گزارش رویترز، حادثه را به یک درگیری خیابانی ساده و چند نفر کشته در دعوای محلی تقلیل داد و از واقعیت عمیق و عظمت فاجعه و ابعاد سیاسی آن غفلت کرد. این روایت سادهانگارانه و نادرست، ضمن تحقیر وجدان ملی ایرانیان، کوشید تا حقیقتی ملی و مذهبی را مسخ کرده و تصویری غلط به مخاطب جهانی عرضه کند.
این مثال تاریخی صرفا نمونهای از جنگ روایتهاست؛ جنگی که در آن دشمن، شکستهای نظامی خود را در میدان رسانه جبران میکند و روایت غالب را در جهت اهداف خود شکل میدهد. بعد از انقلاب اسلامی نیز نمونه دیگری از این نبرد رسانهای را شاهد بودیم؛ زمانی که مستندی ساختگی و مهندسیشده در اروپا پخش شد که نیروهای ایرانی را متهم به شکنجه اسرای عراقی میکرد. این فیلم که بهروشنی در دادگاه اثبات شد، ساخته و پرداخته دشمن و دروغی محض بود و با کمترین جریمه و واکنش رسمی مواجه شد، اما تأثیر روانی و رسانهای آن بر مخاطبان و افکار عمومی غیرقابلانکار بود. این اتفاق بار دیگر نشان داد که در جنگهای معاصر، میدان نبرد دیگر فقط سلاح و تانک نیست بلکه روایت، افکار عمومی و هژمونی رسانهای است.
مشکل و چالش اساسی این است که گاه حتی برخی از نخبگان فرهنگی و مدافعان میهنی نسبت به این جنگ روایتها و تحریفهای رسانهای بیتفاوت هستند. برخی از وقایع مهم تاریخی و معاصر، یا روایت نشده یا به شکل مناسبی دفاع و تحلیل نمیشوند و این بیتفاوتی به دشمن فرصت میدهد تا روایت خود را تثبیت کند و فضا را به سود خود تغییر دهد.
در نهایت باید تأکید کرد که مقابله با این جنگ نرم، تنها با پناه بردن به سلاح ایمان، تقویت ظرفیت رسانهای و فرهنگی، و توسعه روایتهای حقیقی و مستند میسر است. دفاع فعالانه و آگاهانه از تاریخ و واقعیتهای ملی، فارغ از تحریف و مبالغه، میتواند راهیابی به اصالت و حقیقت را برای نسلهای امروز و آینده فراهم آورد و پیروزی در این میدان مهیب را تضمین کند. روایتسازی حقیقی، مهمترین سپر مقابل حملات روانی و رسانهای دشمن خواهد بود.
ضرورت مقابله فعال با جنگ روایت ها و اهمیت قدرت رسانه
کجاست جایی که این گفتوگوها باید شکل بگیرد؟ کی باید این نکات حیاتی را بیان کند؟ این بیتوجهیها و کمکاریهای سطح بالا باعث میشود گاهی انسان در شرایط حساس و بحرانی، ضربات غیرقابلتحملی را تحمل کند.
بهوضوح میتوانم بگویم که در عرصه رسانه، دشمن چگونه با ابزارهای قدرتمند خود اقدام به تحریف و تضعیف تصویر انقلاب اسلامی میکند. من تجربه کار با سینمای آمریکا را دارم و میدانم که این صنعت بزرگ چگونه فیلمهایی علیه انقلاب ساخته است. برای مثال در یک فیلم سینمایی دهه ۹۰ میلادی (بیش از ۳۰ سال پیش)، شخصیت منفی به نام عبدالرحیم، نمایندهای از حزبالله، بهعنوان فردی تروریست معرفی شده که با نیروهای پلیس قدرتمند شیکاگو درگیری دارد و کشته میشود. در حالیکه عملا چنین واقعهای درباره حمله بمبگذاری در سینما در آمریکا رخ نداده، اما این نوع روایتها آنقدر بازتولید شده که تصویر تحریفشدهای از واقعیت به ذهن مخاطب چسبیده است.
در مقابل، بسیاری از جوانان خوشفکر و توانمند کشورمان که میخواهند حقیقت را بیان کنند، به دلایل حقوقی و سیاسی با موانع جدی مواجه میشوند و نتوانستهاند صدای خود را بهخوبی به گوش جهانیان برسانند. این امر طبیعی است، اما جایگاه دفاع از حقیقت در برابر این حجم وسیع دروغپردازی بسیار اهمیت دارد.
باید باور کنیم که اگر ما در حوزه روایت و قدرت رسانهای بیش از ۵۰ درصد توان خود را به کار میبستیم، هیچگاه شاهد آن حجم ترور روانی و گسترده علیه کشورمان نبودیم. نمونه بارز این واقعیت، حمله مشترک اسرائیل و آمریکا و متحدانشان است؛ نشانه روشن این است که تمام فعالیتهای آنها در عرصه رسانه علیه ایران و مسیر حسینی ملت ایران، واکنشی به هیاهویی است که در برابر خود احساس کردهاند؛ به تعبیر دیگر، آنها در نبرد روایتها شکست خوردهاند و برای جبران آن، دست به اقدامات نظامی زدند.
جمعبندی آنکه، تحقق قدرت رسانهای و روایتگری حقیقی، اساسیترین راه برای دفاع از هویت ملی و اسلامی ما است. تا زمانی که نتوانیم داستان خود را با زبان و ابزار روز برای جهان روایت کنیم، دشمن با دست باز و با جنگ نرم، ذهنها و افکار را تسخیر خواهد کرد. مقابله با این معضل، ضرورت اولویتدار همه فعالان فرهنگی، رسانهای و نخبگان کشور است تا بتوانیم در صحنههای مختلف، پیروز این جنگ پنهان و پرچالش باشیم.