این فیلم یادآور نقش محوری مادر در خانواده و احترام به والدین است. قهرمان این فیلم کودکی به نام «دلیر» است که تمام موانع را برای دیدن مادرش پشتسر میگذارد. دلیر اگرچه کودک است اما روح بزرگی دارد و بزرگترها میتوانند از او چیزهای جدید یاد بگیرند. بهبهانه حضور این فیلم در جشنواره فیلمهای کودکونوجوان پیشرو و همچنین پیشقدمی رسانهملی برای تولید آثار فرهنگی و سینمایی مشترک، نشستی با محیالدین مظفر، کارگردان، احسان کاوه، مدیر شبکه آیفیلم و دو بازیگر این فیلم، یعنی خورشید مصطفیاف و عبدالله عبدالرحیمزاده برگزار کردیم که در ادامه از نظر میگذرانید.
چه عواملی باعث شد داستان و فیلمنامه «ماهی در قلاب» نظر شما را برای سرمایهگذاری و تهیهکنندگی جلبکند؟
احسان کاوه - تهیهکننده: زمانی که کارهای اولیه، مذاکرات و بحثهای مربوط به فیلمنامه این فیلم در حال انجام بود، مرتضی شمسی، مدیریت شبکه آیفیلم را برعهده داشت. پس از آن، ایشان برای مدیریت شبکه سحر تشریف بردند و بنده مسئولیت شبکه آیفیلم را برعهده گرفتم. زمانی که من به آیفیلم آمدم، فیلم دیگر در مراحل پس از تولید قرار داشت و به عبارتی، ساخت آن به اتمام رسیده بود. ما در معاونت برونمرزی، شورایی به نام «شورای طرح و برنامه» داریم که من نیز عضو آن هستم. در این شورا، هر کدام از شبکهها که قصد داشته باشند فعالیت رسانهای و تولیدی انجام دهند، طرح خود را برای بحث و گفتوگو ارائه میکنند. پیش از این، یک اثر بسیار خوب به نام «داو» از آقای محیالدین مظفر در جشنواره بینالمللی فیلم فجر به اکران درآمده بود و در همان زمان، آقای شمسی با آن فیلم و با آقای محیالدین آشنا شدند. آن فیلم نیز اثری بسیار لطیف درباره زندگی پیرمردی علاقهمند به موسیقی است که من آن را بسیار دوست دارم. پس از آن آشنایی، گفتوگوهایی برای شکلگیری یک همکاری آغاز شد. ظاهرا آقای محیالدین از قبل فیلمنامهای را آماده کرده و قصد تولید آن را داشتند. اینگونه شد که با همکاری شبکه آیفیلم و یک شرکت از بخش خصوصی به نام «هلدینگ سیکا» این همکاری آغاز شد.
این همکاری، سرآغاز مجموعهای از همکاریهای فرهنگی میان دو کشور است. همانطور که مستحضرید، تولید مشترک آثار رسانهای پیچیدگیهای بسیاری دارد؛ از فرهنگ کاری متفاوت دو طرف گرفته تا سوژههایی که ممکن است همزمان به مذاق دو طرف خوش نیاید. روشهای تولید، هزینههایی که شاید برای هر دو طرف ناآشنا باشد، روالهای اداری و بهخصوص مساله توزیع پس از تولید، همگی از این پیچیدگیها هستند. اگر هر دو طرف با صبر و تحمل بسیار عمل نکنند و بر سوژههایی که براساس ذات پاک انسانی شکل گرفتهاند پافشاری نکنند، نمیتوانند اولین کار مشترک خود را به سرانجام برسانند.
