مادران رنج و گنج

مادران رنج و گنج

در یکی از کوچه‌های پررفت‌و‌آمد مشیریه تهران، جایی که صدای بوق خودرو و ویراژ موتورسیکلت‌ها بیشتر از دیگر نقاط شهر به گوش می‌رسد، در یک کوچه، دری کوچک به دنیایی با صداهای متفاوت باز می‌شود؛ دنیایی که عطرش عطر پارچه و صدایش صدای ممتد چرخ خیاطی است.
کد خبر: ۱۵۱۷۰۱۸
نویسنده نرگس خانعلی‌زاده - گروه جامعه
 
دنیایی که خلاصه شده است در کارگاهی کوچک که گواهی بر تلاش و خودکفایی زنانی است که بار سنگین زندگی را بر دوش می‌کشند؛ زنانی که شرایط روزگار و هنرشان آنها را به این کارگاه جمع‌وجور کشانده و هرکدام با مهارت و تجربه‌ بخشی از فرآیند تولید روزانه چندین دست لباس را بر عهده دارند. چند سالی هست که این کارگاه تبدیل شده به جایی که چرخ‌های خیاطی، نه فقط چرخ تولید که چرخ زندگی را برای بسیاری از زنان این شهر می‌چرخاند.هنرش برای امروز و دیروز نیست؛ سال‌هاست دوست، آشنا و فامیل، مریم‌خانم را به هنر خیاطی و لباس‌های دست‌دوزش می‌شناسند؛ هنری که در چند سال اخیر تبدیل به حرفه‌ای برای درآمدزایی‌اش شده است. او از اولین جرقه‌های راه‌اندازی کارگاه تولید لباس می‌گوید: «اوایل همه‌چیز محدود به دوخت لباس برای خودم و خانواده‌ام بود. بعد از مدتی، در یک تولیدی مشغول فعالیت شدم اما فشار کاری زیاد، مدت‌زمان کاری بسیار بالا، بدون مرخصی و نبود تناسب حقوق با کاری که انجام می‌دادم، من را به صرافت راه‌اندازی یک تولیدی ‌انداخت.» بدین ترتیب او دنبال این هدف می‌رود و ریسک راه‌انداختن کارگاه تولیدی لباس را می‌پذیرد: «نمی‌دانستم کارم می‌گیرد یا نه؟ از پسش برمی‌آیم یا نه؟ ولی برای پیشبرد اهداف زندگی خودم و فرزندانم، باید این کار را می‌کردم.» او از مراحل سخت وام گرفتن برای تامین سرمایه اولیه، می‌گوید؛ از ضامن مورد قبول بانک‌‌ها که پیدا نمی‌کرد و چالش‌هایی که برای ۵۰ میلیون تومان باید از سر می‌گذراند: «قید وام گرفتن را زدم و این مبلغ را از یکی از آشنایان قرض کردم. یک کارگاه کوچک اجاره کردم و با دو تا چرخ خیاطی، با همراهی دخترم و یک چرخکار کار را شروع کردم.» اولین سفارش‌های او از همان تولیدی قبلی بود که با آنها کار می‌کرد. بعد از آن هم یک آگهی روی دیوار و تماس و ارسال نمونه کار شد نقطه عطف کارش: «دیگر تولیدات‌مان را دوخته و اتوکرده تحویل می‌دادیم. طی این مدت هیچ برداشتی از درآمدمان نداشتیم، توانستیم قسط‌ها  را بدهیم و چرخ به کارگاه اضافه کنیم. بعد از دو سال، یک آنلاین‌شاپ هم به مشتری‌های ثابت‌مان اضافه شد» و بدین شکل چرخ کارگاه مورد گزارش ما، تندتر از قبل چرخید.
   
امیدی در دل یک کارگاه
یک جمع پنج شش نفره هستند که جوان‌ترین‌شان پشت میزش نشسته است و با دقت در حال برش پارچه است. انگار که قرار است طرحی ظریف را خلق کند و کوچک‌ترین خطایی، ظرافتش را بر هم می‌زند. دیگری با مهارتی که طی همین سه چهار سال به دست آورده، در حال دوختن درزهای یک لباس است. دستگاه‌های چرخ خیاطی گاهی تند، گاهی آرام اما بی‌وقفه کار می‌کنند. حالا این کارگاه هیچ شباهتی به روزهای اولش ندارد؛ به آن روزهایی که هنوز جای دلنشینی برای زنده نگه داشتن امید این زنان نبوده است: «اینجا آشفته‌ترین و نامرتب‌ترین جایی بود که می‌توانست باشد. خودمان آن را سامان دادیم و تبدیل به کارگاهی دوست‌داشتنی‌ کردیم.»  بدین شکل که آنها قلم‌مو دست گرفتند و دیوارهایش را رنگ زدند؛ تیرگی دیوارها را تبدیل به رنگی یکدست سفید و روشن کردند. کف کارگاه را کفپوش زدند، گوش تا گوشش را چرخ خیاطی‌های صنعتی چیدند، میز اتو را جا دادند و در نهایت، رگال لباس‌های آماده تحویل را در کنجی گذاشتند که خستگی‌شان در برود از تماشای هنر و حاصل دسترنج‌شان:«با تلاش اینجا را تبدیل به روزنه امیدمان در این شهر کردیم.»حالا ودر دل این کارگاه، دختر جوانی خیاطی می‌کند که آخر ماه بخشی از مایحتاج خانه را می‌خرد و با خودش به خانه می‌برد: «‌خانم سرپرست خانواری اینجا کار می‌کرد که مستمری ناچیزی می‌گرفت وناچاربود به خاطر تامین هزینه کلاس زبان انگلیسی فرزندش‌‌ خیاطی ‌کند.» درواقع بسیاری از زنان سرپرست خانوار از این گلایه دارند که دولت مستمری ناچیزی به آنها می‌دهد که کفاف هزینه‌های زندگی‌شان را نمی‌دهد.
   
