فردا در خانه تقویم مناسبت روزجهانی پست نقش بسته است، بهانهای برای یادآوری قصههایی که در دفتر خاطرات هر پستچی نوشته شده و هنوز بوی امانت و اعتماد میدهد.سابقه پست در ایران به دوران هخامنشیان برمیگردد؛ امیرکبیر نیز تحولاتی در وزارت پست داد؛ مردی که نظم را به دنیای پیامها آورد. چاپارخانهها را منظم، مسیرها را مشخص و پست را از یک سازوکار حکومتی به خدمت مردم بدل کرد. بیش از یکونیم قرن از این زمان میگذرد. شرکت ملی پست اما همچنان با روح امانتداری نفس میکشد، هرچند دیگر از اسب و چاپارخانه خبری نیست و مسیرها با GPS و مرسولات با بارکد ردیابی میشوند.
امانت بزرگ
تجربه پستچیان نشان میدهد امانتداری در این حرفه فقط شعار نیست، بلکه هسته اصلی هویت است. بهمن توکلی یکی از همین پستچیهاست؛ او با ۲۱ سال سابقه کار، خاطرهای را که نماد این هویت است تعریف میکند: «روزی هنگام کار بستهای مشکی کنار پیادهرو پیدا کردم که داخلش ۷۰۰ میلیون تومان بود. پس از هماهنگی با حراست و بازرسی، پول به صاحبش بازگردانده شد و این موضوع تا مدتها در تمام شعبههای اداره پست نقل محافل بود.» توکلی میگوید آن روز «حس کردم واقعا پستچی یعنی امانتدار مردم.»
مأموریت در شرایط سخت
آزمون واقعی شبکه پست در شرایط بحرانی نمایان میشود؛ پستچیان در طوفان، گرد و خاک، گرمای شدید و سرمای طاقتفرسا کار میکنند تا زنجیره خدمات شهری قطع نشود. توکلی اشاره میکند که همکارانش در مناطق جنوبی کشور زیر گرمای بیش از ۵۰درجه کار میکنند و همکاران دیگری در مناطق طوفانی یا سرد، مرسولات را تحویل میدهند. او میگوید: «پست تعطیلی ندارد؛ حتی وقتی ادارات دیگر بستهاند، ما باید مأموریتمان را انجام دهیم.» جالب است بدانید که پدر آقای توکلی هم پستچی بوده است. او از پدرش یاد میکند که بعد از ۲۷سال خدمت در حین انجام مأموریت تصادف کرده و فوت شده است: «پدرم حتی بازنشسته نشد؛ این واقعیت زندگی ماست.»
تجربه دیوار نازک بین خطا و خدمت
پستچیهای باسابقه میگویند کار پست، روز به روزش تجربه است. باید بدانید کجا توقف کنید، چگونه با نگاه مردم برخورد داشته باشید و چطور دست لرزان یک پدر را وقتی گواهی فوت فرزندش را تحویل میگیرد، بفشارید. بهمن صالحی با ۲۹ سال سابقه، این مسیر را مثل کف دستش میشناسد. او معتقد است تجربه، دیوار نازکی است میان خطا و خدمت دقیق. مرسولات حساس مثل گواهی فوت، اوراق قضایی یا داروهای نجاتبخش باید به دست کسی برسد که بلد است چگونه با مردم حرف بزند، نهفقط اینکه آدرسها را بداند. او هم مثل خیلی از همکارانش، از ساختار اداری دلگیر است؛ ناراحتیای که در صدایش، آرام اما عمیق موج میزند. صالحی برایمان تعریف میکند: «با ۲۹ سال سابقه و ایثارگری هنوز به خواستههایم نرسیدهام. میبینم شخصی با نصف سابقه من، به پست مدیریتی میرسد. این چیزها انگیزهها را کمرنگتر میکند.» گلایه او فقط برای شخص خودش نیست؛ او از رویکردی گلایه دارد که گاه تجربه را نادیده میگیرد و شایستگی را فدای رابطه میکند.
وقتی میپرسیم پیشنهادت به تازهواردها چیست؛ لبخند میزند و میگوید: «به جوانها میگویم، این کار دشوار و پرخطر است، اما اگر به آن علاقه دارید، قدم پیش بگذارید. فعالیت در این عرصه امانتداری، سختیها و شیرینیهای خاص خود را دارد.»
از چاپار تا کد رهگیری
پست، یکی از نهادهای قدیمی کشورمان است که با وجود تمام تغییرات فناورانه، هنوز بوی اعتماد میدهد. از زمان امیرکبیر که چاپارخانهها را سامان داد تا امروز که هر بسته با کد رهگیری ردیابی میشود، پست همان مأموریت را دارد: «رساندن خبر، امانت و احساس». داستان پستچیها روایت ماندگاری است در برابر فراموشی. هرکدامشان حافظ تکهای از حافظه جمعی ما هستند؛ مثل مادری که از پستچی میخواهد نامه پسر سربازش را برایش بخواند. در روزگاری که همهچیز با سرعت منتقل میشود، آنها یادمان میاندازند هنوز مسائلی هست که باید دست به دست برسد، نه با کلیک. شاید روزی دستگاهها جای انسان را در رساندن بستهها بگیرند اما هیچ فناوری نمیتواند حس لرزش دست پستچی هنگام تحویل گواهی تولد یا صدای لرزان مادر منتظر نامهای از فرزندش را بازسازی کند. تا وقتی هنوز شخصی منتظر است، پست زنده میماند.