پیر پسر و ظلمات ترک خدا

پیر پسر و ظلمات ترک خدا

پیر پسر در نگاه عام و اولیه و درک فیلم و نیز  نیّت علنی فیلمساز اثری در رده آثار مدرن و سینمای در خط غربی سازی ایرانی است . این هنر امروز ایران  در صف نظم گفتار قدرت جهانی مدرن سرمایه داری جهانی عمل می کند . سینمای پناهی ' فرهادی ' رسول اوف و همه فیلمسازان دارای سنخیت با مدرنیته غربی  که البته با آبرو ریزی دطن فروشی علنی سلطنت طلبان فاصله دارند اما دچار توهم  امکان تن دادن به غربی سازی و ضمنا بقای ایران هستند و این دست کم از شناخن غلط و تقلیدی و جهل  در باره ماهیت قدرت استکباری و متفرعن و طاغوت نشناسی شان ریشه می گیرد .
کد خبر: ۱۵۱۴۱۳۸
نویسنده احمد میراحسان

و کارشان با سینما و هنر خدمت به مطامع غرب است و   ویرانسازی مبانی یک فرهنگ سنتی و البته نقد سیاهی های کهن و وارو نشان دادن این لکه های سیاه و نسبت دادن آن به کلبت نظام هستی لیرانی   خرد ایرانی ' دبن ایرانی   اخلاقبات و سنت و فرهنگ و تظام قدرت و اسطورههای ایرانی و طلب تغییر به سود غرب پرستی است . اما من رها از چیرگی موئلف در ارتباط مستقل با پیر پسری که موُلف آن مرده ' این فیلرا مهمترین اثر در سینمای ایران و کاری قابل اعتنا در سینمای جهان در افشای ظلمات جهانی می دانم که دچار ترک خدا و توهم قتل خداست و رندگی بی خدا و حقیقت و زیبایی مطلق ' منجر به تمر زلمت و جنایت و پلیدی هولناک می شود و بدون خدا حتی عشق هم نجات دهنده نییت .
☆☆☆☆
 در باره" پیر پسر " مثل هز فیلم قابل توجهی گفته های موافق و مخالف در سطوح متفاوت در گرفته و داوری ها گاه اغراق آمیز و جنجال انگیز بوده و گاه تلاشی برای تقرب به جهان فیلم . چه کسانی که پیش از هرجیز  متوجه وجه نمادین و  وتصورات سیاسی و لایه ی نقد اجتماعی بوده اند و موضوع لایه تلویحی  و استعاری یا کنایی فیلم در ارتباط با قدرت سبب خشنودی شان شده  و چه انان که همین تفسیر حدسی '   اسباب عدم رضایت شان را فراهم آورده 'بیشترین حساسیت شان  را  به جدل بدل کرده و برانگیخته اند..  البته اگر شما فضایی بسازید و بدون براهین ' و بنا به توان و  اقتدار القای اثر هنری تان  آن را‌ وجه نمادین نظامی سیاسی وانمود کنید دو حال دارد یا  در موضع تان ' برحق هستید یا نا برحق . در هر دو حال عقل ' زیبایی شناسی و خدا به سبب  استفاده جبارانه از یک زبان هنری سلطه گر  و عدم ساختار برهانی این انطباق ' رفتار شما را نفی می کند . در اسلام حتی دفاع از حق با مغالطه ' امری حرام است و این همان‌ پندی است که امام صادق سلام الله علیه به زراره ی عزیز می دهد . عقل می پرسد  چرا این تطبیق ها و قیاس ها را که بدترین شیوه غیر منطقی و  اغواگر است  بکار گرفتید در حال که خودتان می دانستید  چیزی ساخته اید بی ربط به خود مدلول و از دو جنس  جدا از هم .  و با مغلطه نمی توان از حق دفاع کرد و با خود را برحق جلوه دادن نمی توان ' حقیقتا بر حق بود .  اثر بزرگ هرگز به دام این غلط مشهور در سینمای ترا ریخته و  پیرامونی نمی افتد . 
 می خواهم بگویم اگر هم پیر پسر دارای چنین سویه ای باشد ' بدترین چهره سنت روشنفکری  سینمای پیرامونی راحمل کرده است . دلایل  ارج نهادنم به‌پیر پسر چنین موضع گیری های اثبات ناپدیر در یک فیلم  تیست . چرا که نخست این یک فریب است که فیلم می تواند نقش جامعه شناسی را ایفا کند . روبکرد جامعه شناسانه نیازمند روش خاص خود ' مدارک و تحقیفات و براهین علمی است . این دروغ است که فیلم می تواند نقش جامعه شناسی را ایفا کند . فیلم ها می توانند وانموده ی دلوزی یک‌جامعه شناسی دروغین و مستبد و القایی و بی برهان باشند و همین طور یک سیمای وانمودگر سیاست و تاریخ .  اما در حقیقت فیلم می تواند فقط فیلم باشد . یک داوری سیاسی ' جدالی است برای آن که با ارجاعات به  مدارک و خرد و .گفتمان های حاکم ' دعاوی راستی آزمایی شود و اتهامات سنجیده گردد. فیلم تنها مثل یک‌ دیکتاتور یا شارلاتان فریبکار می تواند امر سیاسی را وانمود یا القا کند و این بدترین کار یک اثرهنری است که زیبایی را فدای دروغ ایدئولوژیک نماید . قدرت های سلطه جو بنا به منافع خود از چنین سفسطه و فریبی استقبال می کنند تا برای مطامع کثیف قدرت شان '  با فیلم ' و جایزه و هدایت تاثیر گذار تلویحی یا مستقبم '   مظلوم را ظالم و ظالم را مظلوم  ' حق را باطل و باطل را حق به نمایش در آورند   زیرا این رفتار دقیقا همچون دو آدم در جنگ باهم است که یکی به دیگری فحش می دهد مرد شقی به عیسی  علیه السلام و محمد صلوات الله علیه و آله هم  دشنام می دهد و یا مرد هرزه  به رهگذر  بی گناه  می گوید مادر جنده این دو کلمه اما هیچ ربطی به مادر آن فرد در واقعیت ندارد . مادرش ممکن است  یک بانوی پاک و فرهیخته و در محاصره  دشمنانی جاهل باشد که بیشرمانه  نسبت دلبخواه به او می دهند . خواستند به او تجاوز کنند و او ورزش رزمی بلد بوده و زده له و لورده شان کرده . دعوتش کردند به زنا و او به صورتشان سیلی زد ه  و حالا از خشم  دشنام می دهند.

