از اهمیت شبههزدایی در مسیر جهاد روشنگری تا نقش محوری وفاداری یاران و تأثیر مستقیم یزید بر وقایع عاشورا، موضوعات کلیدی این مصاحبه است که بهمناسبت ایام اربعین با ایشان به گفتوگو نشستهایم.
در جهاد روشنگری و تبیین، مهمترین مولفهای که باید به نظر شما مورد توجه قرار بگیرد، کدام است؟
شبههزدایی از ذهن مخاطبان را باید بسیار جدی گرفت. شبهه مثل موریانه عمل میکند. دشمن به این موریانهها دل بسته و امید دارد. شبهه مثل ویروس است؛ وقتی وارد ذهن و فکر کسی شد، بیرونکردنش سخت میشود و مهمتر اینکه سرایت هم میکند. ما در تاریخ دیدیم کسانی که در مقابل شمشیر و نیزه ایستادند و مقاومت کردند، اما در برابر شبهه و تردید زمین خوردند و نتوانستند خودشان را حفظ کنند. این نشان میدهد که مقابله با شبهات و تبیین صحیح بسیار مهمتر و پیچیدهتر از مواجهه با تهدیدات فیزیکی است.
در بررسی تاریخ اسلام، یکی از سوالات اساسی این است که چرا امام حسن (ع) صلح کردند، اما امام حسین (ع) قیام نمودند. با وجود اینکه هر دو امام، معصوم و از اولیای خدا بودند، چطور به دو تصمیم کاملا متفاوت رسیدند؟
پرسش بسیار مهم و دقیقی است. قبل از اینکه به اصل این سؤال بپردازم، اجازه دهید مقدمهای را خدمت شما و مخاطبان عرض کنم.اگر ما باور داریم که امام، معصوم است، پس دیگر «چرا گفت؟ چرا کرد؟» معنا ندارد. این یک مسأله بسیار محوری و اساسی است. ما سه اصل را باید بپذیریم: اول اینکه امام (ع) معصوم است؛ دوم اینکه امام (ع) وظیفهشناس است و سوم اینکه امام (ع) زمانشناس است. اگر این سه ویژگی را در مورد امامان باور داشته باشیم، دیگر باید بدانیم تصمیمات آنها را نه با معیار شخصی، بلکه با معیار الهی و مأموریت خاص هر امام در زمانه خود باید سنجید. در این صورت، دیگر نمیگوییم چرا صلح کرد یا چرا قیام کرد، چون هرکدام از آنها طبق وظیفه و شرایط زمانه خود عمل کردهاند.
یعنی شما معتقدید تفاوت در عملکرد امام حسن (ع) و امام حسین (ع) ناشی از تفاوت در شرایط زمانه ایشان بوده است؟
دقیقا همینطور است. باید این را درک کنیم که هر امامی در دوره خاصی زندگی کرده است و شرایط منحصربهفرد خودش را داشته است. مثلا حضرت امیرالمؤمنین (ع) یک دوران خاص داشتند که امام حسن (ع) آن را تجربه نکرد. امام حسن (ع) در دورهای قرار داشتند که امام حسین (ع) آن را تجربه نکرد. امام حسین (ع) در دورانی زندگی کردند که امام زینالعابدین (ع) در آن دوران حضور نداشت. به همین شکل تا امام رضا (ع) و دیگر ائمه (ع).
اگر امام حسن (ع) در دوران امام حسین (ع) بودند، همان کاری را انجام میدادند که امام حسین (ع) انجام دادند؛ و بالعکس، اگر امام حسین (ع) در دوران امام حسن (ع) بودند، همان تصمیم امام حسن (ع) یعنی صلح را اتخاذ میکردند. این موضوع، اگر برای مردم روشن شود، پاسخ بسیاری از سوالات درباره تفاوت در رفتار ظاهری ائمه را نیز در خودش دارد.
