این سوال مهمی است که طبعا رسیدن به پاسخ آن منوط به این است که بدانیم اعضای کمیته انتخاب چه متر و معیاری برای این انتخاب داشتهاند؟ پاسخ هر چه باشد بهنظرم بهدلایلی که در ادامه خواهد آمد این انتخاب، انتخاب شایستهای نیست.
درباره کارگردان
علی زرنگار فعالیت هنری خود را با ساخت فیلمهای کوتاه از جمله «کوتاه» ۱۳۸۰، «یادداشت اول» ۱۳۸۳، «شدن» ۱۳۸۶، «بود» ۱۳۸۸، «او» ۱۳۸۸، «است» ۱۳۸۹ و «همدیگر» آغاز کرد. همچنین نمایشنامههای «عشق اتفاقی نیست که بیفتد»، «زخم و زخمه»، «بهرام را نام مانده به یکی دوال بود مانده جنگ، جای ننگ»، «پایان»، «مغول، روایت کوتاه بالا موحش مردمانی تنگچشم» و «بوسیدن پیشانی پیش از مرگ» از وی منتشر و روی صحنه رفته است.
زرنگار فیلمنامههایی با عنوان «زندگی با حضور یک دیوار»، «چهارشنبه ۱۹اردیبهشت» همراه وحید جلیلوند و حسین مهکام، «بدون تاریخ، بدون امضا» همراه وحید جلیلوند، «مغز استخوان» و «علت مرگ: نامعلوم» را در کارنامه خود دارد. او همچنین در مقام مشاور فیلمنامه در فیلم سینمایی «علفزار» مشارکت داشته است. اولین فیلم بلند سینمایی زرنگار در مقام کارگردان «علت مرگ: نامعلوم» است.
درباره فیلم
«علت مرگ: نامعلوم» که در سال ۱۴۰۰ ساخته شد، پس از سه سال توقیف در سال ۱۴۰۳ در تعداد اندکی از سینماهای کشور اکران محدودی داشت و در جشنواره بینالمللی فیلم شانگهای نیز به نمایش درآمد و موفق شد جایزه بهترین فیلمبرداری را از آن خود کند. بنیاد سینمایی فارابی در ۲۵شهریور ۱۴۰۴ اعلام کرد از میان ۸۴اثر، پنج فیلم به کمیته انتخاب نماینده رسمی ایران برای راهیابی به اسکار معرفی شد که در نهایت فیلم سینمایی «علت مرگ: نامعلوم» به اتفاق آرا برای حضور در این رقابت جهانی برگزیده شد.
«علت مرگ: نامعلوم» با تهیهکنندگی «مجید برزگر» و بازی بانیپال شومون، علیرضا ثانیفر و ندا جبرائیلی داستان سفر هشت مسافر از شهداد به کرمان را روایت میکند که هویت واقعی آنها بهدرستی مشخص نیست. این مسافران شبهنگام با یک دستگاه ون راهی میگردند که در اوایل راه بر اثر حادثهای متوجه میشوند یکی از مسافران که پیش از همه سوار شده فوت کرده و چنانکه از نام فیلم هم پیداست علت مرگ او نامعلوم است. راننده ون با اورژانس تماس میگیرد اما آنها بدون دلیل موجهی از اعزام آمبولانس خودداری میکند. بدین ترتیب فوت این مسافر موتور محرک فیلم است.
به خاطر چند بسته دلار
علت مرگ نامعلوم را اگر بهعنوان یک فیلم اولی نگاه کنیم میشود با اغماض آن را فقط دید و گذشت اما در مقام نماینده ایران به آکادمی اسکار نمیتوان و نباید بهسادگی از آن عبور کرد. از سال ۱۳۷۵ که فیلم بهیادماندنی «بچههای آسمان» به رویداد جهانی اسکار راه یافت نزدیک به سه دهه میگذرد و هر سال آثاری به این رویداد سینمایی معرفی میشوند که مهمترین فیلم سینمایی «جدایی نادر از سیمین» بود که توانست افتخارآفرین نیز باشد. با این حال هنوز مشخص نیست که کمیته انتخاب چه معیاری برای برگزیدن نماینده ایران به آکادمی اسکار دارد. طبیعتا جدای از سلایق هنری اصولی علمی مبتنی بر دانش سینمایی و البته مصالح ملی و دینی نیز باید درنظر گرفته شود. با این منطق روشن باید بگویم «علت مرگ: نامعلوم» انتخاب شایستهای نیست و این فیلم نمیتواند سینمای ایران را نمایندگی کند.
