روایتی خواندنی از بانوی تازه مسلمانی که به حضرت زهرا و حجاب فاطمی ارادت دارد

خدا می‌خواست دختر فاطمه(س) باشم

زنان تازه‌مسلمان ونوکیش علاقه ویژه‌ای به حضرت زهرا‌(س) دارند.محبتی که در دل آنها جاری است ازنوع محبت دختربه مادراست.من این رابطه را،مادرانه فاطمه(س) برای دختران تازه‌واردش می‌نامم.حکایت خواندنی دختران فاطمه(س)رادرچندروایت بخوانید.
کد خبر: ۱۵۱۷۳۶۷
نویسنده نازلی مروت - گروه هیات
خدا می‌خواست دختر فاطمه(س) باشم
 
لنه میته‌سن امروز با نام سمیرا خادم شناخته می‌شود. او حدود شش دهه پیش در یکی از شهرهای کوچک دانمارک در یک خانواده مسیحی به دنیا آمد. پدرش معلم و مادرش کارمند بودند. در دوران جوانی بایک ایرانی مسلمان ازدواج می‌کند. روایت تشرف خانم سمیرا خادم به اسلام خواندنی است. اومی‌گوید: با آقای خادم توسط یکی از دوستان مشترک آشنا شدم. خیلی زود مهرش به دلم نشست و به خواستگاری ایشان جواب مثبت دادم. البته از همان ابتدا با همسرم شرط گذاشتم که توقعی برای مسلمان‌شدن من نداشته باشد، هرچند ما با سنت اسلام ازدواج کردیم. چند سال به‌همین منوال گذشت. او مسلمان بود و من مسیحی!  ماجرای مسلمان‌شدن من لطف خدا بود‌؛ ماجرا از این قرار بود که همسرم به اتفاق دوستانش در کپنهاگ حسینیه‌ای تاسیس کردند. تا آن روز هیچ مسجد و حسینیه‌ای برای شیعیان در دانمارک وجود نداشت. من علاقه‌ای به‌ حضور در این حسینیه نداشتم چون کلا از گریه‌کردن خوشم نمی‌آمد و علاقه‌ای نداشتم احساساتم راباگریه‌کردن نشان دهم.یک شب که همسرم می‌خواست به حسینیه برود به من گفت من یک خواهشی از شما دارم. امشب شهادت حضرت زهرا(س) است. از شما می‌خواهم همراه من به حسینیه بیایی. چون ایشان «مادر» اسلام است. هرچند خیلی مایل نبودم اما قبول کردم که همراهش به مراسم عزاداری حسینیه بروم. حسینیه یک ساختمان دو طبقه بود که طبقه پایین برای خانم‌ها تدراک دیده شده بود. چراغ‌ها را خاموش کردند و نور مجلس خیلی کم شده بود. مراسم شروع شد. نمی‌توانم برای‌تان توصیف کنم اما روحم پرواز کرد.  حالت خاصی پیدا کردم اما متوجه نبودم چه اتفاقی افتاد. به خانه که برگشتیم، همسرم متوجه دگرگونی حالم شد و از من پرسید چه اتفاقی افتاده؛ ماجرا را برایش تعریف کردم. لبخندی زد و گفت: این طبیعی است، خدا می‌خواهد برای او و فاطمه(س) باشی. 
وقتی این جمله را گفت آرامش خاصی پیدا کردم و تصمیم گرفتم مسلمان شوم، بدون این‌که اطلاعی داشته باشم. همسرم گفت: تصمیم سختی است، فکر کن اگر وارد اسلام شوی دیگر نمی‌توانی از آن خارج شوی. کمی باهم صحبت کردیم. فردای آن‌شب تصمیم گرفتم در اولین اقدام لباس‌هایی برای پوشش اسلامی تهیه کنم. از همسرم خواستم به من نماز‌خواندن بیاموزد. همسرم پیش از تصمیم من برای مسلمان‌شدن درباره اعتقادات خود صحبت کرده بود. همان‌گونه که من صحبت می‌کردم. من و همسرم بارها درباره دین اسلام و مسیحیت باهم بحث کرده بودیم. همسرم کتاب‌هایی درباره اسلام در خانه داشت که من گاهی آنها را مطالعه می‌کردم، به همین دلیل شناخت نسبی از اسلام داشتم. خدا را شکر می‌کنم که آن‌شب در حسینیه خدا مرا فراخواند. آن شخصی که به من کمک کرد تا گمشده‌ام را بیابم حضرت زهرا(س) بود. او اسلام مجسم است و به ما کمک می‌کند که شناخت کاملی نسبت به اسلام پیدا کنیم. حضرت فاطمه(س)، مادر ماست و رفتار مادر بر فرزند تاثیر می‌گذارد. درست است که نمی‌توانیم در آن جایگاه باشیم اما باید مثل ایشان رفتار کنیم. یکی از جاذبه‌های شخصیت حضرت زهرا(س)، حجاب است. من قبل از مسلمان‌شدن همیشه فکر می‌کردم حجاب مثل زندان است که زن را محدود می‌کند و حتی حقوق اولیه او را ازبین می‌برد، همان‌گونه که در غرب رایج است. روزی که تصمیم گرفتم مسلمان شوم و با حجاب از منزل خارج شوم، دلهره داشتم چون نمی‌دانستم با من چگونه برخورد می‌شود اما بر دلهره و دغدغه‌ام غلبه کردم، سرم را بالا گرفتم و با اطمینان بیرون رفتم. حس می‌کردم با حجاب از زندان آزاد شده‌ام، احساس آزادی و شادی به من دست داده بود. برخلاف آنچه تصور می‌کردم حجاب نه تنها مرا محدود نکرد بلکه علاوه بر آزادی، احترام نیز درپی داشت.  بعد از مسلمان‌شدن برای شناخت حضرت فاطمه زهرا(س) به مطالعه روی آوردم. ولی هرچه خواندم احساس کردم کمتر ایشان را می‌شناسم. این‌که بانویی تا پیش از ۱۸ سالگی که از دنیا رفته، توانسته به این مقام معنوی و اجتماعی دست پیدا کند برایم بسیار آموزنده است. رفتار و عمل حضرت در آن سن پایین خیلی مهم است. می‌کوشم مثل ایشان باشم چون مادر ما عین واقعیت اسلام است. اگر زن مسلمان بر مدار زندگی زهرا(س) حرکت کند، زندگی او نورانی می‌شود زیرا مورد توجه خدا قرار می‌گیرد. 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