«عروسی سیندرلا» و «میجان و قصه کهربا» جزو آثار سینمایی این کارگردان است و علاوه بر آن تا به حال حدود هفت یا هشت نمایش را روی صحنه برده است؛ «قاجارنامه» که اولین کار قاجاری با بچهها بود، «سین» و «ناخودآگاه» جزو آثار تئاتری این هنرمند است. این کارگردان معتقد است که نسل امروز با تکنولوژی بزرگ شدند و به همین جهت در سفر به لیمونیا دنیایی برای آنها خلق کرده که سرشار از جلوههای ویژه تصویری جذاب برای نسل جدید باشد. صحبتهای این کارگردان را در ادامه از نظر میگذرانید:
پرداختن به سینمای کودک تا حدی ریسک به حساب میآید. چه شد که به سمت چنین داستانی رفتید و چه چیزی شما را جذب کرد که درباره سفر به لیمونیا فیلمی بسازید؟
واقعیت این است که من پارسال با فیلم «آرزوی اسب چوبی» در جشنواره حضور داشتم و تجربه خوبی از آن بهدست آوردم. جالب است که به شما بگویم کار سال بعدی هم مربوط به کودکان و فیلمی به نام «یالما»ست. در سفر به لیمونیا، هدفم این بود که به بچهها نشان دهم باز کردن هر چمدانی میتواند آنها را به دنیایی دیگر ببرد. من رویا و واقعیت را با هم تلفیق کردم. بخش زیادی از فیلم جلوههای بصری دارد و داستان حول یک غول لیمویی در دنیایی خیالی به نام لیمونیا میچرخد؛ دنیایی شیرین و غیرواقعی از لیمو شیرین. این غول عاشق لیمو است و خودش هم از لیمو شیرین ساخته شده و بازیگر شخصیت اصلی آن محمدرضا شیرخانلو است. هدفم این بود که جهانی جادویی برای بچهها خلق کنم که در آن بخندند، بازی کنند، حس امید را تجربه کنند و با هم بودن را یاد بگیرند. بچهها در این فیلم با هم مسابقه میدهند و رقابت میکنند اما در نهایت میفهمند که برد و باخت مهم نیست، بلکه کنار هم بودن اهمیت دارد. بهنظرم، این یکی از بهترین کارهایم تا امروز است. همچنین تجربه پارسال در جشنواره که نامزد شدیم، به من کمک کرد تا این فیلم را بسازم. از نظر روانشناختی هم تجربه خوبی بود، چون از شاگردانم در کنار بازیگران حرفهای استفاده کردم و نتیجه عالی شد.
با توجه به تعدد رسانهها و بمباران محتوایی که کودکان و نوجوانان امروز با آن مواجهند، خلق داستانی که آنها را پای فیلم نگه دارد، کار سختی است. چگونه و با چه مؤلفههایی توانستید ایدهتان را به تصویر بکشید؟ آیا به هدفتان رسیدید و این اثر چقدر به دنیای بچههای امروزی نزدیک است؟
من سالهاست که با بچهها در حوزه نمایش و سینما کار میکنم. با افتخار میگویم که هفت نمایش کودک را کارگردانی کردهام و در جشنواره فانوس رتبه اول را کسب کردیم؛ هرچند جشنواره بهدلیل جنگ به تعویق افتاد. بیشتر بازیگرانم هنرجویان خودم هستند و هر روز با آنها درباره فیلم صحبت میکنم. پارسال با «میجا» و سال قبلتر با «سیندرلا» کار کردم و حالا سفر به لیمونیا و سال بعد یالما. بچهها عاشق هیجان و فضای شاد هستند. البته پارسال فیلمهایی وجود داشت که بچهها را میترساند و من مخالف این نوع از فیلمها هستم. هدفم این است که بچهها را بخندانم، شاد شوند و لذت با هم بودن را به آنها منتقل کنم. بچهها هیجان را دوست دارند، برای همین از جلوههای ویژه بصری زیاد استفاده کردم. در آثار خارجی هم میبینید که جلوههای بصری برای کارهای کودک بسیار جذاب است. من دنیای فانتزی را با لوکیشنهای شاد و رنگارنگ ترکیب کردم. اگر فیلمم را ببینید، همهچیز پر از رنگ و بامزه است. حتی پوستر فیلم پر از رنگ است و بچهها اینها را دوست دارند. در سیندرلا هم همین سبک را داشتم. اگر بخواهیم مستقیم چیزی به بچهها یاد بدهیم، حوصلهشان سر میرود. علت علاقه بچهها به بازیهای پلیاستیشن این است که پر از هیجان است و بچهها را جذب میکند. من اینها را تا جایی که توانستم در فیلمم پیاده کردم. موسیقیهای فیلمم نیز حدود هفت یا هشت قطعه باکلام است که پیامهایی مثل با هم بودن را منتقل میکند. یالما هم ۸۵ درصد جلوههای بصری دارد که کار سخت و هزینهبری است. پارسال در جشنواره نامزد شدیم اما هنوز فیلم پخش نشده، چون تهیهکننده معتقد است شرایط برای اکران مناسب نیست. فیلمهای کودک دلی ساخته میشود. در کنار این، فیلم بزرگسال هم دارم که در فیلمنما اکران میشود اما سینمای کودک برایم اولویت است.
