فرا رسیدن هفته دفاعمقدس بهانهای شد تا پای درددلها و مصائب او در جایگاه یکی از عکاسان شیمیایی جنگ بنشینیم و روایتش را در معرض دید مخاطب قراردهیم.
اگر موافق باشید بحث را با سوالی درباره وضعیت عکسهای جنگ شروع کنیم و اینکه اصولا با گذشت چندین دهه از آن دوران، آرشیو عکسهای جنگ چقدر ساماندهی شده است؟
نمیتوانم آمار دقیقی در این زمینه بدهم، همین قدر میدانم که بخش اعظمی از این منابع در سالهای اخیر به دلیل نگهداری ناصحیح و بیتوجهی از بین رفتند. نمونهاش آرشیو نگاتیو سپاه خرمشهر، نگاتیوهای تبلیغات جبهه و جنگ اهواز، آرشیو لشکرهای مختلف در اهواز و از همه مهمتر آرشیو عکسهای شهدا بوده است. همان تعداد عکسهایی هم که در حال حاضر دراین زمینه باقی مانده در معرض نابودی است. در مجموع، معتقدم کار خوب و شایستهای درباره این عکسها که روایتگر مهمترین دوران تاریخی ایران در طول جنگ هشت ساله است، صورت نگرفته.
ممکن است یک دلیل از بین رفتن آرشیو عکسهایی که اشاره کردید به دوره پساجنگ و تمرکز روی بازسازی کشور برگردد؟
به نظرم دراین سالها به آن شکلی که باید حساسیتی نسبت به صیانت ازاین آثار وجود نداشت و اگربخواهم صراحت داشته باشم باید بگویم امروز هم این عزم وجود ندارد. واقعیت این است که ما درسال یکی دوبار یاد عکسهای جنگ میافتیم که یکی از این مناسبتها، هفته دفاعمقدس است. این درحالی است که حتی به این بهانه، هنوز به آنچه در حلبچه، فاو،جزایر مجنون، سردشت و....اتفاق افتاده، نزدیک هم نشدهایم. بنابراین، از منظر نگهداری آرشیو ارزشمند عکسهای جنگ قافیه را باختهایم.
خودشما بهعنوان یکی از عکاسان پرسابقه که در دورههایی از جنگ حضور داشتید، پیشنهادی دراین زمینه ندادهاید؟
ازآنجا که من مستقل کار میکنم و چندان با نهادها در ارتباط نیستم، سعی کردهام به سهم خودم کارهایی دراینباره انجام دهم. صرفنظر از ساماندهی آرشیو عکسهای جنگ، خود عکاسان این حیطه هم با مشکلات و موانع زیادی روبهرو هستند. برای خود من بارها پیش آمده که نتوانستهام اثبات کنم عکسهای عملیاتهای مختلف متعلق به من است و وقتی موفق میشوم این نکته را ثابت کنم، میگویند حق استفاده ازاین عکسها را ندارید چون نگاتیو این آثار پیشتر به برخی نهادها فروخته شده است! از این موارد بسیار داریم. بههمین دلیل معتقدم دراین سالها کاری برای عکاسان جنگ صورت نگرفته است. البته این مسأله فقط درباره عکاسی جنگ نیست، بلکه درحوزه ادبیات، سینما و سایر شاخهها هم کمکاریهایی صورت گرفته است. خاطرم هست با وجود آنکه «باشو غریبه کوچک» بهعنوان بهترین فیلم جنگ شناخته شده است، برای اکران با مشکلات زیادی روبهرو بوده است. امروز، سینمای ما در سیطره برخی فیلمهای کمدی بیمایه قرارگرفته و جای تولید فیلمهای اجتماعی و دفاعمقدس خالی است. با این وجود،کمکاریها و نبود حمایتهای لازم در عکاسی جنگ نمود پررنگتری دارد. من در این سالها به گردآوری مجموعه عکسهایم از خرمشهر پرداختم و مجموعه مجلدهایی را با عنوان «یادگاریهای همسایه» در این زمینه شروع کردهام که جلد اول آن اسفند سال گذشته منتشر شد؛ در این مدت هر چقدر سعی کردهام این کتاب را به مسئولان و نمایندگان مجلس برسانم، نتوانستهام. همین الان که باهم گفتوگو میکنیم، از دل عکسهایی که در عملیات خرمشهر گرفتهام، مشغول ادیت تعدادی از آنها هستم و قصد دارم اگر عمری باقی باشد، ۹ جلد دیگر را به این مجموعه اضافه کنم.