فیلم، موضوعی انسانی دارد و بر محور نقش مادر و یک پسر کوچک بهنام «دلیر» میچرخد. این نامی است که بهدرستی برای شخصیت اصلی انتخاب شده؛ چون او پسر کوچکی است که انتخاب میکند چگونه زودتر از موعد روی پای خود بایستد. در کنار او و در این مسیر، شخصیت «صمد» قرار دارد که در او تحول شخصیتی ایجاد میشود و از سبکی که برای زندگیاش انتخاب کرده بود، به شیوهای جدید نزدیک میشود. این موضوع انسانی برای همه انسانهای روی کره زمین معنادار و قابل درک است. این موضوع برای کشورهای نزدیک به هم و همسایه مانند ما که پیش از آنکه بخواهیم درباره نژاد، مرز و جغرافیا صحبت کنیم، «همزبان» هستیم، ارزش بسیار بیشتری دارد. زبان فارسی در طول تاریخ خیلی محدود شده و شاید تا ۹۰ سال پیش در شبهقاره هند زبان اول بود اما امروزه شاهد آن هستیم که جای خود را به زبانهای دیگر داده است. حتما مستحضرید که تاکید مقام معظم رهبری در طول سه تا چهار دهه گذشته برای پاسداشت زبان فارسی تا چه اندازه زیاد بوده است.
آقای محیالدین خودشان بهتر تعریف میکنند که زمانی در تاجیکستان، سفر به ایران یک آرزوی دور از دسترس بوده است؛ در صورتی که ما بسیار به هم نزدیک هستیم. ما در دوره گذشته جشنواره «صبح»، یعنی دوره دوم، میزبانی از کشور اردن داشتیم. در آنجا فیلمسازی فلسطینیالاصل و ساکن آمریکا بود، البته سالها آنجا زندگی کرده و اخیرا به اردن آمده بود. او از این متعجب بود که روی نقشه، فاصله میان اردن و ایران بسیار کم است اما با پروازهای اتصالی (Connected Flights) این مسیر بسیار طولانی میشود و این بندهخدا نزدیک به ۲۰ ساعت در راه بود. او یک برداشت فلسفی از این موضوع داشت و میگفت: «من در ایالات متحده وقتی میخواستم درباره فلسطین و آرمان آن با مردم صحبت کنم، ساعتها باید مقدمهچینی میکردم تا آنها اصلا بفهمند موضوع چیست و بعد همذاتپنداری کنند و گفتوگو شکل بگیرد اما وقتی به ایران آمدم، دیدم همه با این موضوع نهتنها آشنا هستند بلکه رگ گردنشان هم برای این آرمان بیرون میزند.» او میگفت: «اینکه این خطوط هوایی، این فاصلهها را اینگونه از هم دور کرده، معنادار است.» همین اتفاق تا چند سال پیش میان دوشنبه و تهران نیز وجود داشت؛ یعنی یک پرواز مستقیم درست و حسابی برقرار نبود و ارتباطی وجود نداشت. الحمدالله بهنظرم هم تاجیکستان و هم ایران، روزبهروز بیشتر به این ارزش واقف میشوند و این باعث شده ارتباطات میان دو کشور بیش از پیش تقویت شود. امیدوارم این فیلم بتواند اولین گام اساسی و حرفهای در صنعت سینما و صنعت تصویر متحرک برای آشنایی، ارتباط و نزدیکی بیشتر باشد. این نزدیکی فرهنگی ریشهای بسیار کهن دارد. اگر خودشان صحبت کنند، اصلا دور از ذهن نیست که همگی اشک بریزیم و به این گذشته پرافتخار ببالیم؛ گذشتهای که امروز تا حدی کمرنگ شده است. انشاءالله با کمک همه عزیزانی که اینجا حضور دارند و در آینده این فیلم را خواهند دید و با ساخت فیلمهای دیگر، این ارتباط روزبهروز قویتر شود. ما آنقدر اشتراکات فرهنگی داریم که بدون تردید میتوانیم در هر زمینهای همکاری کنیم. فرهنگ و زبان ما سراسر زیبایی است و این زیباییها ما را به هم نزدیک میکند و من «ماهی در قلاب» را یک گام بسیار مؤثر برای شروع این مسیر میدانم.
