ازدواج دور است

ازدواج دور است

سفره‌های عقد کمتر شده‌اند، تالارهای عروسی خلوت‌تر و زنان و مردان مجرد حالا بیش از هر زمان دیگری از رؤیای زندگی مشترک فاصله گرفته‌اند. تازه‌ترین آمار می‌گوید بیش از ۱۷میلیون زن و مرد در سن ازدواج، مجرد مانده‌اند. چرا ازدواج دیگر انتخاب نمی‌شود؟ آیا هزینه‌های سرسام‌آور و بحران اقتصادی سد راه شده یا تغییر ارزش‌ها و سبک زندگی؟
کد خبر: ۱۵۱۸۶۳۰
نویسنده فریبا نباتی - گروه جامعه
 
در این گزارش با زنان و مردان مجردی از دهه‌های ۵۰، ۶۰، ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ گفت‌و‌گو کردیم تا با روایت‌هایی از نسل‌های مختلف، پاسخ این پرسش‌ها را جست‌وجو کنیم و بدانیم چرا «ازدواج نکردن» به یک داستان جمعی تبدیل شده‌است. 
در سه دهه‌ گذشته، اقتصاد ایران همواره با تورم بالا و نوسانات شدید روبه‌رو بوده است. کارشناسان ریشه‌های این گرانی مزمن را در وابستگی شدید به درآمد نفتی، رشد نقدینگی بدون پشتوانه، تحریم‌های بین‌المللی و ضعف در سیاست‌گذاری اقتصادی می‌دانند؛ سیاست‌هایی که تنها به نمودارهای اقتصادی محدود نمانده و تأثیر مستقیم خود را بر کوچک‌ترین تصمیمات اجتماعی گذاشته است. از خرید خانه گرفته تا ساده‌ترین مایحتاج روزانه. 
سعید، ۳۸ ساله و متولد میانه دهه ۶۰ است. او شرایط نابسامان اقتصادی را مهم‌ترین دلیل مجرد ماندن هم‌نسلانش می‌داند: «جوانان حاشیه امنی برای ازدواج احساس نمی‌کنند. وقتی می‌دانم قیمت گوشت، مرغ، خانه و پوشک بچه چند است و چند روز دیگر باز افزایش خواهندداشت،ازدواج کردن عاقلانه به نظرنمی‌رسد. من همیشه دوست داشتم مستقل باشم و آجر به آجر خانه‌ام را خودم روی هم بگذارم و از والدینم کمک نخواهم. می‌خواهم حاصل زحمت خودم باشد، حتی اگر آنچه ساخته‌ام چند متر و کوچک باشداما با این شرایط اقتصادی چطورمی‌توانم به زندگی مشترک فکرکنم،چه برسد بخواهم اقدامی انجام دهم.» 
مرجان، ۳۱ ساله و متولد دهه ۷۰، هم مانند سعید مسأله اقتصاد را پررنگ‌ترین مانع می‌بیند: «امنیت شغلی چیزی است که اغلب همسن‌وسال‌های من هرگز تجربه نمی‌کنند. تازه اگر شغلی داشته باشی و درآمدت از پایه حقوق وزارت کار بالاتر باشد و بتوانی روی منبع مالی‌ات حساب کنی و بتوانی بگویی شغل داری! وقتی درآمد ثابتی ندارم، چطور به ازدواج فکر کنم؟ برای خرید جهیزیه هر چقدر هم سبک بگیری، اجناس ایرانی و ارزان بخری، باز هم رقم سرسام‌آوری می‌شود که نه از عهده من و هم‌نسلانم برمی‌آید و نه پدر و مادران‌مان.» ‌
حامد، ۲۹ ساله و دهه هفتادی است. او هم عامل اصلی نبود تمایل به ازدواج در میان همسن‌و‌سال‌هایش را نبود ثبات مالی می‌داند: «در گذشته پول ارزش بیشتری داشت، قیمت‌ها مناسب‌تر بود و خانواده‌ها می‌توانستند به فرزندان‌شان برای شروع زندگی کمک کنند اما امروز همه چیز به دلار گره خورده و باهر نوسانی،هزینه‌ها چند برابرمی‌شود. از همان ابتدای ازدواج، خرج مراسم، لباس و تالار فشار زیادی ایجاد می‌کند وبعد ازآن هم اجاره‌خانه همه درآمدت را می‌بلعد. درچنین شرایطی جوان‌ها حق دارند تردید کنند. چون نمی‌خواهند‌ فرد دیگری را هم گرفتار این وضعیت کنند. دولت‌ها هم فقط وعده می‌دهند و در عمل حمایتی وجود ندارد.»
     