چرا شما که با فیلمهایی مثل «خانهنشین» شناخته شدید، به سمت سینمای کودک رفتید؟
گاهی فیلمهای کمدی که ساخته میشود، با شوخیهای سطحی و بداهه پیش میرود و من بهعنوان کارگردان یا مخاطب حاضر به پذیرش آن نیستم. از طرف دیگر فیلمهای جدی ما شاید نفروشد اما اینگونه فیلمها ــ فیلمهای کمدی-فروش میکنند. از بزرگان سینما یاد گرفتهام که کارگردان رسالتی برای آگاهیبخشی دارد و خجالت میکشم اگر فیلمی بدون اثربخشی بسازم. بنابراین ترجیح میدهم با ساخت فیلم کودک حرفی برای گفتن داشته باشم. کمدی سطحی برای پول درآوردن مربوط به من نیست. بعد از ساختن کمدیهای خوب که هنوز پخش میشوند، دیگر حاضر نیستم آنگونه فیلم بسازم. دلم میخواهد برای بچهها فیلم بسازم و حرفم را بزنم.
این نسل جدید از کودک و نوجوان را چطور شناختید؟ به غیر از هیجان، به چه چیزهایی علاقه دارند؟
سینمای کودک مهمترین بخش سینماست، چون بچهها آینده کشور را میسازند اما متأسفانه به آن بها داده نمیشود. ما فقط در جشنوارهها دیده میشویم و این نسل با ما خیلی فرق دارد و خیلی رک حرفهایشان و خواستههایشان را میگویند. همچنین این نسل راحتتر از ما زندگی میکنند، چون همه چیز برایشان فراهم است. بهخاطر اینترنت و فضای باز، ذهنشان خلاقتر است و از ما جلوترند. من با فیلم سینمایی «گلنار» عاشق سینما شدم اما این بچهها دیگر این شکل از فیلمها را دوست ندارند و بیشتر دوستدار هیجان، موسیقی و تحرک هستند. آنها نسل بهتری هستند، چون همه چیز را در دسترس دارند. کافی است این نسل را با دهه ۶۰ ما مقایسه کنید، ما چه نداشتیم و بچههای این نسل چه دارند؟! بچههای این نسل با تکنولوژی سروکار دارند و من نیز در فیلمم با جلوههای بصری این را نشان دادم و همانطور که گفتم غولی ساختم که کارهای بامزه و عجیب میکند؛ مثل یخ کردن یا لال کردن آدمها که بچهها عاشقش هستند.
مشکل اکران فیلمهای کودک چیست؟ پیشنهادی برای بهبود آن دارید؟
مشکل اصلی اکران فیلمهای کودک از پخشکنندههاست، چون به فیلمهای کودک جا نمیدهند و فکر میکنند فیلمهای طنز پول بیشتری درمیآورند. بیشتر پخشکنندگان به فرهنگسازی اهمیت نمیدهند. امروز فیلمهایی میفروشند که پر از شوخیهای جنسی و بیمحتواست. من همه فیلمها را میبینم، حتی آنهایی که خجالتآورند. مشکل ما از پخش است و فقط در جشنوارههاست که فضایی برای ما باز میشود و از این بابت از وزارت ارشاد و فارابی، بهویژه آقایان جعفری، شکرخواه و سیمونیان برای حمایتشان تشکر میکنم. دلم میخواهد سینماهایی مخصوص کودک داشته باشیم، مثل «تالار هنر» که برای نمایش کودک است. اگر در هر شهر یک سینما مثل «یاس» برای کودکان باشد، تأثیرش را در پنج سال آینده میبینید. پیام فیلمهای کودک، از مرضیه برومند تا طهماسب، همیشه همدلی و صداقت بوده و هیچ فیلم کودکی دزدی یا کار خلافی را ترویج نمیکند. اگر سالنهای کوچک ۷۰ یا ۱۰۰ نفره برای فیلم کودک اختصاص یابد، تأثیر بلندمدتی دارد. بچهها امروز همهچیز را بلدند اما پیدا کردن فیلم کودک سخت است. من با تمام پلتفرمها کار کردم و میدانم که متأسفانه از فیلم کودک حمایت نمیکنند. ما با ۲۰ بچه کار میکنیم که هر لحظه مشکلی دارند، در حالیکه فیلمهای کمدی بزرگسال با دو بازیگر معروف و شوخیهای سطحی میفروشند. ما برای فرهنگسازی کار میکنیم.
بودجه سفر به لیمونیا را چگونه تأمین کردید؟
هیچکدام از کارهایم با فارابی نبوده، همیشه بودجه آنها شخصی تأمین شده است. با تورم فعلی، کار خیلی سخت است و عشق زیادی میخواهد. من فیلم بزرگسال، کمدی، عاشقانه، درام و دفاعمقدس ساختهام اما هیچوقت شوخیهای نامناسب نکردم. حالا که مردم به چیزهای دیگری میخندند، حاضر نیستم کمدی سطحی بسازم. رسالتم این است که به بچهها حرفی بزنم، دلشان را شاد کنم و کاری کنم خوشحـــال از سینـــما بیرون بروند.
فراز و نشیب کار با کودکان
کمال مقدم، کارگردان فیلم سفر به لیمونیا درباره چالشهای کار با کودکان به جامجم، گفت: ماحدود ۱۸ بازیگر کودک و نوجوان داشتیم و کنترل این تعداد بچه خیلی سخت است. آنها کودک هستند و کار در فصل سرد، با زمین پر از برف و هوای سرد، چالشبرانگیز بود. باید شیطنتها، دیر آمدن،زود رفتن وخستگیشان را مدیریت میکردیم. این کار صبر زیادی میخواهد. من صبور بودم و با کار کودکان، صبورتر شدم. بسیاری از صحنهها در هوایی فیلمبرداری شد که خیلی سرد بود. برای حفظ روحیه بچهها، آنها را به شهربازی و استخر میبردیم و غذاهایی به آنها میدادیم که دوست داشتند. فکر میکنم موفق بودیم، چون فیلم خیلی شیرین شده و این شیرینی در هر پلان دیده میشود. دلم میخواهد همه آن را ببینند.