آقای مظفر، قبل از ساخت این فیلم بهعنوان کارگردان چه آشناییهایی با سینمای ایران داشتید؟
محیالدین مظفر: ما بهاندازهای از یکدیگر دور شدهایم که نمیدانیم شما تا چه اندازه با سینمای تاجیکستان آشنا هستید و شما هم نمیدانید ما تا چه اندازه به سینمای ایران اشراف داریم. ما سالهاست که بهعنوان همزبان اینگونه صمیمانه کنار هم ننشسته و با هم گفتوگو نکردهایم. ما کارگردانان تاجیکستانی خودمان را بیواسطه، شاگرد استادان سینمای ایران از جمله عباس کیارستمی، مجید مجیدی و دیگر بزرگان میدانیم. ما تمام فیلمهای این استادان را دیدهایم و میشناسیم. با آنکه ۸۰ سال تحت سیطره فرهنگ و زبان شوروی زیستهایم و از مکتب سینمایی روسیه آب خوردهایم اما پیوند ما و سینمای ایران همیشه پابرجا بوده است. بهنظرم مکتب ایرانی و مکتب روسی در کار ما ترکیب شده است. خواهناخواه با گذشت این ۸۰ سال، ریتم زندگی، اندیشه، شعر و فرهنگ ما همچنان تحت تاثیر فلسفه شرق است. این جوهره از ما جدا نمیشود، حتی اگر مدتی با قالبهایی دیگر آموزش دیده باشیم. ما همه اینها را با نگاه و حس خودمان، یعنی همان زبان فارسی، شعر و تمدن زندگی کردهایم. جشنواره فجر، جشنوارهای بسیار بزرگ است. سال ۲۰۱۲ در نخستین حضورم در این جشنواره شرکت کردم. آن زمان بسیار سنگین و باشکوه بود. ما ماهها منتظر ویزا ماندیم. در آنجا با استادانی مثل مجیدی و فرهادی آشنا شدیم و امروز هم فکر میکنم در تصاویر و کارهای ما حضور این استادان احساس میشود.
ایده اولیه «ماهی در قلاب» از کجا سرچشمه میگیرد؟
محیالدین مظفر: معمولا فیلمهایی میسازم که ریشه در تجربه زیستهام داشته باشد. اکثر فیلمهایم قصههای بچگیام است. سال ۱۹۹۲ در تاجیکستان جنگ داخلی و شهروندی آغاز شد و زندگی بسیار سخت بود. پدر و مادران بسیاری برای کار و زندگی بهتر به روسیه مهاجرت کردند و من خودم در یتیمخانه بهتنهایی بزرگ شدم. از همان زمان با دنیای کودکان بیپدر و مادر آشنا شدم. یتیمخانه ویژگیهای عجیبی دارد. وقتی سه روز آب به کسی ندهی، آب برایش مقدس میشود اما وقتی همیشه در دسترس باشد، ارزشش را نمیداند. کودکان یتیم، مادر را بسیار عزیز میدانند و دوستی برایشان معنایی عجیب دارد و حاضرند برایش جان بدهند. وقتی دولت سرپرستی این بچهها را به عهده میگیرد، برایشان وطن، عزیزتر از هرچیز است. نگاهشان به زندگی متفاوت با آنانی است که در خانوادههای آسوده بزرگ شدهاند. چند سال پیش، این موضوع دوباره در ذهنم جان گرفت. در همسایگی ما مردی ۴۵ ساله زندگی میکرد که پدرش شخصیتی شناختهشده در محله بود. پس از درگذشت پدر و مادر، میان او و برادرش بر سر یک خانه کهنه اختلاف افتاد. این تضاد برای من یعنی کودکی که مادر را عزیزتر از جان میداند و مردی که از مادرش بیزار است، عجیب بود. همین تصویر ذهنی باعث شد ایده «ماهی در قلاب» شکل بگیرد.