نبود اعتماد بلندمدت
اگر تورم و گرانی بارمالی ازدواج را سنگین کرده،بحران اعتماد بارعاطفی آن راغیرقابل تحمل ساخته است.بسیاری از زنان و مردان از تجربه‌های شکست‌خورده و خیانت‌های دیده‌شده می‌گویند‌؛ تجربه‌هایی که نگاه‌شان به ازدواج را تغییر داده است. 
مینا، ۴۲ ساله و یک دهه شصتی است. او عدم اعتماد اجتماعی را عامل نبود رغبت به تشکیل زندگی مشترک می‌داند: «ابتدا به ازدواج فکر نمی‌کردم اما وقتی برای اولین‌بار این ارتباط شکل گرفت، با خیانت روبه‌رو شدم. به دلیل چنین تجربه‌ای‌ اعتماد و تمایل به ازدواج را از دست دادم. تا این‌که به سنی رسیدم که دیدم امکان مادر شدن دارد از دست می‌رود.  بنابراین تصمیم گرفتم فرصت دوباره‌ای بدهم اما مردهایی را شناختم که به‌واسطه مجرد بودن و سن بالای‌شان وابستگی‌ به مادر و خانواده بیش از حد شده بود. این تجربه‌ها خط تازه‌ و دیگری بر افکارم کشید.» 
علی ۴۶ ساله و متولد دهه ۵۰ هم نگاه مشابهی دارد: «شرایط جامعه به سمتی رفته که به‌راحتی نمی‌توانی به کسی برای ساختن زندگی زیر یک سقف اعتماد کنی. این موضوع متأسفانه آن‌قدر زیادشده که اعتماد را سخت کرده. آدم‌ها به جای ترمیم زخم‌های زندگی با همدیگر به خیانت رو می‌آورند و گاهی می‌بینی این را حق خودشان می‌دانند.»
     
کمرنگ شدن تعهدپذیری
کارشناسان علوم اجتماعی معتقدند نسل‌های متولد دهه ۵۰ به بعد، در برابر ازدواج، بار مسئولیت و تعهد بیشتری احساس می‌کنند و همین، میل آنها به ازدواج را کمرنگ کرده است. از سوی دیگر تغییر ارزش‌های اجتماعی و فرهنگی، خانواده‌داری را دیگر به‌عنوان معیار موفقیت تعریف نمی‌کند. 
شیوا ۴۸ ساله و متولد دهه ۵۰ در پاسخ به این سؤال که چرا ازدواج در چند نسل اخیر کمتر شده به جایگاه فرهنگ و تغییرات اجتماعی اشاره می‌کند: «از دید من تغییر ساختارهای اجتماعی و فرهنگی طی دهه‌های اخیر مهم‌ترین شاخصی است که زاویه دید افراد را نسبت به ازدواج تغییر داده. دیگر نگاه سنتی الزام به تشکیل خانواده وجود ندارد و این تحولی جهانی است. به دنبال آن، اولویت‌های افراد هم عوض شده. دخترها و پسرها ترجیح می‌دهند علایق شخصی‌شان را دنبال کنند‌؛ مانند سفر، مهارت‌های تازه، تحصیلات و تجربه‌های فردی، نه برنامه‌ریزی برای ازدواج.»
به‌گفته او، تغییر نگرش در نقش‌های جنسیتی هم این روند را پیچیده‌تر کرده است: «استقلال مالی زنان و کمک به تأمین هزینه‌های خانواده توسط آنها هم نتوانسته تحولی در موضوع ازدواج ایجاد کند چرا که همزمان، تعهدپذیری مردان نسبت به ازدواج هم کمرنگ شده. برای مردان امروزی ارزش‌هایی مثل تشکیل خانواده یا تربیت فرزند دیگر موفقیت محسوب نمی‌شود. جای آنها را آزادی‌های فردی و روابط بدون تعهد گرفته و طبیعی است که این روند سلامت روان زنان را تحت تأثیر قرار می‌دهد‌؛ از احساس ناامنی عاطفی گرفته تا اضطراب و تردید برای ورود به رابطه جدی.» 
او اقتصاد و سیاست‌های حمایتی را هم در این تغییر دخیل می‌داند و می‌گوید: «وضعیت بحرانی اقتصاد و تورم افسارگسیخته که همخوانی با درآمد جامعه ندارد، حمایت‌های ضعیف و ناچیز تسهیلات دولتی، همه اینها موجب ترس از پذیرفتن چنین مسئولیتی شده. طبیعی است که ازدواج بار مالی مهمی دارد.»
     