از هنر نباید  چون سلاح در دست زنگی مست سود جست و با آن مستبدانه به تارو مار مخالفی پرداخت که میدان جنگ و اثبات حقانیت و بطلانش جای دیگری است.و باید در جای خودش با سند و مدرک اثباتش کرد که  از کژی برخوردار بوده یا راستی؟ فیلمساز و داستانگو و هنرمند مثل یک‌ دیکتاتور قادر است هر چه خواست با بیشترین اثر گذاری به یک تفکر ' نوعی'  و نوعی اخلاقیات  ' دسته ای از یک مردم ' یک نظام سیاسی ' یک رویداد تاریخی ' یک فرهنگ ' یک دین   یک شخصیت ' نسبت دهد و ارتباطی کنایی ببن امر داستانی و واقعیت موجود بسازد و به مخاطب القا کند که  امر واقع همان است که او( کذاب)  به تماشا نهاده و  واقعیت واقعا چنان نباشد . متهم  در فضای متکلم الوحده  یک فیلم یک روایت و  کارگردانی هیچ امکان دفاع از خود ندارد .  برای همین من از سینمای القاگر پیرامونی  ایران ولو جایزه اسکار و کن برده باشد بدم می آید . سینمایی که توانایی های دراماتیک و حرفه ای ارزشمندی دارد اما منصف نیست القاگر قیاس های نا آزموده و سطحی روشنفکران دچار اغوای غرب است . طرفی که در فیلم ضد قهرمان است و  زبانش را فیلمساز بریده و بدلخواه خود او را آفریده  و او بدون‌گفتگو و پاسخ متقابل محکوم شده است . فرهنگ مظلوم ' سیاست مظلوم ' تاریخ مظلومیت . شاید یکی از  وجوه متعدد و مایه  احترام روز افزونم به سینمای کیارستمی ' در کنار چهره تجربی و آوانگارد ضد آوانگاردیسم  و بس خلاق و دیگر وارش ' این گریزش از القای دراماتیک و تحمیق مستبدانه مخاطب و گریز از داوری و تشویق و ساختن ساختارمند  امکان تفکر مستقل  تماشاگر و اندیشیدن به شقوق مخالف  یکدیگر تا حد ممکن است . آن قدرت تخریب عادت و  مخالفت با  تحمیل بر ساخته های  فیلم  و مخالفت  فیلم با خودش  و با عادت عمومی درک روشنفکرانه و قطعیت گرا  در کیارستمی بی مانند است.  فیلم ساز در قدرت شخصیت فردی و در معرفت و فهم باید دارایی بس گرانبهاتری از سوء استفاده از احساسات مخاطب داشته باسد و به خود بیش از کارگزار قدرت جهانی ' آمریکا یا اسراییل شدن احترام بگذارد و  ستیز با صدای مرعوب کننده خودش '  برایش مهمتر از کف زدن  گله وار جماعت و جشنواره ها برایش باشد تا ابن سبک موقر زندگی روزمره محتوایی چنین  فرزانه و حکیمانه بیابد .  بعد از انقلاب سینمای ایران تنها در مرگ یزدگرد و بودن ونبودن  وچند اثر  انگشت شمار  چون بادکنک سفید و رقص در عبار و....   با همه اشکالات  کار نخست ' به فضیلتی نزدیک شد که در آثار کیارستمی به اوج رسید و انسجام زیبایی شناختی و فلسقی و دیدگاهی معتبری یافت و از نان و کوچه تا زندگی دیکر هیچ  و زیر درختان زیتون و کلوز آپ و طعم گیلاس و باد مارا باخود خواهد برد و  شیرین و ده و ...کلا شالوده عیر قطعی سینمایش را فتح کرد . زندگی بیکران  و گریز از داوری بسته ی  مستبد  !