روزی قرار بود برای جشنواره فجر در ایران سفر کنم اما پروازمان لغو شد و این ماجرا سرآغاز آشنایی نزدیکترم با دوستان ایرانی شد. من تابهحال با کشورهای زیادی کار کردهام اما هیچگاه تجربه همکاری با ایرانیان را فراموش نمیکنم. همیشه در همکاریهای سینمایی، نوعی فاصله یا نگاه از بالا را حس میکردم اما در این فیلم، معنای واقعی «برادری» را فهمیدم. تاجیکستان را میتوان مثل گوشهای جداافتاده از ایران دانست؛ لباس، گویش، فکر و حتی نگرش مردم ما بسیار شبیه به هم است. امروز با سیاستهایی که ایران و تاجیکستان در پیش گرفتهاند، باید هرچه زودتر از این فرصتها برای تولید مشترک استفاده کرد. در همین سفرها، متوجه شدم بسیاری از ایرانیها اطلاعات دقیقی درباره تاجیکستان ندارند و البته ما هم ایران را درست نمیشناسیم. بهنظرم «ماهی در قلاب» فقط یک فیلم نیست، بلکه پلی است برای شکلگیری آثار مشترک بعدی. ما وظیفه داریم این درک تازه از برادری را به مردم دو کشور منتقل کنیم.
تجربه همکاری با آقای مظفر برای شما چگونه بود؟
خورشید مصطفیاف - بازیگر: زمانی که فیلمنامه به من پیشنهاد شد، ابتدا میخواستم از نقش «صمد» کنار بکشم. فکر میکردم این نقش مناسب من نیست و ممکن است خرابش کنم اما آقای محیالدین با قاطعیت گفتند که نمیتوانند کسی دیگر را برای این نقش تصور کنند و با تکیه بر اعتماد ایشان پذیرفتم. فیلمبرداری برایم بسیار سخت بود، بهویژه که در ابتدا نقش «صمد» منفی بود و رفتهرفته بهسمت مثبت تغییر میکرد که این خود چالش زیادی داشت. با وجود خستگیها، هر بار که به باور کارگردان فکر میکردم، انرژی میگرفتم. امروز، بعد از دو سال از پایان تولید، هنوز فیلم را ندیدهام و مشتاقم نتیجه کار را ببینم. یکی از دشواریهای فیلمبرداری، سفر بین کوهها و مسیرهای خطرناک بود. یکبار خودرویمان - که بسیار قدیمی بود - در راه گیر کرد و حتی امکان سقوط هم وجود داشت. تغییرات ناگهانی آبوهوا، بارانهای شدید و ریزش سنگها بخشی از سختیهای کار بودند اما با همکاری همه اعضای گروه، بر موانع غلبه کردیم و این تجربهها خاطرهای ماندگار ساخت. اینکار، تجربهای مشترک میان سه کشور ایران، تاجیکستان و روسیه بود و گروه تصویربرداران ما از روسیه آمده بودند. همین موضوع، «ماهی در قلاب» را به یک تولید سهملیتی تبدیل کرد.
عبدالله عبدالرحیمزاده -بازیگر کودک: ما ساعات زیادی از ۱۵ تا ۲۰ ساعت کار میکردیم و در یک صحنه قرار بود گریه کنم که گریهام نمیگرفت اما وقتی بهیاد سرگذشت خودم افتادم، به گریه افتادم.
محیالدین مظفر: از بین ۱۸۰۰ نفر و ۴۲ یتیمخانه تاجیکستان، حدود سهماه گشتیم تا به عبدالله رسیدیم.
