شواهد شعری او بیانگر توجه به گستردگی ایران و پیشینه دولت ملی ایرانیان است. این شاعر سخنسرای سده پنجم در آغاز ویس و رامین، پس از ستایش خداوند و پیامبر اکرم(ص)، در قصیده ممدوح خود، سلطان ابوطالب را میستاید و ایران آن روزگار را به روزگاران کهن پیوند میدهد: «زمین ماوراءالنهر و خراسان/ سراسر شاه را بودهست میدان/ نبردی کرده بر هر جایگاهی/ برو بشکسته سالاری و شاهی/ چو از توران سوی ایران سفر کرد/ چو کیخسرو به جیحون بر گذر کرد». او در ستایش یکی دیگر از ممدوحان خود، عمید ابوالفتح مظفر نیشابوری ــ که به فرمانروایی اصفهان گمارده شده بود ــ نیز به یکپارچگی ایران اشاره میکند و از خراسان تا اصفهان را در پیوند با هم میبیند: «اگر چه فخر ایران اصفهانست/ فزون زان قدر آن فخر جهانست/ به درد دل همی گرید نشابور/ از آن کاین نامور گشتهست ازو دور/ به کام دل همی خندد صفاهان/ بدان کز عدل او گشتهست نازان». فخرالدین گرگانی در آغاز داستان، برای نشان دادن وسعت و یگانگی ایران، از شهرها و نواحی متعددی یاد میکند: «ز هر شهری سپهداری و شاهی/ ز هر مرزی پریرویی و ماهی/ گزیده هرچه در ایران بزرگان/ از آذربایگان وز ری و گرگان/ همیدون از خراسان و کهستان/ ز شیراز و صفاهان و دهستان...» همچنین در بخش «بازگشتن شاه موبد به خراسان» به زیبایی از این ناحیه توصیف میکند: «خورآسد پهلوی باشد خورآید/ عراق و پارس را خور زو برآید/ خراسان را بود معنی خورآیان/ کجا از وی خور آید سوی ایران» این شاعر برجسته سده پنجم هجری، در جایجای منظومه خود نام ایران را در کنار کشورها و تمدنهای دیگر میآورد و بر «استقلال ملی ایران» از دیرباز تأکید میکند: «ز روم آمد سپاهی سوی ایران/ بسی آباد را کردند ویران»؛ یا در جایی دیگر: «پزشک آرم ز روم و هند و ایران/ مگر درد مرا دانند درمان». تأکید دوباره بر این مهم ضروری است که آثار فاخر ادبیات فارسی مانند «ویس و رامین» تنها از جنس هنر یا یک داستان عاشقانه نیستند، بلکه در کنار حکمت و اندیشه و هنر و پویایی زبان، گواهی بر آگاهی ایرانیان از هویت ملی و استقلال سرزمینی خود در سدههای نخستین پس از اسلام بهشمار میروند. تکرار نام ایران در اینگونه آثار و اشاره به یکپارچگی شهرهای آن، نشان میدهد که «ایران» در ذهن و زبان شاعران، فراتر از یک جغرافیا، بهمثابه یک ملت و هویت تاریخی همواره حضور داشته است.