این ماجرا مثل اظهارنظر برخی از مدعیان سینماست که بدون مطالعه و فکر وتعقل،به خود اجازه میدهند درباره هر موضوعی اظهار نظر کنند! فیالمثل در مورد همین ماجرای فرستادن فیلم به آکادمی اسکار، وقتی ظاهرا تعدادی از فیلمسازان ایرانی، اثرشان از کشورهای مختلف برای آکادمی ارسال شد، آهوناله این حضرات به هوا رفت و اشکریزان شدند و شروع به مرثیهسرایی کردند که ای آهووای... ببینید چقدر فضا برای این فیلمسازان تنگ شده که نتوانستهاند در ایران فیلم بسازند و از ایران فیلم خود را بفرستند و به کشورهای دیگر متوسل شدهاند!
واقعا هوش سرشاری نمیطلبد!
این حضرات که بعضا گویا سیچهل سال در عرصه مطبوعات سینمایی سابقه دارند، معلوم نیست در این مدت چگونه مینوشتند و انتشار میدادند که هنوز نمیدانند برای آکادمی اسکار در هر سال از هر کشور فقط یک فیلم میتوان فرستاد! یعنی اگر فرضا فیلم «علت مرگ نامعلوم» در سال جاری برای آکادمی فرستاده شده، دیگر فیلمهایی همچون «یک تصادف ساده» یا «خرگوش سیاه، خرگوش سفید» و یا «تمام چیزهایی که تو میکشی» را نمیتوان از ایران فرستاد و اگر بخواهند چنینکاری انجام دهند بایستی تا سال آینده یا سالهای بعد صبر کنند. واقعا این واقعیت نیاز به هوش سرشاری ندارد! یعنی آنچنان که این دوستان تصور میکنند، نمیتوان هر ۴ فیلم را همزمان ازسوی ایران برای آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا فرستاد!
فیلمسازانی که برای کشورهای دیگر ساختند
دوم اینکه صرف ساخت فیلمی از سوی یک فیلمساز، دلیل نمیشود آن فیلم را بهنام کشور موطن وی سند بزنند! اگر این دوستان اندکی، فقط اندکی مطالعه میکردند، متوجه میشدند که در طول تاریخ سینما بسیاری از فیلمسازان کشورهای مختلف در ممالک دیگر فیلم ساختند و آثارشان بهنام همان کشورها ثبت گردید! از امثال فریتس لانگ آلمانی (که فیلمهای آمریکایی «مزرعه بدنام» و «وزارت ترس» و «فراتر از شک معقول» و... را ساخت) و ژان رنوار فرانسوی (که فیلمهای آمریکایی «این زمین مال من است» و «جنوبی» و «خاطرات یک خدمتکار» را کارگردانی کرد و فیلم «رودخانه» را در هندوستان جلوی دوربین برد و...) گرفته تا فیلمسازانی مانند آلخاندرو آمنابار اسپانیایی که فیلم آمریکایی «دیگران» را ساخت و ایناریتوی مکزیکی که در سینمای آمریکا «مرد پرنده» و «از گور برخاسته» و... را تولید نمود (و برایشان اسکار هم گرفت) و انگ لی تایوانی که «طوفان کامل» و «کوهستان بروکبک» و... را در آمریکا ساخت و... .
و کسی نپرسید چرا انیو موریکونه ایتالیایی برای فیلمهای آمریکایی «باگزی» بری لوینسون و «تسخیرناپذیران» برایان دیپالما و «روزهای بهشت» ترنس مالیک نامزد جایزه اسکار شد و برای «هشت نفرتانگیز» کوئینتین تارانتینو آن را دریافت نمود.
و کسی اشکال نگرفت که جیمز وانگ هوی چینی برای فیلمبرداری فیلمهای آمریکایی «پیرمرد و دریا» و «نیروی هوایی» و «ردیف پادشاهان» نامزد جایزه اسکار شد و برای فیلمهای «خالکوبی رز» دانیل مان و «هاد» مارتین ریت آن را دریافت کرد. و کسی نگفت چرا عمر شریف مصری برای فیلم «لارنس عربستان» دیوید لین نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگری شد و گلدن گلوب همین رشته را برای فیلمهای «دکتر ژیواگو» و «لارنس عربستان» گرفت.
فقط اندکی مطالعه کنید!
سوم اینکه فیلمی مثل «چیزهایی که تو میکشی» ساخته علیرضا خاتمی، نه عواملش ایرانی هستند (بهجز کارگردان که در واقع او هم تبعه کاناداست)، نه سرمایهاش، نه تهیهکنندگانش و نه تهیهکننده و... و نه حتی داستان و ماجرایش که در ترکیه میگذرد! واقعا یک دلیل میتواند وجود داشته باشد که این فیلم ترکی/کانادایی از ایران برای آکادمی اسکار فرستاده شود؟!
