بیخود نیست که صحبتکردن با آنها لذتبخش است و در تمام حرکاتشان میتوان معنایی نهفته را احساس کرد. اما دانش آنگونه نیست که هرکسی مدرک دانشگاهیاش بالاتر باشد، بیشتر از آن به دستآورده است.گاهی یک آدم بیسواد میتواند دانشی داشته باشد که در هیچ کتابی نیست. یک مادر میتواند چنان قرمهسبزیای بپزد که هیچ دستور پخت و هیچ آشپزی حتی به گرد پایش هم نرسند. دانش زندگیکردن، دانش امیدواربودن، دانش انسانبودن، دانش مهربانیکردن است و اینچیزها را نمیشود در کتابخانهها جستوجو کرد. عموما دانش در سینه انسانها نهفته است تا در سطور کتابها. خیلیوقتها از بین ندانستهها، دانشهایی پدید میآیند که به خیلی چیزها میارزند. مثل وقتی که یک اختراع کوچک، یک ایده خلاقانه یا یک تصمیم درست، مسیر زندگی را تغییر میدهد.اگر میخواهیم آدمحسابی باشیم، باید برویم سراغ قلبمان. وجودمان را خوب بگردیم. دانش خودمان را پیدا کنیم. کتاب بخوانیم. رشدش بدهیم و به یمن این اتفاق مبارک، دانشمان را خرج آدمهای خوب کنیم. تا ما هم بتوانیم دانشمند باشیم. دانشمندبودن یکروزه و دوروزه بهدست نمیآید. ممارست میخواهد. عشق میخواهد. خیلیوقتها ممکن است گرهی بیفتد به کاموای امیدمان اما چه باک؟ دانش مفید ما از پس این مشکلات برخواهد آمد. ما هرکدام دانشمند راه خودمان هستیم.