آقای مظفر، در این فیلم هم مانند آثار قبلیتان، تاکید ویژهای بر موضوع فرهنگ و خانواده دارید. این نگاه و دغدغهمندی از کجا نشأت میگیرد؟
شاید ریشه این نگاه به روزهایی بازگردد که من در یتیمخانه بزرگ شدم. آنجا بارها شکستهشدن و ازهمپاشیدن خانوادهها را به چشم دیدم. امروز در جهان، جنگها بیشترین ضربه را به خانوادهها میزنند. کسانی که این جنگها را بهراه میاندازند، شاید هرگز درد ازدستدادن خانواده را نکشیدهاند و حتی گاهی معنای واقعی انسانیت را نمیدانند. ما را تنها خانواده و ریشههایمان از آسیبهای زندگی نجات میدهد. نباید فراموش کنیم که آینده یک جامعه، بر سلامت این ریشهها استوار است. بهویژه در فرهنگ شرقی، پاسداری از این ارزشها وظیفهای حیاتی است. ما باید در برابر موج فرهنگ فردگرای غربی که آرامآرام احترام به والدین و بزرگترها را کمرنگ میکند بایستیم. حتی صحنههای سادهای مثل سرزدن به خانه والدین، در داستان جایگاه ویژهای دارد که متاسفانه در فرهنگ مدرن، این ارزش آرامآرام در حال فراموشی است.
چطور همکاریتان با خانم سیاره صفرآوا بهعنوان هنرپیشه شناختهشده رقم خورد؟
وقتی دنبال بازیگر نقش نگاره بودم، یتیمخانه ولایت سغد را با ۱۱۸ یتیم برای کار انتخاب کردم و در همان جا با نگاره واقعی آشنا شدم. او ۷ صبح میآمد و ۱۲ شب، بعد از خواباندن بچهها به خانهاش میرفت و بسیار ایثارگر و مراقب بچهها بود. برای پیداکردن نقش نگاره خیلی گشتم و در نهایت با وجود اینکه سرش شلوغ بود و در روسیه زندگی میکرد، بالاخره قبول کرد. من او را به یتیمخانه و نزد نگاره واقعی بردم و چهار روز کنارش بود تا نگاره واقعی را بشناسد. همچنین قصه دلیر هم واقعی است و من مدتها آنجا رفتوآمد میکردم تا برای فیلمبرداری آماده شود و من یکی از پدرهای یتیمخانه شدم.
ما در سینمای ایران چندان تجربه تولید مشترک نداریم و به نظر میرسد رسانهملی در حال پرکردن این جای خالی است. لطفا درباره آغاز این نوع همکاریها و ماموریت معاونت برونمرزی در این حوزه بیشتر توضیح دهید.
کاوه: ماموریت اصلی ما در معاونت برونمرزی همین است که بتوانیم نگاه فرهنگی خودمان را بهشکلی اثربخش برای مخاطب غیرایرانی پیاده کنیم. این ماموریت در طول سالهای متمادی و براساس تجربه زیستبوم فرهنگی و رسانهای جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته است.معتقدم اگر یک کار فرهنگی بدون دخالت خالقان و تولیدکنندگان کشور مقصد ساخته شود، هرگز آن اثرگذاری لازم را نخواهد داشت. در هر کشوری مجموعهای از «خردهفرهنگها» در زبان، رفتار، اشیا، شهرها و خیابانها وجود دارد که شناخت آنها تنها با سالها زندگی در همان محیط ممکن است و این شناخت بهسرعت به دیگران منتقل نمیشود. من دوستی دارم که دورگه ایرانی-آلمانی است. یعنی مادرش آلمانی و پدرش ایرانی است. چند سال پیش، پس از ۲۵ سال او را در آلمان دیدم. به من میگفت: «تازه میتوانم بگویم که آلمانی هستم.» علت این است که آشناشدن با این خردهفرهنگها بسیار پیچیده است. اگر قرار باشد نحوه زندگی در تهران را برای کسی توضیح دهید، فراموش میکنید بخش زیادی از عادات روزمره را بگویید؛ از اینکه چهساعتی خیابانها شلوغ است تا اینکه کدام بستنیفروشی بستنی خوشمزهتری دارد. در کتابها چیزهایی نوشته شده اما فرهنگ امروز مدام در حال تغییر است. بنابراین، اگر فیلمی بخواهد روی مخاطب کشوری دیگر تاثیر بگذارد، باید با همکاری همان کشور ساخته شود. بدون این همکاری، محصول نهایی ممکن است به اثری سطحی یا حتی کاری طنزآمیز و خندهدار تبدیل شود. به همین دلیل است که در معاونت برونمرزی و ادارهکل تولیدات نمایشی، «تولید مشترک» مسیر مهم و مطمئن ما برای اثرگذاری فرهنگی است.