فیلم «خرگوش سیاه، خرگوش سفید» از شهرام مکری نیز تولید «تاجیکفیلم» و با سرمایه تاجیکستان و امارات متحده عربی ساخته شده و ماجرایش هم در تاجیکستان و امارات گذشته و فیلمبرداری شده است. تقریبا اکثر عوامل هم ایرانی نیستند؛ پس چگونه انتظار دارند که نماینده ایران برای آکادمی باشد؟!
چهارم اگر این دوستان مطالعه اندکی هم روی دورههای قبلی اسکار داشتند، متوجه میشدند که در بسیاری از دورهها، فیلمهایی به کارگردانی افرادی با ملیتهای دیگر بهنام کشورهای متفاوت به این مراسم آمدهاند و در برخی مواقع فیلمسازان همملیتی از کشورهای مختلف در این مراسم حضور داشتهاند؛
فیالمثل فیلم «زد» (Z) ساخته کوستا گاوراس (فیلمساز یونانی) با عوامل فرانسوی و توسط تهیهکننده و کمپانی فرانسوی ساخته شد ولی بهدلیل حضور اغلب لوکیشنهای فیلم در الجزایر، از سوی کشور الجزایر در اسکار سال ۱۹۷۰ شرکت کرد و جایزه بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان (بینالملل) را از آن خود کرد؛ این درحالی بود که یک فیلم از اریک رومر در همان سال و در همین بخش فیلمهای خارجیزبان اسکار، نماینده کشور فرانسه بود که هیچ موفقیتی بهدست نیاورد. نکته جالب اینکه فیلمهای سالهای بعد همین کوستا گاوراس، مانند «اعتراف» و «حکومت نظامی» از سوی فرانسه به آکادمی اسکار معرفی شدند!
دقیقا مانند سال ۲۰۲۳ که علیرغم موفقیتهای فیلم «آناتومی یک سقوط» ساخته جاستین تریه فرانسوی، بهدلیل یک اظهارنظر سیاسی ازسوی کارگردان علیه دولت فرانسه، بهجای این فیلم، فیلمی بهنام «طعم چیزها» یا «اشتیاق دودن بوفان» ساخته یک فیلمساز ویتنامی بهنام تران آنهونگ، از سوی فرانسه به آکادمی اسکار معرفی گردید که حتی در زمره لیست اولیه ۹ فیلم نامزد اسکار بهترین فیلم بینالملل هم قرار نگرفت!
همچنین در همان سال فیلم «روزهای کامل» ساخته ویم وندرس، فیلمساز معروف آلمانی از سوی ژاپن برای اسکار معرفی گردید و در لیست ۵ نامزد بهترین فیلم بخش بینالملل هم قرار گرفت اما انتخاب آلمان برای معرفی به اسکار ۲۰۲۴ فیلم «اتاق معلمان» بهکارگردانی ایلکر چاتاک بود که هیچ توفیقی هم بهدست نیاورد!
چرا آنها مرثیه نمیخوانند و اشک نمیریزند؟!
حالا بنا به آنچه اینک در این سینما رایج شده، در تمامی موارد فوق، رسانهها و مطبوعات و سینماییهای آلمان و فرانسه و چین و یونان و ویتنام و تایوان و اسپانیا و مکزیک و... باید به مرثیهسرایی و آهونالهکردن بپردازند و اشک بریزند و مصیبت بخوانند که ایوای، ببینید چه شرایطی شده که حتی ویم وندرس و جاستین تریه و کوستا گاوراس و ژان رنوار و فریتس لانگ و... هم نتوانستند در مملکت خود فیلم بسازند و ناگزیر به کشورهای دیگر رفتند!
نکته جالب اینجاست که همین دلواپسانِ سینماگران ایرانی، برای مثلا داریوش خنجی بهعنوان یک فیلمبردار صاحب سبک که با فیلمبرداری آثاری همچون «اویتا» و «باردو» نامزد جوایز اسکار گردید، ککشان هم نگزید یا اینکه فیلمساز خلاقی بهنام رضا بدیعی که در ایران و گروه سیراکیوز، سینما را آموخته بود، همه هنر فیلمسازیش را در آمریکا و برای ساخت سریالهایی پربینندهای مانند «ماموریت غیرممکن» و «مرد شش میلیون دلاری» و «بارتا» و «کارآگاه راکفورد» و... به خرج داد و کمترین بارقهای از هنر سینمایش را در این مملکت خرج نکرد و کسی برای او هم مصیبت نخواند!
همچنان فریب بازیهای کودکانه را میخورند!