به تفاوت شرایط زمانی امام حسن (ع) و امام حسین (ع) اشاره فرمودید. فراتر از تفاوت سیاسی، به مردم و یاران اهل بیت (ع) هم میپردازید؟
نکته دقیقی است. دوران امام حسن مجتبی (ع) با دوران امام حسین (ع) از اساس و به شکل جوهری متفاوت بود. اولا مردمی که در زمان امام حسن (ع) زندگی میکردند با مردمی که در زمان امام حسین (ع) حضور داشتند، یکی نبودند. دوم اینکه اصحاب و یارانی که امام حسن (ع) داشت، با اصحاب و یاران سیدالشهدا (ع) تفاوت اساسی داشتند. تاریخ را نگاه کنید: شبی که قرار بود سپاه امام حسن (ع) با معاویه وارد جنگ شود، لشکری را حضرت سازمان داد، با آنان سخن گفت، آنها را توجیه کرد و آماده نبرد ساخت. اما صبح که شد، معاویه با کمی زر و دینار فرماندهان لشکر را خرید و همه آنها از صحنه کنار کشیدند. این واقعیت تلخ تاریخ است. در مقابل، ما هیچگونه گزارش معتبر و قابل استنادی نداریم که حتی یک نفر از یاران سیدالشهدا (ع) در شب عاشورا یا روز عاشورا حضرت را ترک کرده باشد. برعکس، آنچه سر برخی زبانها افتاده که مثلا امام حسین (ع) در شب عاشورا اصحاب را آزمایش کرد و گروهگروه ایشان را ترک کردند، کاملا بیاساس و کذب محض است. من شخصا در این زمینه تحقیق کردهام و چنین چیزی در منابع معتبر وجود ندارد.
یعنی حتی در شب عاشورا یا روز عاشورا کسی امام را ترک نکرد؟
دقیقا همینطور است. نه در شب عاشورا و نه در روز عاشورا کسی از سپاه امام حسین (ع) جدا نشد. البته برخی در شب عاشورا به سپاه امام پیوستند و حتی در روز عاشورا عدهای با سختی خود را به امام رساندند، اما جدا شدن؟ نه، اصلا و ابدا.نکته مهم همینجاست: یاران امام حسن (ع) با یاران امام حسین (ع) دو گروه کاملا متفاوت بودند. امام حسین (ع) یارانی داشت که تاریخ کمتر نظیر آنها را به خود دیده است. مرحوم شیخ مفید، در کتاب شریف الارشاد، از جلسهای نقل میکند که امام حسین (ع) اصحاب خود را جمع کرد و فرمود: «از تاریکی شب استفاده کنید، هرکس میخواهد، دست زن و فرزند مرا بگیرد و از این میدان برود، من بیعتم را از شما برداشتم.».اما در پاسخ، چه واکنشی دید؟ یکی پس از دیگری بلند شدند؛ زهیر بن قین، مسلم بن عوسجه، بنیهاشم و سایر یاران. مسلم بن عوسجه گفت: «اگر ما تو را رها کنیم، مردم چه خواهند گفت؟» ببینید این بصیرت و وفاداری را.مسلم ادامه داد: «کجا برویم؟ کجا از اینجا بهتر؟» و سپس گفت: «اگر هزار بار کشته شوم، زنده شوم و خاکسترم را به باد دهند، باز هم تو را ترک نمیکنمای فرزند رسول خدا.»
پس این استقامت و پایداری اصحاب، یکی از عوامل اصلی پیروزی امام حسین (ع) بوده است؟
کاملا درست است. اگر این پایداریها و وفاداریها نبود، امام حسین (ع) به تنهایی نمیتوانست چنین قیامی را به سرانجام برساند. بله، جایگاه خود سیدالشهدا (ع) محفوظ و بینظیر است، اما کربلا را این یاران ساختند، کربلا را این وفاداریها بهوجود آوردند. اینکه کسی با آگاهی، با بینش، تا پای جان بایستد و حتی در سختترین شرایط، میدان را خالی نکند، اینها بود که عاشورا را به عاشورا تبدیل کرد.
