
... و این «صدا»، هنگامی امواج آرامشش، بهگوش میرسد؛ که زمان از نیمهشب عبور کرده باشد؛ و گروه پاککنندگان یا تمیزسازان خیابان و کوچهها برای پاکیزهسازی شهر، حرکت کرده باشند و جاروی بلند و خوشقواره خویش را، در دست گرفته باشند؛ و با مددی بزرگ از پروردگار پاکآفرین و پاکساز آسمان و زمین، شهر را، تمیز کنند، خیابانها را، «براق» کنند، تا چشم شهرنشینان، بر زشتی نیافتد و خوشههای «خشم و بداخلاقی»، جلوی چشمشان، رژه نرود
آیا، این گروه از تولیدکنندگان «صدای موزون نیمهشب «خشوخش»؛ برگردن بزرگ شهر و شهروندان، و استفادهکنندگان و سودبران از شهر و تمیزی همیشگیاش، حق، ندارند.
چرا، «حقگذاری» از این «صدای بیآزار نیمهشب» کمرمق و کمصدا -یا بیسروصداست -.
چرا، طبقه مدیران ارشد، انگیزههای ستایشگری و ثناگویی و «ستارهسازی»، از این «لشکر صداساز آرامشآفرین شبانه» را، پررنگ و پرآوا و پر«سروصدا» نمیکنند؛ تا همه شهرها و شهرداریها جهان، و شهروندان بیخدای تمدن امروزین بشر بفهمند و بهبینند؛ که این «صدای زیبای مظلوم بیصدا» در یک «رمضانشهر» امروز جامعه جهانی، ستایشگر دارد و ثناگو میشود و به همه دستهای «جاروبه دست» و «شهرپرور و شهرپاکگر»، زندهباد میگویند و پاکگران و پاکیزهکنندگان خیابانها و کوچهها و «میلانها» را، ارجگذاری میکنند و آنان را محترم و همیشه شریف، میپندارند.
درمیانه بالابلند پرخریدار و پر«سروصدای» جشنوارههای گوناگون و رنگارنگ مردمان شهرها، حقیقتا، جای و جایگاه یک «جشنآوا» در این شهر شهره جهان آواها و خشوخشها - تهران قهرمان- خالی است.
اگر، حجم همتی شبانهدوست و ستایشگر، ازاین«دستهای زیبای جاروپاک وجاروکار وجود دارد - که دارد... - میبایست، یک «جشنواره» دیگر و طلایی، به خط «جشنوارهها» بیفزاید... و ثناگویی از دستهای قیمتی و غیرتمند شهرها را، آغاز نماید؛ و نگذارد، رمضان پاکیزهساز تاریخ و هویت بییاد آنان و بیستایش از این دستها، بگذرد و این حجم شکوهبار دستهای شبانه، در انتظار ستایش به آنسوی روزگاران و شهرها، گذر کنند.
دستهای شبانهای، که بارها، در خلوتکدههای کوچهها و خیابانها، «بستههای طلایی» پیدا کردهاند اما و اما «وجدان همیشهخموش و بیصدای آنان» نگذاشته است، تا روی پاکی شخصیت شهری، و کارگری خویش، پا بکوبند و خود را و خویشتن را «صاحب بسته، یا صاحب گنج» بپندارند.
شهر تهران، نیازمندترین شهرها، برای یک «جشنواره» یا یک «جشنآوای باشکوه خشوخشها» است.
پس: کجاست؛ صدای زهرهوندی خجستهنگر و پاکباز، که بر «طبل بزرگ» «جشنواره جاروی طلایی» بهکوبد و امواج باشکوه تابنده آن را به نمایشکده بزرگ شهر، تقدیم کند. تقدیمی... همیشه بهیادماندنی و پرصدای ثنا...ی آسمانها و بارانها و پاکیها... .