حمایت‌های بی‌جان
نامناسب بودن حمایت از زنان سرپرست خانوار موضوعی است که ‌حسن موسوی‌چلک، رئیس انجمن مددکاری ایران هم آن را تایید می‌کند. او در این‌باره به جام‌جم می‌گوید:«علی‌رغم افزایش۴۰ درصدی مستمری زنان سرپرست خانوار تحت پوشش بهزیستی و کمیته امداد درسال۱۴۰۴ اما این مبالغ با نیازشان فاصله بسیاری دارد.آن‌قدر که درحال حاضر،یک زن سرپرست خانوار که تنها زندگی می‌کند، چیزی حدود یک میلیون و ۴۰۰ هزار تومان دریافت می‌کند.»  
مبلغی که شاید بود و نبودش چندان تفاوتی در کیفیت زندگی این زنان نداشته باشد.   مریم‌خانم هم در ادامه از نبود حمایت برای توانمند شدن زنان سرپرست خانوار گلایه می‌کند: «راستش را بخواهید، درخواست کمک برای ایجاد این کارگاه با دنیایی از ضامن و مدرک و اما و اگر روبه‌رو می‌شد که تصمیم گرفتیم به قول معروف قیدش را بزنیم.» او معتقد است کمک‌ها و حمایت‌ها هم فقط نباید مادی باشد: «نهادهای مسئول می‌توانند برای توانمندی افراد برنامه‌های جامع‌تری اجرا کنند و با ارائه آموزش مناسب مسیر را برای آنها هموار کنند.» 
آموزشی که بتواند آدم‌ها را آماده نشستن پشت چرخ‌های صنعتی کند که کارکردن با آنها از زمین تا آسمان با چرخ‌های خانگی فرق دارد و در یک روز، بیشتر از ۳۰ دست لباس تولید می‌شود. شاید اگر حمایتی باشد، کارگاه‌های این‌چنینی بزرگ‌تر شود، تعداد چرخ‌ها بیشتر و زنان هنرمندتری در این روزگار سخت اقتصادی، حاصل دسترنج‌شان راببینند: «البته که اقدامات موثری به دو شکل مستمر و غیرمستمر برای حمایت از این زنان انجام می‌شود ولی آنچه واضح به نظر می‌رسد، این است که خدمات ارائه‌شده، تناسبی با نیاز این قشر از جامعه ندارد. دلیلش هم همیشه کمبود منابع مالی عنوان شده است.» اینها را موسوی‌چلک می‌گوید. او ‌‌معتقد است با منابع فعلی،امکان پرداخت تسهیلات،اشتغالزایی و...برای همه جمعیت زنان سرپرست خانوار وجود ندارد. 

زنان سرپرست خانوار به روایت آمار
آمارها از روند صعودی تعداد زنان سرپرست خانوار درسال‌های اخیر حکایت دارد؛ آماری که به گفته رئیس انجمن مددکاری ایران و براساس آخرین سرشماری نفوس و مسکن به حدود ۳ میلیون و ۶۰ هزار نفر رسیده است:«این آمار متعلق به آخرین سرشماری سال ۹۵ است اما درسال‌های اخیر، گزارش‌هایی توسط مسئولان مختلف ارائه شده این عدد تا۴.۵میلیون و در برخی دیگر از گزارش‌ها، تا ۶.۵میلیون زن سرپرست خانوار در کشور رسیده است.»عددی که تفاوتی در اصل ماجرا ایجاد نمی‌کند اماشاید درلابه‌لای ابعاد اقتصادی واجتماعی این آمار،کمتر شخصی است که به سختی‌‌هایی که این زنان تحمل می‌کنند، فکر کند. درواقع آنها نمی‌دانند وقتی همه بار یک خانواده روی دوش یک زن باشد، چه شرایطی ایجاد خواهد شد‌؛ موضوعی که صاحب این کارگاه تولیدی لباس هم آن را تأیید می‌کند و برای‌مان از سختی‌هایش می‌گوید: «وقتی بچه‌ها مریض می‌شوند و به کمک من نیاز دارند، آن وقت‌ها که باید از نوه‌هایم نگهداری کنم، روزهای مهمانی و روزهایی که مسائل پیش‌بینی‌نشده پیش می‌آید، از همیشه خسته‌تر می‌شوم ولی با برنامه‌ریزی آن را پیش می‌برم. چاره‌ای هم جز آن ندارم. صبح‌ها زودتر از هر وقت دیگر به کارگاه می‌روم و به سفارش‌هایی که اولویت دارند، رسیدگی می‌کنم و بعد خودم را به خانه می‌رسانم. شب که می‌خواهم بخوابم، ذهن و جسمم دیگر توان ادامه دادن ندارد ولی از تلاش خودم راضی هستم.»
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