☆☆☆☆☆
   فضای مجازی و" تقد" شفاهی  و  و نقد مکتوب هم  عالبا  میدان خلافگویی بی در و پیکر با همان اسلوب بزن در رو و قیاسی  بی برهان و با فرمول ها و گزاره های حکمی و فاقد توان و روش استقراست که در باره خود فیلم پیرامونی گفتم .. منتقدان چه موافق و چه مخالف   اعلب جز چند مورد معدود  در نقش سایه  همان فیلمساز متبختر و اقتدار طلب و حاکم بلامنازع  قضاوت و حکم قطعی  ظاهر می شوند و مبلغ استالینی ابده های لیبرالی یا انقلابی  خودند . نه تنها فراستی بلکه حتی  ژورنالیست های محترمی چون نورایی و  طوسی و شاگردان جوانشان ......   پس ' دیلماج کارگردان شدن را رها کنیم  و البته همیشه پیشاپیش  گزاره های   سیاست بازانه را  کلا بریزیم  دور که در آن اتهامات هست ' خرد و حکمت و دانایی و فهم انضمامی و استدلال نیست  سینمای پیرامونی ایران جمهوری اسلامی و منتقدان ابن سبنما در ارجمند ترین آثارشان از این بلیه جهان سومی و ساختار انطباق  قیاسی با سویه کنایات سباسی کم و زیاد  رهایی نداشته  و نقد دنباله رو همیشه برای این خطا  برایش کف زده  ' گذشته از  اجاره نشین ها حتی   سینمای بسیار دانا و محبوبم ' سینمای مهرجویی '  که کمتر از فیلم های دیگران گرفتار دگماتیزم داوری یکسویه است از این قطعیت گرایی خلاصی نداشته ' بانو '  پری   ' سارا لیلا  سنتوری  مبهمان مامان و.... آثار  ' دوست داستنی اویند ' همچنین  هامون با وجود تلاش در ژرف بینی  ضمنا  از حکم ایدئولوژیک پیش داورانه و پیشینی اش  رهایی نداشته اند و حتی  فیلم بمانی با تبعیت از صورت ساختار و شیوه ی رویکردگرای کیارستمی بیگانه با رویکرد باطنی این سینماز قطعیت ستیز  بوده است . و اثری القاگر باقی مانده است .
☆☆☆☆☆
پیر پسر شاهکار نیست اما یکی از وجوه ارجمندش وسعت تاویل پذیری و قابلیت کفتگوی نهفته در خود فیلم است . میتوان برای واکاوی جامع آن و در باره  موضوعات شایسته گفتگویش  ' کتابی قطور نوشت . واقعا سیماهای ارزشمند فیلم گسترشدار است. مثلا در باره معماری خانه ' می توان فصلی مشعشع تدارک دید . در باره :
بازی سازی و زبان بدن در این فیلم می توان فصلی  نگاشت که  با یک دو  ستون‌ گفتگو پایان نمی یابد . 
در خصوص زبان  اشیاء در پیر پسر و نقش روایی شان و تفکر پنهان در کارکرد چیزها'   می توان  مفصل حرف زد . منظورم آن نیست که در باره همه این وجوه فیلم شاهکار است ' بلکه تاویل پذیر است ! و این مهم است که فیلمساز  به ابن امور '  حوب یا بد ' گاه عمیق ' گاه سطحی  اندیشیده است .
سنت ایرانی ' وجه دیگری است که می توان مفصلا در نقد پیر پسر به تصویر آن پرداخت .
روایت و ضد روایت ' ساختار پیر پسر در برابر ساختار پدر و ترامپ و بار استعاری این  چالش در فبلم عنوان جذابی برای گفتگوست .
تابوزدایی پیر پسر هم موضوع خوبی برای نقد است .
نکته دیگر موضوع تقدس زدایی است . این فرایند همچون یک جایگزین امر عقلی در تحول فرهنگی رخ می دهد یا یک‌ترا یخته غربی ؟ و توام با یکسونگری و تحریف برای ساختار شکنی به سود بردگی و تسلیم به نطام وحشی سلطه سرمایه سالاری متاُخر و مدرنیته فروپاشیده که بحرانش حتی در سقوط آخرین فیلسوف مدافع دموکراسی لیبرال '  هابر ماس و دفاعش از اسزایبل  ظهور می یابد . و حماقت دل بستن به دموکرات ها در برابر ترامپ را فاش می سازد
در پیر پسر غلبه تلقی سیاسی ناقص و متکی بر چشم غربی سازی جهانی ' ' بر فهم مستقل فرهنگی و اجتماعی در پس درام  به نمایش در می آید ؟
اصلا اجازه دهید تعدادی از این وجوه را بیشتر نام ببرم و وسعت  خلاقبت و تفکر فیلم را که   گاه عمیق و گاه سطحی است و ناتمام و ناتوان در بنا نهادن منطق خود یا اجرای درست پیشنهادش  ' متذکر شوم . نکته این سیاهه موضوعات به صورت حیرت انگیز گسترده ای که همین حالا بیان شان می کنم ' فقدان نظم و ساختار فصول متوالی کتاب است .  به ترتیب علاقه و اشتیاقی که برای ارائه مطالبی در خصوص هر عنوان داشته ام و فیلم ظرفیت بحث جدی در باره آن ها را پیشارو نهاده و دارا ست  ' بدون توالی ساختارمند ' می نویسم   :
ا_زبان و شیوه بیانی خاص پیر پسر چیست و چه تفاوتی با اسلوب بیانی اسلاف خود و بیان دراماتیک  در سینمای ایران دارد و چه تاثیری از زبان سینمایی ابراهیم گلستان گرفته؟ 
۲_ امر اخلاقی و جهان اتضمامی در پیر پسر قابلیت گفتگو دارد و همین طور :
۲_کیفیت خوب و بد اقتباس
۳_ مناسبات ادبیات و  فیلم و تاًثیری که از روح ادبیات روسی گزفته 
۴_ زبان ایماء در پیرپسر
۵_ تمایز وجه نمادین و وجه استعاری پیر پسر
۷_ اختلال  یا همگنی امر نمادین در روایت رئالیستیک پیر پسر