دراین بین انجمن عکاسان دفاعمقدس چقدر میتواند اثرگذار باشد؟
عرض کردم؛ من با انجمن و دیگر نهادها در ارتباط نیستم و در نتیجه از عملکردشان اطلاعی ندارم.
ولی بههرحال کارهایی ازاین دست که عمدتا متکی به تلاش فردی هم هست، راه به جایی نخواهد برد.
همینطور هم شده؛ کتاب یادگاریهای همسایه که آن را در ماههای گذشته با هزینه شخصی چاپ کردم، محصول سال ۶۱ است، یعنی این کتاب باید سه چهار ماه بعد از عملیات بیتالمقدس چاپ میشد که نشد و حالا که بعد از ۴۵سال اقدام به انتشار کردهایم، همچنان با مشکلات زیادی مواجهیم. این مجموعه مشتمل بر یادگاری رزمندگان و خاطرات آنها در سنگرهاست که امیدوارم بتوانم هر۱۰ جلد آن را منتشر کرده و یک جلد را به وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی هدیه کنم.
به نظر شما حیطه عکاسی مستند اجتماعی دراین چهار دهه چقدر به جهش و تحول رسیدهاست؟
از دید من یکی از بهترین ژانرهای عکاسی، شاخه مستند اجتماعی است بهطوری که من آن را ژانر «زندگی» مینامم. زیرا عکاسی مستند اجتماعی برای من همان زندگی است و تفاوتی با رمان، فیلم سینمایی و سمفونی ندارد. خوشبختانه سالها قبل، عکاسان با ثبت وقایع دفاع مقدس و انقلاب نقش زیادی در غنای حیطه عکاسی مستند اجتماعی ایفا کردهاند. گرچه فعالیت در این مسیر آسان نیست و ایجاد دستانداز برای دریافت مجوزهای لازم از سوی برخی ارگانهای دولتی، خودسانسوری خود عکاسان، خاک خوردن این آثار در گوشه انبار آرشیوها و... فعالیت دراین مسیر را دشوار کرده است. ولی خوشحالم که باوجود این مشکلات، همچنان دراین زمینه فعالیت دارم و مشغول بازیابی و ادیت آرشیو عکسهای خود هستم. از دید من، عکاسی مستند همان اندیشه و قصههای عکاسان است که هیچگاه به اتمام نخواهد رسید، همانطور که قصه جنگ هرگز پایان نمیگیرد و امروز هم میتوان روایت نویی از این برهه تاریخی ارائه کرد.
به نظر شما همان اندازه از آثار تولید شده با درونمایه دفاعمقدس درآینه هنرهایی چون سینما، ادبیات، تئاتر و موسیقی توانسته زوایای پیدا و پنهان هشت سال جنگ را به تصویر بکشد؟
تلاشهایی دراین زمینه صورت گرفته اما اندک است. من بهعنوان عکاس جنگ، هزاران قصه در ذهن دارم که هنوز بعداز گذشت چهاردهه نتوانستهام آن را روی کاغذ بیاورم. برخی که میدانند من هشت سال در جبهه حضور داشتهام از من میپرسند به نظرت کتاب «دا» به شکل اغراقآمیزی نوشته نشده است؟ و من در پاسخ میگویم آنچه در این کتاب گفته شده، یک هزارم حکایت ۴۵ روز مقاومت مردم خرمشهر در برابر دشمن هم نمیشود! ما سه دهه بعداز فاصله گرفتن از جنگ به فکر ساخت موزهای دراین ارتباط افتادیم، درحالی که صدام حسین در زمان وقوع جنگ، ایده ساخت چنین موزهای را طراحی کرده بود. همین الان نیز چندان که باید پیوندی بین موزه دفاعمقدس و کودکان و نوجوانان وجود ندارد، درحالی که موزهها میتوانند محل تلاقی نسل جوان با وقایع تاریخی باشند، درعینحال انتشار کتابهای عکس و حمایت ازاین آثار که تاریخ شفاهی ما محسوب میشوند هم میتواند تاثیر زیادی در شناخت هرچه بیشتر آن دوران نزد نسلهای بعد داشته باشد. خاطرم هست، وقتی در سالهای اخیر، عکس هزارنفریای که شهید جهانآرا هم در آن حضور دارد و مدتها بر دیوار میدان هفت تیر نصب شده بود را به کمک تعدادی از همکاران ادیت میکردم، کسانی که پای کامپیوتر مینشستند و دراین زمینه به من کمک میکردند بهقدری تحتتاثیر این عکس قرار گرفته بودند که زار زار گریه میکردند. تصویر هر رزمندهای که بهوسیله آنها به تابلو اضافه میشد، من قصه او را برایشان تعریف میکردم.