به همان اندازه که توقیف فیلم «علت مرگ: نامعلوم» به مدت سه سال غیرقابل قبول است، انتخاب آن برای حضور در مراسم اسکار نیز قابل پذیرش نیست. همانطور که پیش از این اشاره شد فیلم «علت مرگ: نامعلوم» تنها بهعنوان مشق یک کارگردان فیلم اولی پذیرفتنی است که میتوان امیدوار بود کارگردان آن در قدم بعدی و با رفع نواقص اثر قابل قبولتری را عرضه کند اما بهعنوان نماینده ایران به آکادمی اسکار جای بحث فراوان دارد.
در قدم اول باید دید زرنگار میخواهد با فیلم «علت مرگ: نامعلوم» چه بگوید. شاید از خلال آن دریابیم علت انتخاب این فیلم برای اسکار نود و هشتم چیست. بنابر آنچه کارگردان فیلم ادعا کرده باید گفت خود کارگردان، فضای فیلمش را درک نکرده و بهجای رسیدن به ساحل سلامت به ورطه دیگری افتاده است، زرنگار در اعتراض به بهانه کنار گذاشته شدن فیلمش از رقابتهای چهلمین جشنواره فیلم فجر در یادداشتی عنوان کرده: «سینما تاریخنگاری اجتماعی است. فیلم اجتماعی، روایتگر روزگاری است که بر مردمان میرود و «علت مرگ: نامعلوم» یک فیلم اجتماعی است که وفادارانه به واقعیت میپردازد».
به استناد همین اظهارنظر معترضانه بایدگفت عبارت سینما تاریخنگاری اجتماعی است وفیلم اجتماعی، روایتگر روزگاری است که بر مردمان میرود، از اساس اشتباه است. تاریخنگاری اجتماعی در سینما را بر فرض صحت آن چگونه باید تعریف کرد؟ آیا چنین عبارتی اشاره به مکتب و ژانری خاص دارد؟ این عبارت نهتنها گویا نیست بلکه ریشه وعمقی ندارد. جدا از آن تعریف زرنگار که میگوید فیلم اجتماعی روایتگر روزگاری است که بر مردمان میرود نیز در تعریف فیلم اجتماعی نمیگنجد. حیرتآورتر اینکه زرنگار مدعی است «علت مرگ: نامعلوم» یک فیلم اجتماعی است که وفادارانه به واقعیت میپردازد.
حتی با چنین عیاری «علت مرگ: نامعلوم» ابدا فیلمی اجتماعی نیست چراکه این فیلم نه روایتگر مردم زمانه ماست و نه به واقعیت جامعه ما وفادار است. این واقعیت که زرنگار مدعی آن است در کجای فیلم دیده میشود یا چه نشانهای وجود دارد که بیننده را به واقعیت، حتی واقعیت بیرون فیلم ارجاع دهد. کاراکترهای باسمهای فیلم اگر نماد یک طبقه از مردم ایران باشند تا در کنار هم جامعهای را شکل دهند، این نمادها باید قابل درک باشند.
بیش از نیمی از آدمهای فیلم حتی نامی ندارند و تنها به اتکای اینکه به زبان فارسی تکلم میکنند میفهمیم ایرانی هستند. آنهایی هم که نام و نشانی دارند درک نمیشوند. پیمان و دوستش بهار که یک فعال ساده سیاسی است_ و به نوع فعالیتش اشاره درستی هم نمیشود_ مشخص نیست چرا تحت تعقیب است و باید بهطور قاچاق از کشور خارج شود چرا بهار که میتواند بهراحتی و بدون مشکل از کشور خارج شود اصرار دارد غیرقانونی برود؟
زن جوان ناشنوای فیلم معلوم نیست چرا مجبور است صیغه مردی بوالهوس باشد و راه طولانی کرمان و شهداد را سر هر ماه طی کند؟ هرچند که این نگاه ضدانسانی و ابزاری به زن خود گواه روشنی بر مسموم بودن فیلم است.
