درست است که توجه و پایبندی به هویت ملی از دیرباز تا امروز در میان ایرانیان وجود داشته اما به نظر میرسد در سالهای اخیر و بنا به دلایل مختلف، این مؤلفه بیش از هر زمان دیگر در جامعه ما پررنگ شده است، بهویژه بازسازی چهرههای تاریخی و فرهنگی مانند کوروش بهوسیله هوش مصنوعی در فضای مجازی، راه را برای آشنایی نسبی قشری از مردم با این مقوله بازکرده است. با اینحال، بهترین راه برای حفظ هویت ملی از دید شما چیست؟
پیش از هرچیز ضرورت دارد به این نکته اشاره کنم که مهمترین ویژگی کشور ما این است که از دو مؤلفه تشکیل شده؛ یکی موضوع ایران و دیگری موضوع اسلام. این دو مؤلفه در حقیقت دو رکن مهم کشور ما بهشمار میروند. وقتی صحبت از ایران به میان میآید، ملتی را یادآور میشود که پیشینه و تاریخ مکتوب چندهزارساله دارد. این درحالی است که امروز کمتر ملتی را میتوان یافت که با چنین سابقه تاریخی پابرجا مانده باشد. پیشینه طولانی ایران نشان از انسجام و ظرفیت کشور ما در مقابل تمام حوادث، فرازونشیبهای تاریخی و افتوخیزهای سیاسی دارد. از سوی دیگر، اسلام ۱۴۰۰ سال است که وارد ایران شده، بهطوریکه بخش ناگسستنی از میراث امروز ما را تشکیل داده و ایران ۱۴۰۰سال است که در بستر اسلام رشدونمو میکند. بنابراین ایران مانند یک سکه، دورو دارد؛ یکی ایران و آدابوسنن و تاریخ کهن آن و دیگری اسلام. وقتی اسلام به ایران وارد شد، پدیدهای ناآشنا و غیرمرتبط با فرهنگ دیرینه ما نبود. بعضی به اشتباه، ورود اسلام را با حمله اعراب به ایران برابر میدانند، در صورتیکه اسلام یک پدیده و فکر بود، حالا این فکر در شبهجزیره عربستان متولد و در آنجا پدیدار شد و بعد به کل جهان سرایت کرد، این تفکر میتوانست در هرجای دیگری از جهان شکل بگیرد. اما از آنجایی که زادگاه اسلام در عربستان بوده، برخی به شکل ناصواب آن را به عربها ربط میدهند. اسلام پدیدهای تحولآفرین، فرهنگی و باورمند است، کموبیش مثل بودیسم در هند، کنفوسیوس در چین و... . بد نیست به این موضوع هم اشاره کنم علت اینکه ایرانیها خیلی زود اسلام را پذیرفتند این بود که زیرساخت فکریشان با تفکری که اسلام عرضه میکرد سازگاری داشت. ما هیچگاه بتپرست نبودیم، بلکه اهورامزدا را داشتیم. اسلام هم ازجمله ادیانی است که همواره بر وحدانیت مبتنی است. شاید این سؤال پیش بیاید که اساسا قرابت اسلام با ایران چیست؟ چرا اسلام در ایران زود رشد میکند؟ درحالیکه ما پیش از اسلام، در معرض حضور یونانیها، سلوکیها و رومیها قرار گرفتیم اما پایگاه فکری آنها نه فقط در ایران رشد نکرد که در تفکر ما حل شد. اما بین ایران و اسلام از جهات مختلف قرابتهایی وجود داشته است. در این زمینه به نام کوروش که در سؤال اشاره کردید استناد میکنم. کوروش آنطور که دربارهاش میگویند پادشاهی بوده که همواره اززمان خودش جلوتر بوده است. بهعنوان مثال ۲۵۰۰ سال پیش که بردهداری امری جاافتاده بهشمارمیرفته، کوروش درمنشور خود مقابل این پدیده میایستد و آن را رد میکند. اهمیت منشور کوروش تا جایی است که سازمان ملل درسال۱۹۷۱، آن را بهعنوان منشور حقوق بشر به رسمیت میشناسد. همه اینها نشانگر آن است که کوروش اسطوره نیست بلکه یک واقعیت تاریخی است. وقتی ایران باستان ما چنین افتخاری دارد چرا باید آن را وارونه کنیم؟ امروز عدهای متاسفانه بر این باورند که به کوروش نباید افتخار کرد، چون او پادشاه است و همه پادشاهان ظالمند. لذا از کلمه شاه بیزارند! درحالی که واژه شاه به معنی «بزرگ» است و حرف این عده مثل این میماند که کسی بگوید من از کلمه بزرگ بدم میآید! تفکر این عده مصداق بارزی بر این مسأله است که خودمان به دست خودمان مفاخرمان را کنار میزنیم. همانطور که در ابتدای گفتوگو اشاره کردم، دو رکن اساسی هویت ایرانی امروز، یکی ایران باستان است ودیگری اسلام.نکته مهمتر اینکه اسلام اصلا باایرانیهارشد وفرم پیدا کرده وبزرگان تاریخ فقه،ادبیات، فلسفه که در تاریخ اسلام به آنها اشاره شده، اکثرا ازایران سربرآوردهاند. به قول شهید مطهری،ایران و اسلام هردو به یکدیگر خدمات متقابل کردهاند. متاسفانه در این سالها به خاطربعضی ندانمکاریها، نادانیها،عدم آگاهی وبروز احساسات ظاهری و بدونعمق، به جای اینکه شاهد این خدمات متقابل باشیم، این خدمات را به صدمات متقابل تبدیل کردهایم؛ حال آنکه میتوان با ایرانی بودن خودمان، جایگاه اسلام را اعتلا ببخشیم و به کمک اسلام، ایرانی بودنمان را تقویت کنیم؛ ضمن این که بهشخصه ایران را بهمثابه ظرفی تلقی میکنم که اسلام محتوای این ظرف است امابرخی ناخواسته ودرچارچوب اسلام، ایران رامورد نقد تند قرارداده و بعضی دیگر از ناسیونالیسمهای افراطی بهعنوان ایرانی، اسلام را موردنقد قرارداده و آن رابه عربها نسبت دادهاند. لذا در اذهان برخی جوانان، اسلام جایگاهی که باید را ندارد و همینطور، ایران هم از جایگاه حقیقی خود برخوردار نیست.
به بیان سادهتر، حس ایراندوستی و اسلامدوستی در میان بخشهایی از نسل جوان امروز ضعیف شده است. از سوی دیگر در سالهای اخیر کشورهای دیگر از طریق شبکههای اجتماعی، ذهن جوانان را ربایش میکنند، بهخصوص اینکه آنها بهمراتب بیشتر از ما به شیوههای علمی روز و تکنولوژی تسلط دارند و ما هنوز در این زمینه از شیوههای سنتی برای تبلیغات فرهنگی خود بهره میگیریم.
پیش از شروع گفتوگو به مقوله جهانوطنی اشاره کردید، تصور میکنم آنچه میگویید در راستا و تبعات همین مسأله بوده، درست است؟
بله، امروز ماهواره و شبکههای اجتماعی درصددند تا این بحث را جا بیندازند و مفهوم وطندوستی را از ذهن جوانان ایرانی بیرون و دور کنند. بنابراین جوان ایرانی بهجای آنکه در برابر مشکلات کشور خود تاب بیاورد، به مهاجرت میاندیشد، چرا که در ذهن او جا انداختهاند همه جای دنیا میتواند وطن تو باشد! مصداق این مسأله، تسهیل دریافت ویزا از سوی کشور انگلستان برای بردن مغزهای دیگران است. خاطرم هست در دوران جنگ، رئیس دانشگاه صنعتی شریف بودم و جوانان برای حضور در جبهه، سراز پا نمیشناختند، هرچقدر به آنها میگفتم کلاس درس شما هم نوعی مبارزه است گوش نمیکردند و مصرانه متقاضی رفتن به جبهه بودند. امروز وقتی به یادمان شهدای هویزه مینگریم، میبینیم بخش اعظمی از این شهدا را دانشجویان دانشگاه صنعتیشریف تشکیل دادهاند. حالا شما آن دهه را با امروز مقایسه کنید. این هم به همان خدمات متقابل ایران و اسلام برمیگردد که به آن توجهی نکردهایم. جالب است که برخی مفسران به کوروش عنوان «ذوالقرنین» دادهاند و اگر اهورامزدا و منشور کوروش در کنار این عنوان قرار بگیرد به معنی خدمات متقابل ایران و اسلام است که پیشتر به آن اشاره کردم.
اگر ممکن است کمی هم درباره مبحث مصادره فرهنگی که در سالهای اخیر ازسوی برخی کشورها نسبت به مفاخر ایرانزمین صورت گرفته صحبت کنیم. تعبیری هست که میگویند امروز، مولانا را ترکها و رودکی را تاجیکها به نفع کارنامه فرهنگی خود مصادره کردهاند.