۸_ میران  موفقیت در روایت عینی و عناصر رندگی رورمره ایرانی  و میزان احاطه  و موفقبت در شکل دادن به  وجه انتزاعی و کلی برآمده از عینیات فبلم 
۹_میزان موفقیت در ایرانیزه کردن برادران کارامازوف و حفظ ژرفنایش 
۱۰_علل اقبال همگانی 
۱۱_امر سیاسی در فیلم . آیا درک فیلم از سنت ایرانی مبتذل است ؟ و مطلقا  قادر به فهم حکمت ایرانی نیست؟ 
۱۲_ نسبت و میزان موفقیت در تصویر   جزییات مشخص یک زندگی  با وجه کلیت بخشی و نقد اجتماعی 
۱۳_ میزان عمق و موفقیت در ایجاد  رابطه بینامتنی روایت فیلم و روایت نقاشی های مرتبط با فیلم بر دیوار خانه 
۱۴_ شخصیت پردازی  فیلمساز: و نگاه او به زن  در پرداخت رعنا 
 ۱۵_تناقضات درونی فیلم 
۱۶_اسطوره های ایرانی و مسبحی  و پیر پسر 
۱۷ پراپ ' ساختار  و کهن الگوی افسانه  و قصه گویی ی پیر پسر 
۱۸_ردّ رضا براهنی در فیلم 
۱۹_ درام بی نقص یا داستان با خلل و فرج و تزاحم اسلوب روایی؟
۲۰_ نمایش  سیمای سیاسی و روابط اجتماعی ایران امروز ' یا تحریف واقعیت های گوناگون  بنیادین به نفع یک نگاه وخصمانه 
۲۱_ هویت یا بی هویتی و منشاُ احتماعی و طبقاتی   شخصیت  غلام باستانی . آیا او روح اهریمنی باستانی ایران '  فرهنگ ایرانی '  مرد ایرانی است    همه پدران ایرانی است؟ جدا از سرشت طبقاتی و حیات اجتماعی ؟
۲۲_اشتراک رستم و پدر فیلم چیست؟  بک ادراک‌ تورانی علیه افسانه و پهلوانی ایرانی؟ رستم‌ نماد قدرت  مردم در شاهنامه است . برعکس تفسیر جاهلانه روشنفکران که حتی شاهنامه را درست نخوانده اند او می کوشد بر حرص قدرت خواهی سهراب که  ولو بمثابه ابزار دشمن آزمند است  و گرفتار فقدان نظام  اخلاقی '  لگام بزند . او به سود بقای ایران و وفاداری به مردم ' با سهراب مقابله می کند . این حسن پور  شیرازی پیر پسر چه ربطی به رستم دارد ‌ ؟ صرفا چون سهراب بدست او کشته شد؟ مگر سهراب در ازجا درفتگی هویت باخته اش محق بود؟
۲۳_  آیا اکتای در تطبیق قیاسی و غلط رستم و پدری مثل  پدر پیر پسر تحت تاثیر بیدانشی روشنفکری نامتفکر ایرانی و غرب پرستی قرار گرفته؟ 
۲۴_ آیا فیلم تصویر درستی از تاریخ و مردم و فرهنگ  ایران ارائه می دهد یا تصویرش تراریخته مستشرقین است که اصلا نقش شان پاسخ به نیازهای استعمار ار

وپایی بود و از قاجار در میان روشنفکران اپیدمی یافت؟
۲۵_  شبکه علتی و معلولی درست در پیر پسر وجود دارد  یا مخدوش بودن  فیلم در شخصیت سازی و روایتگری نقص آن است؟  
۲۶_موضوع اختیارات فیلمساز در سلب اختیارات و تعقل مخاطب در اسلوب بیانی پیرپسر. . مثلا این تاریخ و این سنت فرهنگی و این پدرسالاری منتسب ' واقعا با چرک و جنایت و فساد این پدری که حسن پور شیرازی تجسمش بخشیده همانند است جدا از میلیونها پدر شریف ایران معاصر  و میلیاردها پدر  بزرگوار ایرانی در تاریخ طولانی که هرگز هیچ نشانی از چرک این پدر نداشته و وحشیانه متهم شده اند  .خود فرهنگ و حکمت و تفکر و زیبایی های انسان پرور فرهنگ درخشان  ایرانی و اسلامی هیچ تناسبی با این کاراکتر  در وجه نمادینش دارد؟ .
☆☆☆☆☆
چه فیلم و چه  داوری پیر پسر  آلوده این خسران  والقاگری و پیش داوری ها است . اتفاقا علت توجه ام به این فیلم مطلقا لایه نمادین آمیخته به سویه های استعاری پرکنایه ی سیاسی آن  نیست  که کالبد شکافی جنازه مرده ان شاید جذاب ترین و شوق انگیز ترین وجه دانایی  برای موافقان و مخالفان سیاسی این فیلم باشد ..  زبان معماری و هویت اشخاص ' خانه ای  که  نماد و نام مستعار ایران است . گذشته شکوهمندی از فرهنگ  داشته و حالا سیاه و نکبتی و کهنه و پر از تباهی و نفرت است و شخصیت چرک و حنایت کار و کثیف و پلشت و شهوتران که پدر و  سرپرستی نالایق است و با نوسازی خانه مخالف است و ثمره وجودش ' نابودی و فاجعه است و....   
خوب  بسیاری کوته ببن  و آماده پذیرش هر فریب مفسران موافق و مخالف هستند.. و اهمیت پیر پسر مطلقا چنین عادت به  انطباق قیاسی دست پرورده جشنواره ها نیست که از پناهی تا رسول اوف تا فرهادی تا روستایی با همه توانایی هایشان گرفتار این دامچال قدرت غرب شده و این قیاس پر خریدار '  اغواگر ترین شیطان و وسوسه ایستاده بر سر راه سینماگر مستعد پیرامونی است . و منتقدان از هر دوسوی گرفتار همین اغوا ' بدتربن مدافعان القای  قضاوت علط در باره  فیلمند .چه انان که  می گویند  .:
 پیر پسر مبتذل ترین فیلمفارسی است!! و می تواند منظور  این کلمات ' کوبیدن توان تاثیر گذاری این فیلم اندیشه گر باشد و این امر ناراحت شان کرده و دارند فحش می دهند .