تولدهای بدون برنامه
مدت‌هاست اخطار کاهش جمعیت و سالمندی شنیده می‌شود. همه از آینده پرخطر ترکیب جمعیت می‌گویند اما کمتر کسی از ریشه ماجرا می‌پرسد: «چرا جوانان ازدواج نمی‌کنند؟ چرا آنها که ازدواج کرده‌اند، فرزندآوری را به تعویق می‌اندازند یا به طور کلی کنار می‌گذارند؟»
در روایت‌های بسیاری از متولدان دهه‌های اخیر به‌ویژه دهه شصتی‌ها یک نکته پررنگ است‌؛آنها خود را قربانی مجموعه‌ای از سیاست‌گذاری‌‌ها می‌دانند. این دیدگاه بر نگرش نسل‌های بعد هم سایه انداخته والگوی تأخیر یا اجتناب را تقویت کرده‌است. 
بی‌توجهی به آینده متولدان دهه‌های اخیر به‌ویژه دهه ۶۰، در بیشتر روایت‌های این نسل به چشم می‌آید. امیرحسین یکی از آنهاست: «بزرگ‌ترین مانع که باعث شد فرصت طلایی ازدواج برای دهه شصتی‌ها از دست برود به وضعیتی کودکی و نوجوانی ما برمی‌گردد. خیلی‌ از ما به‌خاطر اقتصاد، شرایط سیاسی واجتماعی،آسیب دیدیم و از این تصمیم منصرف شده‌ایم.»
فرزانه متولد اواخر دهه ۵۰ هم همین دیدگاه را دارد. او معتقد است ازدواج مناسب وابسته به شرایط درست است: «وقتی از کودکی تا الان درگیر ساختارهایی هستیم که ثبات ندارند چطور زندگی مشترک و پایدار ایجاد کنیم؟ با چه انگیزه‌ای صاحب فرزند شویم؟ چه لزومی بر کپی کردن یکی عین خودمان وجود دارد؟»

جوان‌ترها چه می‌گویند؟
ازدواج برای دهه‌های قبل سخت شده و دهه هشتادی‌ها و جوانان امروز هم انگیزه‌ای برای تکرار تجربه آنها را ندارند. 
کیمیا، ۲۴ ساله و متولد اوایل دهه ۸۰ است. از او می‌پرسیم ازدواج در برنامه‌های آینده زندگی‌اش جایی دارد؟ صریح و بی‌پرده می‌گوید: «قبل از ۳۰ سالگی اصلا به ازدواج فکر هم نمی‌کنم. بعد از ۳۰ سالگی تازه قرار است فکر کنم که آیا شرایطش را دارم یا نه. وقتی نسل‌های قبل رامی‌بینم و تجربه‌های‌شان را می‌شنوم، اصلا انگیزه‌ای برای عجله کردن ندارم.» 
حسین ۲۳ ساله، هم مانند کیمیا فکر می‌کند: «امیدی به بهبود شرایط ندارم. نمی‌خواهم حتی به آن فکر کنم. ببینید شما اگر اتومبیل نداشته باشید کسی تمایل به آشنایی با شما ندارد. برای همین حتی فرصت آشنایی را هم ایجاد نمی‌کنم. داشتن اتومبیل از کمترین‌های یک زندگی است و اصلا موضوع لوکسی نیست. طرف مقابل حق دارد با مردی زندگی مشترک را بنا کند که از حداقل‌های مالی برخوردار باشد.» السا هم نداشتن توانایی تأمین حداقل‌های زندگی را یکی از دلایلی می‌داند که هم‌نسل‌هایش را از فکر ازدواج دورنگه داشته است اما او موضوع دیگری را هم با اهمیت می‌داند‌؛ استقلال فردی که با ازدواج از بین می‌رود: «دلیل دیگر می‌تواند استقلال و آزادی هر ‌فرد باشد. نسل ما آزادی عمل و تجربه‌کردن زندگی بدون قید و بند را دوست دارد. برای خیلی‌ها ازدواج یعنی محدودیت.»
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