در ادامه تفاوت دوران امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، به تفاوت حاکمان این دو دوره نیز بپردازید که در تصمیمگیری امامان نقش داشتهاند؟
قطعا همینطور بوده است. ما با یک تفاوت جوهری بین حاکمان زمان امام حسن مجتبی (ع) و حاکمان زمان سیدالشهدا (ع) روبهرو هستیم. منظور من از حاکمان، در درجه اول خود شخص معاویه در زمان امام حسن (ع) و یزید در زمان امام حسین (ع) است. این دو نه فقط شخصیتهای متفاوتی داشتند، بلکه نوع رفتار و رویکردشان نسبت به اسلام و جامعه، کاملا متفاوت بود.معاویه، هرچند که از نظر باطنی اهل نفاق و دنیاطلبی بود، اما سیاستمدار بود. او ظواهر دین را ولو به نفاق حفظ میکرد. مثال واضحش این است که در یکی از موارد حتی نماز جمعه را در روز چهارشنبه برگزار کرد! و عجیبتر اینکه هیچکس به او اعتراض نکرد. این نشاندهنده نوعی بیتفاوتی مردم آن زمان نسبت به حقیقت دین بود، یا حداقل ترس و خفقانی که اجازه اعتراض نمیداد. ولی در هرحال، معاویه تلاش میکرد ظواهر اسلام را نگه دارد.
اما وضعیت در زمان یزید چطور بود؟
در زمان یزید، اصلا خبری از حفظ ظواهر هم نبود. یزید نه فقط هیچ تلاشی برای حفظ ظاهر اسلامی حکومتش نکرد، بلکه در اولین گامهای خلافتش ذات خود را آشکار کرد.او در آغاز خلافت، بر منبر رفت و دو بیت شعر خواند که تمام ماهیت فکری و اعتقادیاش را فاش کرد. یزید گفت: لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْک فَلا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْی نَزَل.ترجمهاش این است: «هاشم (جد پیامبر) با قدرت بازی کرد، نه خبری آمده، نه وحیای نازل شده.» یعنی به صراحت، انکار خدا، انکار توحید، انکار وحی و انکار نبوت. این کلمات چیزی جز کفر آشکار نیست.
با چنین دیدگاهی، چطور برخی هنوز یزید را قابل دفاع میدانند؟
این مسأله واقعا تأسفبرانگیز است. با اینکه یزید نه از نظر فکری و نه از نظر عملی بههیچوجه قابلدفاع نیست، اما متأسفانه هنوز برخی از شبکههای منحرف و معاند، مخصوصا وابسته به تفکرات وهابیت، در ایام محرم و صفر، تلاش میکنند او را تطهیر کنند و بر سر سفرهاش بنشینند.
در منابع اهل سنت، حتی ذهبی ــ که نزد آنان جایگاه ویژهای دارد ــ در شرح حال یزید میگوید: «افتتح دولته بقتل الحسین، و ختمها بواقعه الحرّه.»
یعنی: «یزید خلافتش را با قتل امام حسین (ع) آغاز کرد و آن را با فاجعه حرّه به پایان رساند.» فاجعه حرّه چند سال پس از عاشورا رخ داد که در آن، خون مسلمانان در مدینه ریخته شد؛ چنانکه بعضی گفتهاند سیل خون تا نزد قبر پیامبر رسید.
به نظر شما هنوز هم برخی از خواص، حقیقت یزید را نمیشناسند؟
متأسفانه بله. یزید هنوز برای بسیاری از خواص هم ناشناخته است، چه برسد به عوام. من شخصا هر سال با افرادی برخورد میکنم ــ مخصوصا در برخی کشورهای دیگر ــ که میپرسند: «چرا شیعیان اینقدر نسبت به یزید حساسند؟ مگر یزید در کربلا حضور داشت؟ مگر قاتل مستقیم امام حسین بود؟»
پاسخ من همیشه این است: بله، درست است که یزید در کربلا حضور نداشت و شخصا شمشیر نزد، اما تمام آنچه در عاشورا و پس از آن رخ داد، تحت امر مستقیم او بود.از روز عاشورا تا وقایع کوفه و شام، رد پای یزید در همهجا هست. اوامالفساد واقعه کربلا بود. امام حسین (ع) با چنین جرثومه فسادی روبهرو بود، کسی که نه فقط مسلمان نبود، بلکه دشمن آشکار دین و اهلبیت پیامبر (ص) بود.
برخی میپرسند: چرا امام حسین (ع) صلح نکرد، همانطور که امام حسن (ع) صلح کرد؟
سؤال بسیار خوبی است، اما ابتدا باید به این نکته توجه کنیم که با چه کسی قرار بود صلح صورت بگیرد؟ در زمان امام حسن (ع)، طرف مقابل معاویه بود. اما در زمان امام حسین (ع)، طرف مقابل یزید بود. تفاوت بین این دو بسیار زیاد و ریشهای است. ذهبی ــ از علمای بزرگ اهل سنت ــ درباره یزید میگوید: «کانَ فَظّاً، غَلیظاً، ناصبیاً، شارب الخمر، قاتل النفس المحترمه» یعنی: یزید فردی خشن، بیرحم، دشمن اهلبیت، شرابخوار و قاتل بود.