باید به این نکته توجه داشت که حکمت همواره امری بشری بوده؛ فرض کنید وقتی امروز صحبت از مشاهیری مثل سقراط میشود، در درجه اول آموزههای او به ذهن منتقل میشود و اینکه او متعلق به کدام سرزمین بوده، آخرین نکتهای است که به ذهن میرسد. این امر درباره بزرگان ایرانی ما مانند فارابی، ابنسینا، مولانا، عطار، شیخ اشراق، رودکی، حافظ، سعدی، ملاصدرا و... هم صادق است و نمیشود این شخصیتهای برجسته را تنها متعلق به مرز جغرافیایی خاصی دانست.
جایگاه وجهه فرهنگی ایران را در شرایط فعلی در مجامع بینالمللی چطور میبینید؟
همین امروز سفیر ایتالیا در بنیاد ایرانشناسی حضور داشت و پیش از او هم درهفتههای قبل، سفرای کشورهایی چون عربستان، کویت، آلمان، ژاپن و... در بنیاد حضور یافتند که هرکدامشان به نوعی به تبادل فرهنگی مشترک علاقه نشان دادهاند.
البته بخش اعظمی از حضور این کشورها برپایه معادلات سیاسی است.
بله؛ ولی بهرغم شرایط سیاسی و چالشی که غرب با ما دارد، آنها بهخوبی میدانند ایران کشوری است که نباید به آن بیاعتنا و بیتوجه بود. در واقع بهخوبی به این نکته پی بردهاند که ایران از چه ظرفیت، ریشه، تاریخ و فرهنگ کهنی برخوردار است. امروز ما از منظر روابط بینالملل دچار آشفتگی هستیم و این یک واقعیت است. شکی نیست که اگر روابط ما درحوزه بینالملل، عادی، هنجار و معمول بود مسلما توجهها نسبت به ایران دوچندان میشد اما چرا امروز غرب با ما در چالش است، چون ما اصولا حامل چند پیام نامأنوس از منظر آنها به کشورهای جهان بودهایم. یکی اینکه: مستقل باشید، دوم: در برابر ظلم بایستید و سوم که از دو اصل دیگر مهمتر است اینکه: حامی مظلوم باشید؛ کما اینکه تمام هزینههایی که دراین چهار دهه متحمل شدهایم براساس همین پیام انقلاب ما است که برای مثال همواره وبحق مدافع مظلومیت فلسطین بودهایم. درعین اینکه معتقدم استراتژی ما درست بوده ولی باید بپذیریم که ازمنظر تاکتیک خوب عمل نکردهایم وبهخصوص دربیان بعضی مسائل ضعفهایی داشتهایم.
با توجه به اینکه یکسال است تصدی بنیاد ایرانشناسی را بهعهده گرفتهاید، اهدافتان در بدو ورود به بنیاد چه بود و فکر میکنید امروز چه بخش از این اهداف تحقق یافته است؟
سنگبنای بنیاد ایرانشناسی بههمت زندهیاد دکتر حبیبی گذاشته شد. زمانی که ایشان تصمیم به راهاندازی بنیاد داشتند، من معاون آموزشی در وزارت علوم بودم. یکروز ایشان به بنده گفتند که قصد دارند چنین بنیادی را پایهگذاری کنند وچون من در وزارت علوم و عضو شورای گسترش بودم، توصیه کردند که کمک کنم زودتر مجوز آن صادر شود.ازآنجایی که همیشه ارادت ویژهای به دکتر حبیبی ــ که چهرهای ایراندوست، عارفمسلک، دانشمند نخبه و خدمتگزار و دینباور بودند ــ داشتم، کمک کردم که مجوز بنیاد سریعا صادر شود. در ابتدا ساختمان بنیاد در باغ نگارستان قرارداشت وبعدها به این مکان منتقل شد. متاسفانه درست در آستانه باردهی این اقدام مبارک ایشان بودیم که اجل مهلت ندادودکترحبیبی درگذشت.بنابراین امروز مهمترین مسئولیت برای ما این است که چنین میراث ارزشمندی را سالم نگه داریم تا مبادا از اهداف اصلیای که ایشان درنظر داشتند دور شویم. در این بازه زمانی، در کنار ساماندهی به امور مربوط به شرحوظایف بنیاد، تلاش کردهایم تا در راستای روند بهبود شرایط ساختمان بنیاد کارهایی انجام دهیم؛ مثل تعمیرات برخی نقاط فرسوده بنا، صیانت از اشیای گرانبها در برابر گرما و سرما و... .
