اما این طرح، بیش از آنکه نقشهای برای صلح باشد، به نظر میرسد ترفندی سیاسی برای ترامپ است تا خود را نجاتدهنده خاورمیانه جلوه دهد، درحالیکه بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیمصهیونی، با اکراه ظاهری و مانورهای پنهان، آن را به بازی گرفته است.این طرح نهتنها مبهم و غیرقابل اجرا به نظر میرسد، بلکه ریشه در همان سیاستهای یکجانبهگرایانهای دارد که سالها صلح را به تعویق انداخته است؛ سیاستهایی که نتانیاهو و ائتلاف راستگرای افراطیاش در اسرائیل، با تمام وجود از آنها دفاع میکنند.
وعدههای توخالی
طرح ۲۱ مادهای ترامپ، که هفته گذشته در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل به کشورهای عربی و اسلامی ارائه شد، روی کاغذ وعدههای بهظاهر جذابی میدهد: آزادی همه ۴۸گروگان اسرائیلی (زنده و مرده) در عرض ۴۸ساعت، توقف فوری حملات اسرائیل به غزه، عقبنشینی تدریجی نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF)و تزریق کمکهای بشردوستانه در مقیاس گسترده برای بازسازی. غزه قرار است به «منطقهای بدون سلاح» تبدیل شود، با تمرکز بر توسعه اقتصادی ــ از گردشگری ساحلی تا مراکز فناوری پیشرفته ــ و حتی اشارهای مبهم به «حق بازگشت» فلسطینیها بدون اخراج اجباری. اما این طرحدر عمق خود، یک بنبست ایدئولوژیک است.ترامپ، که سابقهاش در«معامله قرن»نشاندهنده علاقه آشکاربه اسرائیل است،غزه رانه سرزمینی مستقل، بلکه پروژهای تحت نظارت آمریکا تصورمیکند.این دیدگاه،غزه راازیک بحران انسانی به یک«فرصت سرمایهگذاری» تنزل میدهد؛ جایی که فلسطینیها بهعنوان نیروی کار ارزان برای «ریویرای خاورمیانه» ترامپ به کار گرفته میشوند.
تونی بلر و آیندهای مبهم
یکی از مبهمترین جنبههای این طرح، وضعیت اداره غزه است که مستقیما به ایدههای تونی بلر، نخستوزیر سابق بریتانیا گره خورده. بلر، که سالهاست درگیر طرحهای «پساجنگ» خاورمیانه است، پیشنهاد تشکیل نهادی تحت نظارت سازمان ملل با رهبری احتمالی خود را مطرح کرده تا غزه را برای مدتی نامشخص (دستکم پنج سال) اداره کند.ترامپ این ایده را در طرح خود گنجانده، اما جزئیات آن، همچون همیشه، در هالهای از ابهام فرورفته. چه نیروهایی قرار است غزه را اداره کنند؟ یک نیروی چندملیتی عربی ــ غربی؟ یا صرفا یک پوسته ظاهری برای حضور غیرمستقیم اسرائیل؟ و برای چند سال؟ طرح ترامپ میگوید «انتقالی»، اما بدون جدول زمانی مشخص، و پس از آن چه؟ انتقال به یک تشکیلات فلسطینی اصلاحشده تحت رهبری محمود عباس؟ یا الحاق تدریجی به اسرائیل؟ تحلیلگران هشدار میدهند که این ابهامات عمدی است: ترامپ و نتانیاهو میخواهند انعطافپذیری داشته باشند، اما در عمل، این یعنی بهتعویقانداختن هرگونه حاکمیت واقعی فلسطینی. بلر، با سابقه جنجالیاش در جنگ عراق، نماد همان مداخلهگری غربی است که خاورمیانه را ویران کرده و حالا، غزه را بهعنوان «پروژه دیگر» میبیند، بدون آنکه به ریشههای اشغال بپردازد. این طرح، نه صلح، بلکه یک «مدیریت موقت» است که فلسطینیها را در برزخ نگهمیدارد، و اسرائیل را از مسئولیتهایش خلاص میکند.
