در این میان، تنها ظرفیتی که میتواند دوباره تلویزیون را به میدان رقابت بازگرداند، تولید فیلمهای سینمایی و سریالهایی با ساختاری نو و جهانیشونده است. فیلم، قدرت بالاتری برای دیده شدن در سطح بینالملل دارد. این نکتهای است که باید بیش از پیش مورد توجه مدیران رسانهملی قرار گیرد.تجربه موفق «موقعیت مهدی» بهخوبی نشان داد اگر روایتی ملی و انسانی، در قالب فیلمی خوشساخت و حرفهای عرضه شود، میتواند توجه عموم مردم را نیز به خود جلب کند در مجامع جهانی نیز بدرخشد. این الگو، میتواند راهگشای صداوسیما باشد؛ تبدیل سریالهای موفق به فیلمهای مستقل سینمایی، به شرط آنکه از ابتدا برای آن برنامهریزی شده باشد. در جهان امروز، فرم و ساختار بصری و روایی از محتوا جدا نیست. فیلمی که قرار است از دل یک سریال بیرون بیاید، باید از همان ابتدا طراحی و کارگردانی مستقلی داشته باشد تا بتواند ساختار سینمایی خود را حفظ کند. اگر چنین نباشد، نتیجه کار، نه فیلم خواهد بود و نه سریال بلکه اثری بیهویت خواهد شد که نه در جشنوارهها جایی دارد و نه در دل مخاطب مینشیند.به همین دلیل، بهتر است سازمان صداوسیما و نهادهایی مثل سیمافیلم، در آغاز پروژههای بزرگ، این دورنگری را داشته باشند که بخشی از آن پروژه میتواند به یک فیلم سینمایی مستقل نیز تبدیل شود. طراحی دقیق، نگاه سینمایی و درگیر کردن فیلمسازانی که ساختار سینما را بهخوبی میشناسند، لازمه موفقیت در این عرصه است.برخلاف تصور رایج، سینما و تلویزیون در هیچ جای دنیا دو نهاد جدا از هم نیستند. اتفاقا در بسیاری از کشورهای پیشرو، این دو رسانه در تعامل و همکاری با یکدیگر، بهترین آثار سرگرمی، تاریخی، فرهنگی و حتی آموزشی را تولید میکنند. فیلمسازانی که به تلویزیون میآیند و تلویزیونیسازانی که به سینما قدم میگذارند، نشان میدهند این دو بستر فرهنگی میتوانند مکمل یکدیگر باشند، نه رقیب.ورود کارگردان بزرگی مانند ابراهیم حاتمیکیا به عرصه سریالسازی با پروژه عظیم «موسی» یا تولید همزمان نسخه سینمایی و سریالی «اشک هور» و «پسران هور» توسط مهدی جعفری، نمونههایی است از اینکه این تعامل چقدر میتواند کارآمد و نتیجهبخش باشد.در سالهای اخیر، بسیاری از فیلمهای آپارتمانی و شخصی، نماینده ایران در جشنوارههای جهانی بودهاند؛ آثاری که گرچه در نوع خود قابل تاملاند اما هرگز نمیتوانند نماینده فرهنگ، تمدن و روح ملی ما باشند. در این میان، جای خالی فیلمهای استراتژیک، تاریخی و دفاع مقدسی، در میادین جهانی بهوضوح احساس میشود.صداوسیما میتواند این خلأ را پر کند. با امکاناتی چون شهرکهای سینمایی، تیمهای باتجربه تولید، دسترسی به منابع تاریخی و البته سرمایه لازم، صداوسیما تنها نهادی است که میتواند سراغ سوژههایی برود که بخش خصوصی یا پلتفرمها توان یا تمایلی به ساخت آن ندارند.فیلمهایی از جنس «سلمان فارسی» و «موسی» یا کارهایی از این دست که اصطلاحا استراتژیک باشند اگر بهدرستی و با نگاهی سینمایی ساخته شوند، میتوانند پرچمدار حضور ایران در جشنوارههای جهانی باشند؛ بهویژه وقتی که بدانیم فیلم، زبان مشترک مردم جهان است.امروز، صداوسیما در شرایطی ایستاده که بیش از هر زمان دیگر نیاز به بازتعریف نقش خود در نظام رسانهای کشور دارد. این رسانه میتواند با تکیه بر سنت قدیمی اما موفق خود، یعنی تولید فیلمهای سینمایی از درون بدنه تلویزیون، گام بلندی در مسیر آیندهسازی فرهنگی و هنری بردارد.تأسیس و تقویت نهادهایی چون سیمافیلم، دعوت از کارگردانان سینمایی برای همکاریهای تلویزیونی و اختصاص بودجههایی مشخص برای تولید آثار فاخر، میتواند به صداوسیما قدرتی دوباره ببخشد؛ قدرتی که نه در قالب گفتوگوهای نخنما شده، بلکه در قالب داستانهای جذاب، قهرمانهای واقعی و روایتهای سینمایی ماندگار بروز خواهد کرد.مخاطب امروز، بیش از هر چیز، بهدنبال محتوایی است که او را درگیر کند، سرگرم کند و در عین حال، چیزی برای تفکر و تأمل به او بیاموزد. فیلم و سریال بهویژه از نوع حرفهای و استراتژیک آن بهترین ابزار برای رسیدن به این هدف است.صداوسیما اگر بخواهد نقش مؤثری در آینده فرهنگی کشور ایفا کند، باید این مسیر را با جدیت ادامه دهد؛ نه بهعنوان یک تجربه فرعی، بلکه بهعنوان یک راهبرد کلان. ورود به عرصه سینما، آن هم از درگاه آثار قدرتمند، تنها راهی است که تلویزیون را دوباره به جایگاه اصلی خود در سبد فرهنگی مردم بازمیگرداند.