وقتی ذهبی که خودش از علمای اهل سنت است، میگوید یزید «ناصبی» بود ــ یعنی دشمن سرسخت اهلبیت ــ دیگر چه جای دفاعی باقی میماند؟ صلح با چنین کسی یعنی دفن اسلام. یعنی نابودی آیین مقدس اسلام.
پس بهبیان دقیقتر، تفاوت شخصیت معاویه و یزید در تصمیم ائمه نقش کلیدی داشت؟
بله. علت اساسی صلح امامحسن (ع) با معاویه این بود که او حداقل بهظاهر اسلام را حفظ میکرد. هرچند اهل نفاق بود، اما حداقل ادعای مسلمانی داشت و ظواهر دینی را رعایت میکرد. در مقابل، یزید نهتنها خود را به هیچ چیزی پایبند نمیدانست، بلکه هدف اصلیاش ریشهکنی اسلام بود.
در نتیجه، امامحسین (ع) نمیتوانست با کسی که اساس دین را انکار میکرد صلح کند. این است دلیل تصمیم متفاوت آن دو امام بزرگوار و جالب است که در نهایت، خون امامحسین (ع) باعث شد بنیامیه ریشهکن شود.
آیا سخنی از امامحسین (ع) در تأیید این موضع وجود دارد؟
بله. امامحسین (ع) در جملهای تاریخی به محمدبنحنفیه فرمود: «اگر در تمام دنیا پناهی نداشته باشم، هرگز با یزید بیعت نمیکنم.» این جمله، اوج بصیرت و عزت امام را نشان میدهد. او میدانست بیعت با یزید، فقط یک امضای سیاسی نیست، بلکه مهر تایید بر انکار اسلام است.
شما به نقش تاریخی بنیامیه اشاره کردید. چرا شناخت دقیق آنها برای امروز ما هم مهم است؟
سلسله بنیامیه، این شجره ملعونه و خبیثه، نزدیک به صد سال بر جهان اسلام حکومت کرد. دوره قدرتشان در زمان معاویه بود، اما جنایتهای اصلی آنها در عاشورا و پس از آن شکلگرفت. هیچ جنایتی در کربلا نبود که آنها علیه امامحسین (ع)، خاندان و یارانش انجام ندهند.
سؤال اینجاست: چه کسی این طاغوت را متوقف کرد؟
پاسخ روشن است: خون سیدالشهدا. من بارها با قاطعیت در رسانهها گفتهام و الان هم تکرار میکنم: اگر قیام امامحسین (ع) در سال ۶۱ هجری اتفاق نمیافتاد، امروز همه بشریت زیر یوغ بنیامیه زندگی میکرد.
بنیامیه سبک حکومتی را بنا گذاشت که اساس آن قتل، وحشت، سرکوب و نابودی عدالت بود. ما امروز هم نمونههایی از همان تفکر را در جهان میبینیم.
آیا شما ارتباطی بین وقایع امروز و جریان بنیامیه میبینید؟
بله، قطعا. ببینید امروز چه کسانی غزه را با خاک یکسان میکنند. ببینید چه کسانی جنگهای ویرانگر علیه محور مقاومت راهمیاندازند. اینها همه وراث بنیامیهاند، وارثان تفکر ابنزیاد، عمر سعد و یزید.
در تاریخ آمده ــ و ذهبی هم نقل کرده ــ که اگر در دوران بنیامیه کودکی متولد میشد و نامش را «علی» میگذاشتند، هم کودک را میکشتند و هم پدرش را. این سطح از عداوت نسبت به اهلبیت (ع)، آنهم در حکومت بهظاهر اسلامی! حالا سؤال این است: چه کسی در برابر این جنایتها ایستاد؟ خون سیدالشهدا (ع).