دیگر شخصیتهای فیلم نیز تا همین میزان سطحی، یکبعدی، تخت و بدون شناسه هستند، مسافری که در فیلم فوت شده به ادعای بهار که پرستار است، دچار سکته قلبی شده، حال آنکه سکته قلبی به این سادگی نیست. فردی که دچار سکته قلبی میشود علائم مشخصی دارد. از دست دادن هوشیاری، ضربان تند قلب، درد قفسه سینه، سرگیجه، سبکی سر، تنگی نفس، احساس ناراحتی معده و حالت تهوع، از دست دادن تعادل و... از علائم سکته قلبی است که هیچکدام اینها در فرد مورد نظر دیده نشده، مگر آنکه مرد مسافر از ساعتها قبل فوت شده که طبعا راننده باید مطلع میشد.
تعجبآورتر اینکه وقتی مسافران متوجه مرگ مسافر میشوند جلیقه او را به بهانه اینکه چیزی در آسترش پنهان شده پاره میکنند و متوجه میشوند تعدادی بسته دلار در آن پنهان شده است. چنین عملی جز بیاخلاقی چه معنای دیگری دارد؟
تقابل مسافران برای تصاحب دلارهای پنهان شده در جلیقه مرد بلوچ کدام مسأله اجتماعی را طرح میکند که زرنگار مدعی آن است؟ این حجم از بیاخلاقی که اتفاقا زرنگار در فیلمش به آن مشروعیت میدهد نه تنها در تعارض با اسلام که در تضاد با ارزشهای ملی و توهین آشکار به شهروندان ایرانی است، بخصوص مناطق محروم و مشخصا اهالی شهداد و کرمان.
این بیاخلاقی تا جایی پیش میرود که بحثی غیرمنطقی بر سر ایرانی بودن و افغانستانی بودن مرد متوفی درمیگیرد. مسافران با این توجیه که مرد مرده افغانستانی است به چپاول دلارهای او میپردازند. آیا افغانستانی بودن حجت شرعی برای چنین اهانتی است؟ زرنگار در نهایت امر با فیلم «علت مرگ نامعلوم» میخواهد بگوید وقتی ما برای به دست آوردن حداقل معاش ناتوانیم و به خواستههای خود نمیرسیم مجاز به هر عمل غیرانسانی هستیم. اینکه مسافران بعد از غارت دلارهای مرد بلوچ با این توجیه که بدبخت و فقیر و نیازمند هستند تصمیم میگیرند او را با آداب اسلامی دفن کنند جدای از این که چنین دفنی با توجه به احکام آن اشکال دارد، خود عملی غیرانسانی است، شاید بتوان گفت این افراد آشنایی با احکام دفن ندارند که قابل پذیرش نیست چون پدر یکی از مسافران غسال بوده و خودش نیز برای مدت کوتاهی مرده غسل میداده، پس چنین فردی نمیتواند از احکام دفن بیاطلاع باشد.
این مسافران اگر نمیخواهند نسبت به جنازه مسافر غارت زده بلوچ بیتفاوت باشند باید راهی برای خبر کردن پلیس پیدا کنند تا هم گرفتار نشوند و هم جنازه به دست خانوادهاش برسد. «علت مرگ: نامعلوم» حتی فیلم سیاهنمایی نیست که دلخوش باشیم یک معضل اجتماعی در ایران را طرح میکند. این فیلم اثری ضد ایرانی -اسلامی و فراتر از آن فیلمی ضد انسانی است و ابدا نمیتواند نماینده مناسبی برای سینمای شریف ایران باشد.