این تحولات از زاویهای دیگر، نشاندهنده برتری منطق مقاومت است. اگر رژیمصهیونیستی دست بالا را در میدان بیابد، پروژههایی چون عادیسازی روابط، جلودار آن نخواهد بود و در تمام منطقه مانع شکلگیری دولتهای ملی و مقتدر در منطقه میشود. نکته مهم آن است که قطر، برخلاف کشورهایی چون لبنان و سوریه که پیشتر به دلیل فعالیت در حوزه مقاومت هدف قرار گرفته بودند، هیچ تهدید جدی برای رژیمصهیونیستی محسوب نمیشد. با وجود این، اقدام مذکور انجام شد و دو تحلیل عمده را مطرح میکند:
نخست، عملیات با هماهنگی کامل ایالات متحده انجام شده و رژیمصهیونیستی صرفا بازوی اجرایی سیاستهای آمریکاست.
دوم، رژیمصهیونیستی بهعنوان بازیگری مستقل، بهویژه در دوران ترامپ، توانست ایالات متحده را در چارچوب منافع خود هدایت کرده و شرایط را به نفع خود رقم بزند.
در هر دو سناریو، یک نکته مشترک است: رژیمصهیونیستی با هر منطقی که به آن نگاه کنیم، از حمایت آمریکا برخوردار است و اقداماتش منطقه را به سمت بیثباتی سوق میدهد؛ وضعیتی که هیچ بازیگری در آن در امان نخواهد بود.
در این میان، اجلاس دوحه نقطهای تاریخی و قابل توجه به شمار میرود. سالها آمریکا و رژیمصهیونیستی تلاش کردند جمهوری اسلامی ایران را عامل ناامنی منطقه معرفی کنند. اما اکنون، بدون دخالت مستقیم ایران، رژیمصهیونیستی به قطر حمله کرده و تهدیدهایی علیه مصر و ترکیه مطرح ساخته است. این امر گواهی بر این واقعیت است که تهدید اصلی منطقه، نه ایران، بلکه رژیمصهیونیستی است و امنیتیسازی علیه ایران، صرفا یک برساخته سیاسی بوده است. در چنین شرایطی، اگر کشورهای اسلامی و عربی شرکتکننده در اجلاس دوحه، به یک تصمیم سیاسی ــ امنیتی مشترک و حتی حداقلی نرسند، باید در آیندهای نزدیک منتظر تداوم و تشدید تجاوزات رژیمصهیونی باشند. اگر تنها به صدور بیانیههای سیاسی بسنده شود، جهان اسلام ــ بهجز کشورهای حوزه مقاومت ــ باید خود را برای پذیرش هژمونی رژیم آماده کند. چرا که تاکنون، تنها نیرویی که توانسته در برابر این رژیم ایستادگی کند، مقاومت بوده است.
جمهوری اسلامی ایران در همین جنگ تحمیلی ۱۲ روزه اثبات کرد که تنها پاسخ شدید به متجاوزان از گسترش بحران و تداوم جنگ جلوگیری میکند. حال، زمان آن رسیده که کشورهای اسلامی، با ایجاد ائتلافها و اجماعهای سیاسی ــ امنیتی، مانع از تداوم پیشرویهای رژیم شوند. در غیر اینصورت، تجربه تلخ «طرح ابراهیم» و تبدیل کشورهای عربی به تأمینکنندگان مالی پروژههای کاخ سفید، بار دیگر تکرار خواهد شد. امروز بودجه این پروژهها برای کشتار مردم مصرف میشود و در آینده، این هزینهها صرف ایجاد ناامنی در منطقه خواهد شد.
در چنین شرایطی، نقش جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یکی از ارکان اصلی محور مقاومت، بیش از پیش برجسته است. اکنون ایران باید با دیپلماسی فعال، منطق مقاومت را به سطح عملیات سیاسی و میدانی ارتقا دهد. ارائه ایدههای نوین دیپلماتیک، تلاش برای تحقق آنها در عمل و شکلدهی به یک اجماع اسلامی ــ عربی، گامی است که سالها در آرمانهای انقلاب اسلامی جای داشته و اکنون بستر تحقق آن فراهم شده است. پیشبرد این منطق در چارچوب سیاست همسایگی، تعاملات جهان اسلام و تحرک فعال در عرصههای منطقهای و بینالمللی، میتواند نهتنها امنیت پایدار برای جمهوری اسلامی ایران ایجاد کند، بلکه به بازتولید قدرت و شکلگیری توازن جدیدی در برابر توسعهطلبی رژیمصهیونیستی بینجامد.