اما بیسوادی و قیلوقال یادشده به همینجا ختم نشد و همین حضرات باز هم وارد بازی جعلی تولیدکنندگان «پیرپسر» شدند و بعد از ادعای فریبنده توقیف فیلم و هیاهوی برنده جوایز جهانی برای هیچ جشنواره معتبر بینالمللی و تراژدی یکدرصدی تماشاگران فیلم، علیرغم مونوپلی سهماهه تقریبا دویستسیصد سینما و حدود ۱۰۰۰ سانس در روز، اینبار وارد خالهبازی این جماعت شده که ما فیلم خود را از سوی کانادا به آکادمی اسکار ارسال میکنیم! چراکه سازندهاش در کانادا زندگی میکند! فیلمی که در ایران ساخته و اکران شده و جزو کاندیداهای ارسال برای اسکار هم قرار داشت اما مقبول هیات انتخاب فیلم قرار نگرفت، حالا سازندههایش دبه کرده و بهاصطلاح زیر میز زدهاند. این درحالی است که مدتها پیش فیلم «چیزهایی که تو میکشی» از سوی کانادا برای آکادمی اسکار ارسال شد! نقل است برای شغلی میخواستند، یک دکترای علوم سیاسی استخدام کنند؛ فردی با عینک مراجعه کرد و بدون آنکه مدرکی ارائه نماید، درخواست استخدام داد. از وی مدرکش را خواستند و او با افتخار و سر بالاگرفته گفت: مدرک لازم ندارد، من عینک دارم!!
بعله، مراسم اسکار هم سالهاست که دیگر قرارو قاعده آنچنانی نداشته وبهقول معروف بیکش و پیمانه شده اما دیگر نه اینقدر!
احتمالا خود دستاندرکاران فیلم «پیرپسر» متوجه بودهاند که ادعای مضحک و بیپایهشان، محلی از اعراب ندارد اما باز هم حیرت و شگفتی از برخی نویسندگان و سردبیران چنددهساله برخی نشریات سینمایی است که چگونه بدون مطالعه و تحقیق، همچنان فریب این بازیهای تکراری و تاریخ مصرف گذشته را میخورند و این حداقل اطلاعات را ندارند که کانادا فیلمش را برای آکادمی فرستاده و مثلا نمیتواند بگوید ببخشید اشتباه شده، آن را پس بدهید و اینیکی را که حتی در کانادا اکران هم نشده (شرط ارسال فیلم برای بخش بینالملل) قبول کنید! نمیدانند مهلت معرفی فیلم بخش بینالملل سپری شده و از آن گذشته این فیلم بایستی حتما و حداقل بهمدت یک هفته در کانادا به اکران عمومی گذارده میشد که نشده؟! نمیدانند که علیرغم ادعاهای شداد و غلاظی که در طی این یکدو سال ارائه کردند، فیلم «پیرپسر» در عرصه بینالمللی شکست سختی خورد و بهجز یک جشنواره درجه ۲ (با یک جایزه تماشاگران!)، هیچیک از جشنوارههای معتبر و نیمهمعتبر، این فیلم را نپذیرفت؟!
نمیدانند تبلیغات جعلی از قبیل «موفقیتهای کاذب جهانی» و اینکه «فیلم ما توقیف بود» و... فقط کاربرد داخلی دارد و برای موسسات و جشنوارهها و مراسم سینمایی جهان، کوچکترین ارزشی پیدا نمیکند؟!
چرا اینقدر شوآف برای یک اثر ضد سینما؟!
حالا این حضرات به هر ضرب و زوری بود با پرداخت هزینههای کلان و نجومی (معلوم نیست از کجا و توسط چهکسی) توی صف زدند و جلوتر از خیلیها، فیلمشان را به چرخه اکران قالب کردند و به هر کلکی بود تا ۳ماه دویستسیصد سالن در سراسر ایران را با روزی ۵۰۰ تا هزار (و بیشتر) سانس در اختیار گرفتند که اغلب (بهگواهی اسناد و پلانهای سکوهای فروش بلیت آنلاین) خالی و نیمهخالی بودند یا با خرید فلهای بلیت از منابع مشکوک، نهایتا ۱۰درصد آن اشغال شد! با همه این پشتکواروها و مسحورکردن جماعتی «ندید بدید» و فیلمندیده، براساس آمار رسمی فقط ۱.۷درصد مردم ایران را جلب خود کردند، یعنی ۳/۹۸ درصد از این مردم حاضر نشدند این فیلم را ببینند و البته بسیاری از همان تماشاگران هم (بهگواهی کامنتها و شواهد میدانی) بیش از دو بار و بعضا تا ۸ بار فیلم را دیدند، یعنی مخاطبان این فیلم، خیلی کمتر از ۱درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهند! ولی بههرحال این موضوعات هیچکدام بر حضور فیلم در مراسم اسکارتاثیری نداشته و ندارد. خالیبندی و جعل اخبار و سر و صدا و بالا و پایین پریدن و... حداقل در این زمان دیگر فایدهای ندارد اما امان از بیسوادی و قیلوقال بسیار که مانند کوزه نیمهخالی و خالی، سروصدای زیادی دارد.بهنظر میآید آنچه سینمای امروز ما را بیش از هر زمان تهدید میکند، نه محدودیتهای مالی و معنوی و انواع و اقسام سانسورهای بزرگ و کوچک و...بلکه بیسوادی و کمسوادی، بهعنوان بزرگترین آسیب این سینماست که آن را به ساختار و هویتی پوک و خالی سوق داده است.