 و می گویند پیر پسر شخصیت پردازی ندارد و می تواند معکوس باشد  یعنی شخصیت های مانای فیلم و هنرآفرینی  کارگردان و بازیگران در تاثیر گذار کردن زنده '  ناراحت شان کرده باشد .
و چه آنان‌که  می گویند :
 پیر پسر عالی ترین فیلم سال های اخیر  است و فیلم چنین نباشد و صرفا به سبب یک معناپردازی و سویه ایدئولوژیک  که می تواند اتفاقا جهالت بار باشد  چنین داوری اخساساتی  کرده اند ‌
 ویا در سخن بی پرده خصوصی  می توانند بگویند پیر پسر حکومت را یک پول سیاه کرده و همه حضور سیاه پدر را با بازی عالی پور  شیرازی به حصور مستبدانه و فاسد حکومت بدل کرده  است . در حالیکه  بله بدل کرده ولی بد کرده ' کار  ناحق  کرده و حکومت نه ماهوا و نه ظاهرا چنین نیست و دست کم مجموعه ای از نیک و بد است و علت تخریب آن اتفاقا به سبب امر شرافتمندانه ی تن ندادن به نوکری غارتگران و بی حیا ترین جنایت کاران و دفاع از استقلال ملی است و باز اتفاقا بخش سیاه  حکومت محصول اتفاقات پیچیده منبعث از بحرانی است   که به او تحمیل شده و حاصل عمل  سیاهکاران خائن به انقلاب اسلامی است نه وفاداران صادق آن.
و  دوباره اتفاقا دشمنان همان حقیقت و موجودیت اصیل مقاوم و خائن به آن  در درون حکمرانی و پیوسته  به صف مقابل و ابزار براندازی یک نظام ایستاده در برابر ظلماتند  که سرمنشاُ نسیرهای فساد بوده اند و ....
موضوع این است که می خواهم بگویم سینمای القایی ' پاسخی به اتهاماتش وجود دارد که  آن را حذف می کند .  چاره چیست ؟  چاره آن است که بفهمیم  هر چیز هستی و هر رویکردی به هستی و هر آفریده ی ذهنی هم رویکرد و هم '  ابزارها و روش های خود را می طلبد . آن دانش و عرصه  و آن  جایی که مقام گفتگوی برهانی در باره  بیان رذایل و فضایل  یک حکومت است ' شعر و سینما و داستان و....نیست. میزگرد سیاسی و پژوهش جامعه شناختی است . به ابن دلیل ساده که در اینجا اصلا گفتگویی سر نمی گیرد بلکه یک صدا ' صدای آفریننده اثر شنیده می شود که برای اتهاماتش اصلا سندی ندارد و برهانی ارائه نمی دهد و چون حقایق اولیه مطرحش می کند . . باید شیوه ای بیانی در این جدل برگزیده شود که متطبق با قلمرو تفکر  و  رویکرد و  روش دانش  باشد . وقتی ما گفتگو می کنیم ' متهم زنده و حاضر جواب می دهد . وقتی متن مکتوب می نویسیم ' می تواند متن مکتوب بنویسد . اما وقتی اثر هنری می آفرینیم مثل آن است که جراحی مغز می کنیم و اساسا امکان منصفانه  تولید اثر با همان تاثیر وحود ندارد .  زیرا هنر امر کیفی است . وقتی می گوییم جمهوری اسلامی جوانان ایران را کشت ' طرف مقابل می تواند بیاید و اثبات کند جنین نبوده و این جوانان ' اولا گروهی از نیروی سیاسی بود ند و ثانیا این نیرو در همان آغاز کار دست به کشتار زد و آنان ترورهای جمعی را شروع کردند و ثالثا انان به ابزار سیا و صدام و موساد بدل شدند  و الی آخر..... و باز متقابلا  طرف مقابل مدارک و اسناد خود را در نفی این اسناد می تواند رو کند .و باز در سینما این روش و کلا امکان تداوم‌ پژوهش ' ارائه اسناد و جستجو و گفتگو وجود ندارد . روش بزن در رو هست . و اگر هنرمند ' دارای استعداد باشد می تواند جای امام حسین علیه ابسلام  و یزید را عوض کند .و کاری هم به امر واقع و نیز واقعیت نداشته باشد ......
خوب پس  اگر قرار است در باره سیاهی یک موجودیت فراگیر بنام نظام سیاسی ایران حرف بزنیم و فریبکار نباشیم باید به بسیاری از کلان روایت های یک موقعیت واقعی در جهان قدرت ها و نقش وجودی همه جانبه شان و روابط واقعی جهانی و جمهوری اسلامی ' به تبارشناسی خواست و انواع چالش هایش بپردازیم وگرنه با زبان برساخته های اخساسی هر مظلومی را می توان ظالم معرفی کرد و برعکس . و می توان بسادگی پیرو نگاه و دروغ اسراییل  و گسترش هویت ستیزی و نفی جوانب گوناگون حقیقت تاریخی فیلم ساخت .