اگر ممکن است صرفنظر از مشکلات سختافزاری، درباره طرح و برنامههایی هم که درحالحاضر در بنیاد پی گرفته میشود، توضیح دهید.
در زمان دکتر حبیبی کتابهای زیادی به چاپ رسید و ما قصد داریم که انشاءالله با همان جدیت زمان ایشان کار را ادامه دهیم. در حال برنامهریزی برای تولید محتوای مناسب و متناسب با ردههای سنی مختلف و مخاطبان گوناگون با درونمایه ایرانشناسی هستیم. بنیاد در درجه اول قائم به ایران است، در نتیجه ضرورت دارد برای آنکه ایران را به مخاطبان داخلی و خارجی بشناسانیم، اول خودمان آن را بهدرستی بشناسیم. بنابراین شکلگیری دانشکده ایرانشناسی و گنجاندن رشتههای باستانشناسی، فرهنگشناسی، مردمشناسی و زبانشناسی ازجمله قدمها در این راستا بوده است؛ ضمن اینکه بر این باوریم برای برقراری ارتباط با مخاطبان بنیاد، هر مخاطبی زبان منحصر به خود را میطلبد. در نتیجه به فراخور مخاطبانی که داریم، قرار است که انشاءالله با همت همکاران عزیز بنیاد و سایر ایراندوستان عزیز خارج از بنیاد برنامههای مختلف و متنوعی را تدوین کنیم؛ به این معنی که با نخبگان دانشگاهی به یک زبان و با کودکان و نوجوانان و مردم عادی به شیوههای دیگر عمل کنیم. همچنین قصد داریم با ایرانیان خارج از کشور و ایراندوستان غیرایرانی هم که تمایل به شناختن ایران و از همه مهمتر، فراگیری زبان زیبا، خوشآوا و وحدتآفرین فارسی دارند، بهمدد راهاندازی پلتفرمهایی فارغ از ابعاد سیاسی و به شکل رایگان، مسیر را باز و هموار کنیم. حتی درصددیم تا حد امکان در کشورهای دیگر کرسی یا شعبه ایرانشناسی دایر کنیم.
شما درحالی به صیانت از زبان فارسی اشاره میکنید که امروز شاهد رواج غلطنویسیهایی به شکل تعمدی در فضای مجازی هستیم. بهنظرتان چطور میتوان نسل جوان را نسبت به چنین خطری آشنا کرد؟
این نشان میدهدکه آموزشوپرورش ماکاملا دارد تهی میشود.وقتی معدل دانشآموزان مازیر۱۰است یعنی فاجعه.گاه با مواردی برخورد میکنم که فرد تحصیلکرده در مقطع دکتراست ولی یک پاراگراف را بدون غلط نمیتواند بنویسد. بنابراین در این زمینه باید گفت متاسفانه آموزشوپرورش ما خوب عمل نکرده است.یکی ازمعضلات اساسی در این حوزه، دانشگاه فرهنگیان بوده که در سالهای اخیر راهاندازی شده است. از شما بهعنوان یک رسانه درخواست میکنم تا درباره این دانشگاه گزارشی تهیه کنید. جالب است که ما درحالحاضر فارغالتحصیلان زبدهای از دانشگاههایی چون تهران، صنعتیشریف و... در رشتههای مختلف مورد نیاز آموزشوپرورش داریم که میتوانند مدرسان خوبی در آن وزارتخانه باشند ولی متاسفانه از آنها تاحد زیادی غافلیم و در عوض از فارغالتحصیلان دانشگاهی که اغلب از کیفیت لازم برخوردار نیستند، خروجی برخی دانشگاهها، جوانانی هستند که در فضای مجازی، کلمات را غلط مینویسند.این را میدانم که اگر این بخش ازصحبتهای من را در مصاحبه بیاورید، برایم مشکلاتی ایجاد میشود اما بهعنوان یک معلم و یک فرد دانشگاهی وظیفه دارم تا درباره این معضل صحبت کنم و بگویم جای تاسف دارد که امروز فارغالتحصیلان خوب را کنار گذاشته و بهجای آن، افراد ناآزموده را که دستاورد علمی پرباری برای نسل جوان کشور ندارند استخدام رسمی کنیم.بنابراین خواهش میکنم بررسی جامع وکاملی توسط رسانهها ازاین مقوله صورت گیرد.