تجربه تولید مشترک با تاجیکستان چه نتایجی به همراه داشت؟
برکات این همکاریهای مشترک زیاد است. همانگونه که میدانیم از نظر اقتصادی میتوان گفت سینمای ما - بهغیر از یکیدو گونه خاص - ورشکسته است و فقط تعداد معدودی از فیلمها هستند که پس از کسر همه هزینهها، از جمله تورم، تبلیغات، هزینههای سینما و توزیعکنندگان، به سوددهی میرسند اما فیلمی مانند «ماهی در قلاب» بهدلیل ارتباطات بینفرهنگی و امکان اکران در ایران، تاجیکستان، روسیه و حتی کشورهای دیگر، شانس موفقیت اقتصادی بیشتری دارد. در این فیلم، ما یک سرمایهگذار خصوصی داشتیم که در عرصه کاری خود دغدغه فرهنگی نداشت اما نقش مشورتی «آیفیلم» سبب شد علاقهمند به حضور در این پروژه شود. این سرمایهگذار، صرفا به چشمانداز سود اقتصادی نگاه نکرد و حالا خوشحال است که به یک اقدام فرهنگی کمک کرده است. این اتفاق بسیار مهمی است، چون در ایران سرمایهگذاری خصوصی اغلب بهسمت ساخت کمدیهای تجاری میرود که سودشان تضمین شده است.
بهجز جنبههای اقتصادی، مهمترین مزیتی که ایننوع همکاریهای فرهنگی بههمراه دارند، چیست؟
بهجز سود اقتصادی، این همکاریها باعث تقویت نگاه افتخارآمیز به فرهنگ شرقی ما میشوند. در غرب، کوچکترین واحد جامعه «فرد» است اما در شرق و بهویژه در ایران، «خانواده» چنین جایگاهی دارد. اگر پنج انگشت دست را جزو افراد جامعه در نظر بگیریم، در نگاه فردگرای غرب، هرکدام جدا از دیگری است و تلاش میکند بر دیگری برتری نشان دهد اما در نگاه ما، این پنج انگشت در کنار هم یک مشت نیرومند میسازند.در کشورهایی مانند چین نیز همین احترام به خانواده و بزرگترها دیده میشود که میتواند پایهای برای همکاریهای فرهنگی گسترده باشد. متاسفانه، فرهنگ غربگرا روزبهروز چهره زندگی را در بعضی جوامع تغییر میدهد و زندگیهای تنها و بیخانواده، نتیجه مستقیم این نگرش است. با تقویت ارزشهای خانواده از راه آثاری مانند این فیلم، ما حتی بر مخاطب داخلی خودمان هم اثر میگذاریم. لحظهای در این فیلم وجود دارد که یک قطعه موسیقی راک با شعر حافظ «اگر آن ترک شیرازی بهدست آرد دل ما را» میشنوید و اینکه شعر کلاسیک فارسی در تاروپود این فرهنگ حضور دارد، بسیار ارزشمند است. آنها به زبان فارسی، زبان نیاکان میگویند. متاسفانه ما در کشورمان مثال بارز شعر «ماهیان ندیده غیر از آبیم» و بهقدری در این فرهنگ غوطهوریم که متوجه ارزش آن نیستیم و ملتفت نیستیم که روزبهروز در حال نابودی است.