من اما پیر پسر را  چنین نمی ببنم‌.  برمتن  مناسبات انسانی و استتیکش و روابط بینامتنی فیلم و فیلمسازش تماشا کردم و تبارشناسی این روابط و بازتابش در فیلم برایم  جذاب بود . و از همه مهمتر این   حقیقت  فیلم بود که جسم جسیم حیات  ضداخلاقی در  جهانی را فاش می کرد  که  فقدان یک مرحعیت اخلاقی  و حقیقت محو شده  در آن  بلایی بر سر انسان ها می اورد که از حیوان درنده تر و پلشت تر می شود . جهانی که یک قربانی به اسم علی  را در دامچال همین روابط ساده روزمره بسادگی لت و پار می کند و هر  بلایی بخواهد  سرش می آورد .. و البته پدر در این فیلم مهم است  و کسی نمی پرسد نه در قالب پرورده شده یک مفهوم دلبخواه داستانی  و از پیش داوری و پیشداوری شده .و تصمیم گیری شده بلکه در مقام یک موجود واقعی  ' که حق آدم بودن داشت چه کس مسئول حیوان بودن اوست و زجری که روحش می برد؟ جهان مدرن حق محکومیت او را‌ندارد و کانت هم برهانش در امر قوه حکم کافی نیست . زیرا او خود انتخاب نکرده چنبن باشد . اینست مشکل فیلم مدرن پیر پسر با داوری اخلاقی متکی به معرفتی سنتی  و تناقضش . در جهان  مدرن ' جهان نییت انگار و شوپنهاوری و نیچه ای این اراده معطوف  به قدرت محکوم کرونی نیست . زیرا اخلاق عیچ مبنایی ندارد.
☆☆☆☆☆
بدون پاسخ به پرسش فلسفی موقعیت جبری یا اختیار بشری و پیچیده تر از هم ادراک وضع انسان در بین جبر و اختیار که از هر الگویی حقیقی تر بنظر می رسد '  هر درکی از پیر پسر سطحی و خود فیلم بدون فهم و درک روشن از پاسخ سطحی تر از تفسیر و نقدش خواهد بود .  برای همین هوچیگری های و شوآف  منتقدین حرف مفت زن چه ضد و  علیه و چه له فیلم پشیزی ارزش معرفتی جدی ندارد .
 ما اینجا در نهایت و آخرین پله با دو منظر روبروییم . یک منظر دینی ' توحیدی و الهی که اسلام زنده ترین حامل معارف حیانی و کلام اللهی واقعا موجود و متن اصیل و رها از اومانیسم است .   و نگاه دیگر نگر ش مدرن ' الحادی و ماتریالیستی است . و بقیه دریایی از التقاط .است. خوب وقتی ما  با نگاه مدرن به عنوان یک ساخته و قصه ی بدلخواه نوشته شده و در جهان کلمات به انسان انسان زدایی شده در فیلم پیر پسر به پدر ساخته ذهن داستان پرداز روایتگر می نگریم خشونت یک داستانگو و فیلمساز ممکن است خیلی کم دیده شود و خیلی کم منوجه آن شویم اما در جایگاه یک مابازای واقعی  و انسان واقعا موجود همه چیز از بازیگوشی ظاهرا بی آزار '  یک متن بر ساخته به یک پرسش هولناک هستی شناسانه بدل خواهد گشت ' رها از چنگ خودسری یک‌پروردگار انسانی بنام هنرمند که هر بلایی بخواهد سر بک شخصیت ذهنی که حس و وضعیت واقعی انسانی ندارد ' در می آورد و آخر هم بدلخواه عقوبتش می کند و خود در مقام یک دبکتاتور همه جیز را بنا به مبلش سامان ‌می دهد و سربلند و مورد تحسین برایش کف می زنند ' 
حال در پرسش ناظر به واقعیت بشری همه جهان کلمات تبخیر می شود و ما با وضع انسان  زدایی شده روبرو می شویم که هرگز در حیات و شکل گیری شخصیت و  پلیدی اش کسی از او نپرسید  راضی است چنین باشد یا نه . در نگاه مدرن ' جایی برای این پرسش وجود ندارد و این پرسش غیر ممکن است ( در معرفت توحیدی با این پرسش نه تنها با مفهوم عاام " ذرّ "  بلکه با مفهوم وحدت وجود و ام بلد و لم یولد و مفهوم تجلی اسماء و مراتب فرب و بعد و....به این مشکله پاسخ می دهند و طرح امر بین الامرین در باشندگی انسان  کفایت می کند که در بستر جبر ها و امر مادی ' موجودیت روحی و قدرت اختیار برآمده از هستی معقول انسان  نقشش را در سوال و جواب دنیایی و آخرتی ی وضعد  قلب و  فکر  و اخلاق و  عمل  انسانی ایفا می کند و انیان عات مسئول بودنش برهان دارد . چیزی که در نیست انگاری  ممکن نیست معنا دار باشد . ) بلکه انسان  بتدریج و ناخواسته و با گرد آمدن هزاران رخداد کوچک ' به این وضعیت تراژیک رانده شد.

و حالا همه انان که خود اتفاقا در مسیر دیگری رشد کردند و آن ها هم اختیاری در آن جه هستند نداشته اند به این جنایتکار فخر می فروشند و این ریاکاری اجتماع بشری  بر جبر سیر آدمی پرده می کشد . تناقض بزرگ فیلم از همین جا سر برآورده است .