دقیقا همانطور که فرمودید، در دوران امام حسن (ع) قضیه کاملا متفاوت بود. هم مردم، هم حاکم، هم شرایط اجتماعی، هیچکدام شبیه زمان امامحسین (ع) نبودند. این تفاوتهاست که باید برای نسل امروز بهروشنی تبیین شود.
این مسأله در کلام خود رسول خدا (ص) آمده است که بزرگان اهل سنت و شیعه نقل کردهاند: «الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا.» حسن و حسین چه قیام کنند و چه نکنند امام هستند. یکی از مهمترین مؤلفههایی که این فرموده به ما میآموزد؟
یعنی امامت و حقانیت این دو نور مقدس، به قیام یا صلح وابسته نیست. هردو بر اساس شرایط زمانهشان، تصمیمی اتخاذ کردند که کاملا در مسیر هدایت امت بود.
در مورد صلح امامحسن (ع) چه نکاتی وجود دارد که شاید کمتر گفته شده؟
ما باید مفاد صلحنامه امامحسن (ع) با معاویه را برای مردم بیان کنیم. یکی از مهمترین بندهای آن، این بود: معاویه حق ندارد پس از خود، برای مردم جانشین یا خلیفهای تعیین کند. این یعنی امامحسن (ع) تلاش کرد تا ریشه حکومت موروثی را در نطفه خفه کند؛ اما متأسفانه معاویه این بند را زیر پا گذاشت و یزید را بهعنوان ولیعهد معرفی کرد، با آنکه این اقدام نقض صریح صلحنامه بود. تمام بندهای صلحنامه ــ از نظر مشروعیت، مصلحت و حتی سیاستورزی ــ به نفع امام حسن (ع) و شیعیان بود، اما هیچیک از آنها توسط معاویه اجرا نشد.
برخی تلاش دارند نقش معاویه در قتل امامحسین (ع) را انکار کنند. نظر شما چیست؟
این از آن تحریفهای خطرناکی است که اخیرا از سوی برخی شبکهها و جریانهای مشکوک ترویج میشود. میخواهند ساحت معاویه را تطهیر کنند و او را از ماجرای عاشورا جدا جلوه دهند. اما اجازه دهید واضح بگویم: معاویه نقش مستقیم و بسیار بزرگی در قتل امامحسین (ع) داشت. چرا؟ چون بزرگترین خیانت و جنایتی که در دوره خلافتش مرتکب شد، این بود که یزید را بهعنوان جانشین خود معرفی کرد. این انتخاب، آگاهانه و با علم به شخصیت یزید انجام شد.پس اگر به دنبال ریشههای کربلا هستیم، باید برویم عقبتر از عاشورا، تا برسیم به انتخاب یزید توسط معاویه؛ انتخابی که نتیجهاش شد قتل سیدالشهدا.
برای بررسی عمیقتر موضوع به چه ریشههایی در تاریخ باید توجه کنیم؟
برای تحلیل درست واقعه عاشورا، باید ریشهها را دید. باید پرسید چه کسی معاویه را بر سر کار آورد؟ عثمان؛ و چه کسی عثمان را بر سر کار آورد؟ اینجاست که ماجرا به سقیفه بنیساعده میرسد.
یکی از بزرگان سخنی دارد که بسیار پرمعناست. میفرماید: «قتل الحسین یوم السقیفه.»حسین در روز سقیفه کشته شد. این جمله یعنی اگر بخواهیم واقعه عاشورا را درست بفهمیم، باید از همان نقطه آغاز انحراف تاریخ اسلام، یعنی سقیفه بررسیاش کنیم.صلح امامحسن (ع) و قیام امامحسین (ع) قضیه شب و روز نبود. تاریخ را باید تحلیل کرد، نه فقط توصیف.
با توجه به همه این تفاوتها، آیا ما حق داریم تصمیمات امامان را زیر سؤال ببریم؟
خیر، بههیچوجه. امام، ولی خداست. او بر اساس شرایط، مصالح امت و فرمان الهی تصمیم میگیرد. این تصمیم ممکن است قیام باشد یا صلح؛ اما برای ما که تابع امامیم، چونوچرا ندارد. بله، ممکن است درباره ابعاد تصمیمات امامان بحث علمی و تحلیلی کنیم، اما اصل پذیرش و تبعیت، خط قرمز است. چون امام نهتنها معصوم است، بلکه زمانشناس و وظیفهشناس هم هست.