اگراشتباه نکنم شما یکی ازعکاسان جنگ هستیدکه باحضور درحلبچه وسردشت دچارعارضه شیمیایی هم شدهاید،درست است؟
بله، ولی افرادی مثل من بسیارند. عجیبتر این که عوارض حملات شیمیایی درآن مناطق، بعداز سالها در بدن ما بروز کرده است. به همین خاطر است که الان که دنبال سوابق خود میگردم تا بتوانم درمانم را ادامه دهم، به سختی میتوانم این نکته را اثبات کنم که من جانباز شیمیایی هستم. حتی وقتی عکسهایی که از عملیاتهای مختلف گرفتهام را بهعنوان مدرک ارائه میکنم، به من میگویند این عکسها را در اینترنت میتوان با فوتوشاپ درست و به نام خود ثبت کرد! ازسوی دیگر، جانبازان شیمیایی عمدتا دچار بیماریهای ریوی حاد هستند و من هم از این قاعده مستثنی نیستم و طبعا هزینه آزمایشها دراین زمینه سرسامآور است و بیمه افرادی مثل من این هزینهها را تقبل نمیکند. درسالهای اخیر، با شدت گرفتن مشکلاتم، دست یاری به سمت نهادهای مختلف دراز کردهام ولی تا امروز نتوانستهام دراین زمینه کاری انجام دهم. باوجود آنکه با مشقت بسیار، دو پلاک جنگی خود را پیدا و به مسئولان امر ارائه کردهام، بیش از سه ماه و دو روز حضور من در جبهه پذیرفته نشده است، درحالیکه من از آغاز تا پایان جنگ در عملیاتهای مختلف دوشادوش رزمندگان به عکاسی از صحنههای جنگ پرداختم.
صرفنظر از مشکلاتی که اشاره کردید درحالحاضر با چه مسائلی روبهرو هستید؟
امروز آنچه بیش از هر چیز مرا رنج میدهد این است که نمیتوانم اثبات کنم دچار عوارض شیمیایی شدهام. واقعیت این است که دامنه مشکلات عکاسان جنگ وسیعتر از این است که در مقال یک یا دو گفتوگوی مناسبتی بگنجد. همانطور که اشاره کردم، افرادی مثل من بسیارند. ایکاش به جای گفتوگو با من، گزارشی از شهرک جانبازان جنگ در نزدیکی اسلامشهر تهیه کنید یا در نشستهایی که آزادگان به صورت چندنفر چندنفر با هم دارند شرکت کرده و دورهمی آنها و خاطراتشان را درقالب گزارش منعکس کنید. یا یکروز همراه من باشید و ببینید برای اینکه ثابت کنم در جنگ بودهام با چه رفتارها، چالشها و مشکلاتی مواجهم. آیا میدانید افرادی که بعد از قبولی قطعنامه در جبهه بودهاند، برایشان حضور در جنگ محسوب نمیشود؟
ممکن است در اینباره بیشتر توضیح دهید؟
بهعنوان مثال، کسانی که در عملیات مرصاد بودهاند برایشان حضور در جنگ لحاظ نمیشود. عراق بعد از قبولی قطعنامه و همزمان با مرصاد، در جنوب؛ یعنی از شلمچه تا اهواز عملیات سختی انجام داد و با تمام قوا و در یک شب پیشروی جاده اهواز خرمشهر را اشغال کرد. ولی برای کسانی که درآن ایام در جبهه مقاومت کردند و دشمنان را دوباره به عقب راندند، مثل شهید بهروز مرادی، مدت زمان حضور در جبهه به حساب نمیآید، چون زمان حضور در جبهه، فقط تا روز قبول قطعنامه محاسبه میشود.
یعنی قبل از سال ۱۳۶۶؟
دقیقا و بعد از روز قبولی قطعنامه ۵۹۸ براساس قانون، برای رزمندگانی که درجبهه حضور داشتند محاسبه نمیشود. همه این مسائل درحالی است که بیمه باید مدت حضور در جبهه را بهعنوان مشاغل سخت، یکونیم برابر حساب کند ولی این مسأله تا امروز صورت نگرفته است. درنتیجه، من و امثال من برای اینکه من به حق خود برسیم، ناچار به گرفتن وکیل و پیمودن راههای قانونی میشویم و همچنان به جایی نمیرسیم. نکته دیگر که منطقه آزاد اروند زمینهای روستا و زادگاه من را بعداز جنگ صاف کرد و مردم تاامروز آواره هستند و هنوز بعداز ۴۳ سال نمیتوانند به روستاهایشان برگردند...