میفرمایید این فیلم با گویش دری برای آیفیلم ۲ ساخته شده اما اشاره کردید که در ایران نیز قابل اکران است و فکر میکنید پیام این فیلم برای فرهنگ امروز چیست؟
با وجود اینکه فیلم با گویش دری برای آیفیلم ۲ ساخته و توزیع شده اما آنقدر موضوعش با فرهنگ ما مشترک است که بهطور کامل در ایران قابلیت اکران دارد. یکی از خبرنگاران پس از دیدن فیلم به نکته جالبی اشاره کرد و گفت یاد آثار دهه ۶۰ سینمای ایران افتاده است. در واقع، زمانی این ارزشها در زندگی ما بسیار پررنگتر بودند. بهنظرم، این یک زنگ خطر فرهنگی است که یک نهاد دلسوز باید پای کار بیاید. من از بخش خصوصی انتظار ندارم چنین رسالتی برای خودش قائل باشد اما معتقدیم سازمان صداوسیما بهعنوان بزرگترین نهاد فرهنگی کشور باید بزرگی کند و بیشتر از گذشته این نقش را به عهده بگیرد. از سوی دیگر، حتی اگر از جنبه اقتصادی نگاه کنیم، تولید مشترک گاهی ارزانتر از تولید داخلی تمام میشود. علاوه بر صرفهجویی مالی، شور و عشقی که در عوامل فیلم وجود دارد و در هر فریم آن پیداست، بهترین نوع سرمایهگذاری است. دانش فنی هم در این مسیر منتقل میشود و برای هر دو طرف تجربهآموز خواهد بود.
با توجه به این تجربه، آیا برنامهای برای ادامه این مسیروتوسعه مشارکتهای فرهنگی با تاجیکستان یاکشورهای دیگر دارید؟
بله، حتما. به همین دلیل، امیدوارم بهزودی پروژه بعدی را با تاجیکستان یا حتی کشورهای دیگر آغاز کنیم. آشنایی با فیلمسازان بااستعدادی چون آقای محیالدین برای ما سرمایهای بزرگ است و میتواند به توسعه پایدار مشارکتهای فرهنگی بینجامد.ما در نظر داریم یک رویداد «پیچینگ»(Pitching)برگزار کنیم که درآن چند هدف مشخص رادنبال میکنیم؛نخست، شناسایی عوامل حرفهای تولید آثار نمایشی است اینبار در قالب فیلم کوتاه تا بضاعت اقتصادی لازم را برای حمایت از آثارداشته باشیم. دوم، بهرهگیری از گستره مخاطبان شبکه آیفیلم و سوم،سنجش ظرفیتسازی داخلی وخارجی برای تولید مشترک.اگر گامهای این رویداد بهخوبی پیش برود، همزمان با جشنواره چهارم «صبح»،اولین رویداد پیچینگ رابرگزار میکنیم. روند کار اینطور است که ابتدا ثبتنام انجام میشود و سپس راستیآزمایی صورت میگیرد تا از جدیبودن شرکتکنندگان اطمینان حاصل کنیم. بعد از آن، یک دوره آموزشی دوماهه برگزار میکنیم تا زاویه دیدها و برداشتها یکسان شود.چون فرهنگ تولید مشترک در کشور ما هنوز نوپاست پس از آموزش نیز آزمون برگزار میکنیم. در خرداد یا اردیبهشتماه دربازار جشنواره «صبح»، آثار پذیرفتهشده معرفی میشوند. در این بازار، خریداران و مدیران رسانههای داخلی و خارجی حضور دارند. سپس وارد مرحله تولید میشویم و در پایان یک سال، یعنی در هفته وحدت سال آینده، آثار آماده را نمایش میدهیم و به برگزیدگان جوایزی اهدا خواهیم کرد.