☆☆☆☆☆
اما سویه دیگر ماجرای درک تاریخی در بستر همه عوامل فردی و اجتماعی و جامعه شناسانه و روانشناختی حاکم بر منطق شخصیت پدر است . جایی که نگرش مدرن تاریخ و اسطوره و انسان شناسی ایرانی را  بدلخواه در می آمیزد و مخلفات غیر مستقیم نگرش های قومی و.....'  در القای یک خصیصه تاریخی ایرانی پادر میانی می کند و شاهنامه بد درک شده و علط مشهور مستشرقین و نگاه سرایت کرده تا دهه شصت و  مستمسک ساختن روایت مدرن از پدرسالاری ایرانی واقع می شود   نیز' تبار  ستیز با نظام پاتریکال در دوران پهلوی ' در فیلم پیر پسر دخالت می نماید . همین موضوع در  نگاه  براهنی و شاملو و در مجله آدینه   فرج سرکوهی در دهه شصت 'و تفسیر مناسب حس و حال روشنفکران در برابر حکومت و  بازتولید پسرکشی در شاهنامه و در فرهنگ ایرانی در  چالش با جمهوری اسلامی ' نقش احساسات پان ترکیستی رضا براهنی در زدن فرهنگ ایرانی که به عنوان فرهنگ مسلط همیشه احساسات شوونیستی بر می انگیخت ' همه و همه در فیلم ردّ خود را بجا می نهد . فهم  تاثیر ابن میراث روسنفکری بر اوگتای که مدل روشنفکر فعال برابر روشنفکر منفعل در محدوده تلقیات قومی  به امر کلی داوری ملی بدل شده مهم است  زیرا در متن‌ فیلم و ضمیر فیلم ' به میزان واکنش علیه فرهنگ مرکزی  و تاریخ مذکر ' ستیز پنهان  توران و ایران و.... در یک موضع ناخود آگاه  صد ایرانی معنا پیدا میکند و سپس خراب کردن و دست کم شل کردن پیچ و مهره این ساختار به سود ادراک ساختار زدایانه و زیبایی شناسانه فیلم و توجه به مناط و  جرییات آفرینشگرانه و پروردگاری  قابل تحسین فیلمسازی  سر بر می آوردکه فیلم دومش را می سازد . این ها  اهمیت محتوایی و ساختاری آفرینش پیر پسر و تناقضات مدرنیستی و نیز اخلاق گرایی آن را می سازد  که در عمقش متکی به تلقی مذهبی است.  وگرنه از منظر  مدرنیته و  انسان ازاد و حکم میل   پدر پرورده حبرها ' چه گناهی دارد که چنین است؟ همه دلایل ضرورت تنسانی چنین نبودن مربوط به حیطه اختیار در آفربنش الهی ' شکل گرفته با روح و الهام و وحی و... بین جبرها و بی اختیاری انسان  است۶ 
☆☆☆☆
عصبانی کننده ترین برخورد به هنر یک هنر آفرین جوان که پدر هنرمند ناموری دارد ' آن است که به نحوی از انحاء گفتگو در باره اثرش زیر سایه نام پدرش آغاز شود . من هیچ قصد آزار  اوگتای براهنی  را ندارم .و هیچ اطلاعی هم از رابطه پدر و پسری او و پدرش ندارم و نمی خواهم داشته باشم . و حیرت نمی کنم پان ترکیسم براهنی منجر به چنین نام مغولی برای پسرش شده باشد که آدم نمی داند فضیلت صاحب پیشین و مشهور  این  نام چه بوده  ' جز امری نژادی و بی ربط ' آن که  اوگتای پسر سوم و محبوب پسر چنگیز بوده ' سازمانده توانای  ارتش مغول پس از چنگیز  بوده و ...... و شاید برای براهنی جدا از ریشه مغولی '  بورته  ' مادر اوگتای مهم بوده ' آن زن محبوبترین همسر چنگیز بود . بیادم می آید ازدواج براهنی با بانویی فرهیخته و  شایسته که دختر شایسته سال مجله اطلاعات بانوان یود ساناز صحتی  در خانه ما بازتاب داشت . رضا براهنی دل به آن دختر شرقی   باخته  بود . دست کم ما چنین می پنداشتیم ‌. بعد ازدواج تختی با شهلا توکلی  ' ازدواج براهنی  فراتر از یک آیین خصوصی شهره شد . اما پس از ازدواج دیگر کسی اجازه نیافت در زندگی آن دو فرد شهره  ' که امروز می گویند سلبریتی'   سرک بکشند و زندگی روزمره با رنگ‌ ایرانی و حریم: خصوصی و غیرتمندانه اش در اذهان ادامه یافت . آن دوران  این مدل زندگی  در میان ادم های مدرن  که سرشان به تن شان می ارزید بی سابقه نبود  . مردان هنرمند پر شر وشور و زنان افسانه ای عاشق و شکیبا  که کس نمی دانست در حریم خصوصی شان زن ' بار چه صبوری ها کشیده و وفا کرده  و بی وفایی ها دیده  و دست کم با مردی غرق  در  عشق اول خود '  که هنر و آفریدن اثر هنری بود. ساخته و بیشتر بی توجهی و  لاقیدی دیده  و به لاقیدی تن نداده . و تصویر لاابالی  مرد ' و درد های زن  نهان مانده . شرافتمند ترین شان ' پری زده ترین و مشعول به  خود بودن شان بود :. نیما و عالیه خانم شهریار دل به افسون ثریا سپرده و عریزه خانم تابان ' یک  فرشته ی ندیده گرفته شده   ' چوبک و قدسی خانم کحال زاده که از هر انگشتش هزار هنر  می ریخت '  آیدا و  شاملو و هزار معشوقش ' نصرت  و پوران شیرازی  که افسانه سنگ صبور بود و رویایی و مادلن  اما   جلال و سیمین '  استثنا به نظر می رسیدند و

لی اعتراف جلال در سنگی بر گوری و اعترافنامه قبل از سفر حجش  خنجری شد به دل سیمین و آن زن  فرنگی و ...... و من البته شاهد رنج های بی پایان یک زن عاشق بودم که در فیلم مستندم -من ساکن سفرم " جهره اش را دیدید . پروانه همسر نجدی که با او همیشه  می گویم رمان  نانوشته او بسیار پرفروش تز از" یوز پلنگانی که با من دویده اند' خواهد بود و او  چهره نجیب همسر یک عاشق را مخدوش نمی خواهد. مادر است . تمام و کماال. و می سوزد ' مثل همه مادرهای ایرانی  . مثل ایران ایرانی ها .