بیاعتمادی و بنبست دیپلماتیک
حماس، بهعنوان بازیگر کلیدی، با بیاعتمادی کامل به این طرح واکنش نشان داده. رهبران حماس اعلام کردهاند که «هیچ طرح رسمیای به دست آنها نرسیده»، و حتی تماس با دو گروگان اسرائیلی در شهر غزه قطع شده، که نشاندهنده تشدید بحران انسانی در این منطقه است. این بیعملی، بخشی از استراتژی حماس است: آنها میدانند که طرح ترامپ، با وجود وعده آزادی گروگانها، در ازای خلعسلاح کامل حماس و انحلال نقش سیاسیاش، چیزی جز تسلیم نیست.تحلیلهای اخیر نشان میدهد که حماس، تحت فشار نظامی اسرائیل در شهر غزه، در حال بررسی گزینههای داخلی است، اما بدون تضمینهای محکم ــ مانند عقبنشینی کامل ارتش اسرائیل و پایان محاصره ــ حاضر به پذیرش نیست. ترامپ ادعا میکند «نزدیک به توافق هستیم»، اما حماس این را «فشار یکجانبه» میبیند که هدفش نابودی مقاومت فلسطینی است، نه صلح پایدار.درواقع، این طرح بیشتر شبیه به پاکسازی سیاسی است تا عفو واقعی، و رهبران حماس را به «گذرگاه امن» خارج از غزه دعوت میکند، بدون آنکه به حقوق فلسطینیها در سرزمینشان احترام بگذارد. این رویکرد، نهتنها حماس را تحقیر میکند، بلکه کل مبارزه فلسطینی را به حاشیه میراند، و ترامپ رابهعنوان«حامی صلح»، درحالیکه سیاستهایش ریشه در همان ایدئولوژی صهیونیستی دارد، جلوه میدهد.
معاملهگران پشت پرده
در قلب این کلاف، نقش استیو ویتکاف و جرد کوشنر، داماد ترامپ برجسته است؛ دو چهرهای که طرح را از ایده به کاغذ تبدیل کردهاند. ویتکاف، فرستاده ویژه ترامپ به خاورمیانه، با سابقهاش در مذاکرات امارات و بحرین، طرح را با تمرکز بر «امنیت اسرائیل» شکل داده، و کوشنر، معمار «معامله قرن»، با ملاقاتهای مکرر در نیویورک و میامی، نتانیاهو را تحت فشار گذاشته است. آنها نتانیاهو را با وعده «حمایت بیقیدوشرط آمریکا» و «فشار بر حماس از طریق قطر» قانع کردهاند، اما این متقاعدسازی، بیش از آنکه دیپلماتیک باشد، معاملهگرانه است. ویتکاف، همزمان با مذاکرات، پسرش را برای سرمایهگذاری در قطر به کار گرفته، و کوشنر، با منافع تجاریاش در منطقه، طرح را به «فرصت اقتصادی» برای نخبگان اسرائیلی تبدیل کرده است. نتانیاهو، که تحت فشار داخلی و قضایی است، ظاهرا «پذیرش مشروط» داده، اما منابع اسرائیلی میگویند او تغییرات کلیدی میخواهد، مانند عدم عقبنشینی کامل ارتش اسرائیل و نقش بیشتر برای شهرکنشینان. این «پذیرش»، نه از سر اعتقاد به صلح، بلکه برای خرید زمان است. نتانیاهو میخواهد جنگ را کش دهد تا از فروپاشی ائتلافش جلوگیری و ترامپ را بهعنوان «دوست» جلوه دهد، درحالیکه طرح را خالی از محتوا میکند.
راست افراطی و فلج سیاسی
فضای داخلی اسرائیل، این کلاف را به اوج سردرگمی میرساند. بتزالل اسموتریچ، وزیر دارایی و رهبر حزب صهیونیسم مذهبی، و ایتامار بنگویر، وزیر امنیت ملی با تمام قوا علیه هرگونه «صلح» موضع گرفتهاند. اسموتریچ، که الحاق کامل غزه را مطالبه میکند، طرح ترامپ را «خیانت به شهرکنشینان» میخواند واصرار داردکه فتح هیچ نقشی درغزه نداشته باشد، حتی اگر به معنای ادامه اشغال باشد. او وهمپیمانانش، که بیش از۲۰کرسی در کنست دارند، نتانیاهو را تهدید به خروج از ائتلاف کردهاند، و او را در موقعیتی قرار داده که «صلح» را به «امنیت» تقلیل دهد. این مخالفتها، ریشه در ایدئولوژی افراطی صهیون دارد؛ اسموتریچ غزه را «سرزمین موعود» میبیند، نه جایی برای فلسطینیها، و هرگونه انتقال به فتح را «پاداش به تروریسم» میخواند. بنگویر، با شعارهای ضدعربیاش، حتی آزادی زندانیان فلسطینی را «خطرناک» میداند، و فشار میآورد تا فتح در غزه بماند.این فضای داخلی، نتانیاهو را فلج کرده است. او نمیتواند بدون حمایت راست افراطی حکومت کند، و بنابراین، طرح ترامپ را به ابزاری برای تفرقه تبدیل مینماید؛ جایی که «صلح» بهانهای برای ادامه جنگ است. تحلیلگران اسرائیلی هشدار میدهند که این تنشها، نهتنها طرح را نابود میکند، بلکه اسرائیل را به سمت انزوای بیشتر سوق میدهد.