آن خواهد بود. هرلایه کارکردی خاص دارد و در مجموع، درک چندلایه از مقاومت است که امکان کنشگری مؤثر را فراهم می‌کند.

پروژه مقاومت در منطقه، نه صرفا یک نزاع جغرافیایی، بلکه یک «تعارض هستی‌شناختی» با نظام سلطه است. این پروژه برخاسته از یک فهم بومی، مردمی و درون‌زا از نظم سیاسی و اجتماعی است؛ در برابر نظم جعلی و بیرونی نظام سلطه، که با زور و اشغالگری، مرز‌ها و هویت‌ها را بازتعریف می‌کند.

در تجربه صهیونیسم، هر مرحله از اشغال، به مرحله‌ای دیگر ختم می‌شود و حد یقفی برای توسعه‌طلبی وجود ندارد. از این منظر، مقاومت تنها یک انتخاب نیست بلکه یک الزام هستی‌شناختی برای بقای جوامع در برابر حذف شدن تدریجی آنهاست.

با شهادت رهبران برجسته مقاومت طی یکسال ونیم سال اخیر، این پرسش به‌وجود آمد که آیا جنبش‌ها بدون این رهبران کاریزماتیک تداوم خواهند یافت؟

در اینجا باید توجه داشت که تحولات معاصر، نشان از گذار از جنبش‌های سنتی مبتنی بر رهبری، به جنبش‌های شبکه‌ای دارد. در جنبش‌های جدید، «ایده» جایگزین «رهبر» به‌عنوان موتور محرک شده است. یعنی حتی اگر فردی عضو رسمی هیچ سازمان مقاومتی نباشد، اما ایده مقاومت را پذیرفته باشد، می‌تواند در جایگاه یک کنشگر ایفای نقش کند.

به بیان روشن‌تر، آن زن لبنانی که در جنوب مقابل تانک صهیونیستی ایستاد، شاید عضو هیچ سازمانی نبود، اما، چون ایده مقاومت را پذیرفته بود، به‌صورت خودجوش کنشگری کرد.

*یکی از پرسش‌های بنیادین این است: چگونه ایده مقاومت به نسل بعد منتقل می‌شود؟ آیا با نهاد‌های فرهنگی؟ دانشگاه‌ها؟ یا سازماندهی آموزشی؟

بررسی‌های میدانی نشان می‌دهد که عنصر شهادت، بیش از هر نهاد و ابزار دیگری، توانسته ایده مقاومت را درونی و بین‌نسلی کند. تجربه غزه، لبنان و یمن نشان می‌دهد که حافظه تاریخی مقاومت نه با کتاب، که با خون نوشته می‌شود. نسلی که ۱۹۴۸ را ندیده، امروز با دیدن پیکر کودکان شهید، مفهوم مقاومت را عمیق‌تر و اصیل‌تر درک می‌کند.

هیچ جنبش مقاومتی بدون همراهی جامعه‌اش دوام نخواهد داشت. آنچه حزب‌الله، انصارالله و حماس را زنده نگاه داشته، نه فقط سازمان یا رهبری‌شان بلکه مردمی‌اند که این ایده را پذیرفته و برایش حاضر به پرداخت هزینه‌اند. مقاومت اگر تنها در سطح حکمرانی باقی بماند و از بطن جامعه فاصله بگیرد، در بلندمدت دچار فرسایش خواهد شد.

علی‌رغم پیشرفت‌های میدانی و تاکتیکی، مقاومت در سطح نظری دچار فقر تولید محتواست. فلسفه، فقه، عرفان و اخلاق مقاومت هنوز صورت‌بندی جامع و منظمی پیدا نکرده‌اند. به‌جز نمونه‌هایی محدود، چون کتاب «المقاوم» از طه عبدالرحمان یا متون کوتاه از برخی فقهای شیعه، حوزه نظری مقاومت همچنان نیازمند بازآفرینی و کار جدی است. این گسست میان کنش و تئوری، در آینده به چالش‌های جدی‌تری خواهد انجامید.

مزیت نسبی مقاومت در مردمی بودن و سیال بودن آن است، نه صرفا در سازمان‌یافتگی کلاسیک. هرچند سازمان نقش مهمی در هماهنگی دارد، اما نباید اجازه داد که «مقاومت» به یک پروژه انحصاری تقلیل یابد. باید امکان تعریف نسبت‌های متنوع و چندلایه با مقاومت برای همه اقشار فراهم باشد: استاد دانشگاه، دانشجو، زن خانه‌دار، رسانه‌گر، هنرمند یا حتی نوجوانی که تنها درک حسی از مفهوم مقاومت دارد.

کنشگران مقاومت در دو دسته کلی جای می‌گیرند:
بازیگران رسمی، مانند دولت‌هایی که در چارچوب نظام بین‌الملل نقش‌آفرین هستند (مثلا جمهوری اسلامی ایران).
بازیگران غیررسمی، مانند گروه‌های شبه‌دولتی یا جنبش‌های اجتماعی (مانند انصارالله یا حماس).
درک تفاوت این دو مدل و تنظیم سطح توقعات متناسب با جایگاه و محدودیت‌های هرکدام، برای سیاست‌گذاران، نخبگان و حتی مردم بسیار ضروری است.

مقاومت نه یک پروژه صرفا سیاسی است، نه حرکتی صرفا نظامی. این پدیده، امروز بدل به یک گفتمان چندلایه و چندسطحی شده که توانسته عناصر متضاد را ذیل یک ایده گردهم آورد. آن‌گونه که در این یادداشت تحلیل شد، گفتمان مقاومت آینده‌ای دارد که در آن:
شبکه‌ای شدن جنبش‌ها.
سیال‌شدن هویت کنشگران.
مرکزیت یافتن ایده به جای رهبری فردی.
جامعه‌محوری به جای تمرکز صرف بر سازمان.
و لزوم توسعه نظریه‌پردازی مقاومت
از مهم‌ترین ویژگی‌ها و ضرورت‌ها به‌شمار می‌روند.

اگر مقاومت بخواهد در آینده نیز زنده بماند و الهام‌بخش باشد، باید خود را از انحصار جغرافیایی، سازمانی یا ایدئولوژیک خارج کند و اجازه دهد افراد مختلف، با تعلقات و هویت‌های متنوع، نسبت خود را با آن تعریف کنند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