 این زندگی ادم هاست در من  وقتی خود دیگر نیستند . به خود می گویم   محقم در آستانه  ورود به دهه هشتم زندگی ام ' خاطرات نفراتی را زنده بدارم که نیستند ' مرده اند   اما در من زندگی می کنند ؟ مثل نوشابه  و از کف رفتگی و  باختگی آن اوریانا فالاچی سرگردانی  تا  به دستگاه اسرائیل اینترنشنال کشیده شده وقتی هوشنگ در تاریکی فرو می رفت  ؟.....
 رضا براهنی یکی از آن کسانی است که در شکل گرفتن دنیایم در دوره ای از عمرم تاثیر داشت . شاید یکی از عوامل  لحن انتقادی و  سرکش و جدلی نثرم ' ردّی
: باشد که او بر من‌نهاد . او نثری تهاجمی و تند خو و مغولی داشت و در عین حال  تا حدی صاحب تفکر خلاق بود  . من هرگز رضا براهنی را ملاقات نکردم . چنان که هرگز تمایلی به دیدن کسانی دیگر  نداشتم  که در ۱۵ ' ۱۶ سالگی ام  هر هفته بی صبرانه منتظر خواندن  شعر و نقد و خبری از داستان شان بودم  و مطالبشان را  در  مجله  فردوسی‌ و نگین و کتاب هفته و..جزوه شعر و حتی  بعد ها در تماشا دنبال میکردم . دوستانم از رشت سفرمی کردند به تهران و  مشتاقانه در کافه فیروز به دیدارشان می شتافتند . من هرگز قدم به کافه فیروز  و  نادری نگذاشتم . بهزاد در آن مدار می گشت . مهین '  دوست خواهرم بود ' نویسنده و شاعر بود و دانشگاه تهران قبول شده بود و آل احمد در دانشکده علوم تربیتی استادش بود و خبرهای سیمین دانشور '  آل احمد و ساعدی و  شاملو و فروغ و گلستان را می آورد  آن وقت ۱۳ '  سال داشتم و مرگ فروغ برایم  حادثه ای  معلق بین افسانه قهرمانی و تراژدی بود . ومن شعرهایش را بیشتر از شعر شاملو دوست داشتم . ۱۲ ۱۳ سال بیشتر نداشتم‌ با شعرش آشنا شدم . شاید آخرین سال حیاتش بود .  یادم نیست زنده بود یا کشته شده بود که من تولدی دیگر را در حال آمدن به خانه در پیاده رو می خواندم و سرمست می شدم‌  حوصله چارپاره هایش را نداشتم '  روحیه آوانگارد داشتم  و از نیما بیشتر خوشم می آمد تا اخوان . تولدی دیگر را بعد از  نیما شروع کردم و البته قبل تر شعرهای انقلابی و رومانتیک توللی و هشترودی و نصرت رحمانی را خوانده بودم‌. و. اما از آن سال ها همینگوی و  فروغ  در ذهنم مانده ' خاطرات خانه اموات زن سی ساله بالزاک زنبق دره آناتول فرانس ' یینوایان هوگو الیور تویست دیکنز و ' ابله داستایوسکی بازرس گوگول و و همه نمایشنامه های ساعدی و البته خرمگس. .... که کمی بعد  شمشیر اجدادی با غلاف نقره و کارشده اش  و کیسه سکه های یک تومانی ناصرالدین شان فراموش شده در گوشه صندوقچه پدر و مدفون در زیر اسناد را که کسی اعتنایی به ان نداشت  می فروختم و کتاب می خریدم .   این ها رمانهای پایان دبستانم بودند  تا سیکل اول دبیرستان که از کلاس دوم سوم  با امیر عشیری و مایک هایمر و ارونقی کرمانی  و آگاتا کریستی شروع شده بودند و پس از رومانتیک های اروپایی  به بوف کور ختم شده بود که هیچ از آن نمی فهمیدم .  اما تابستان ششم ابتدایی  یک پرتاب بود به فضایی غریب ' سحر آمیز و روشنفکرانه بود . فروغ و کمی بعد ' بله  کمی بعد شعرهای احمدی و رویایی و شعر دیگر و.... رسید .
در این فضا براهنی  یک رروشنفکر مدل سارتری  دهه چهل بود که در کلای هفتم تا دهم در گیرش بودم و ادبیات چییت او که نجفی ترجمه کرده بود ' کتاب مقدس شمرده می شد . بعد نگاه نوری علا را ترجیح دادم  اسباب و صور شعر  فارسی اش مدرن تر بود . در حالیکه نگاه ریچاردزی و پوزیتیویستی براهنی  دیگر آزارم می داد  اگرچه او یک محقق از جنس خانلری نبود اما مهمتر بود . متفکر بود . با این همه تا انقلاب اسلامی ' نوری علا  از او نوتر بود .از موج نویی ها دفاع می کرد . براهنی از سقف شاملو گامی پیش نمی نهاد  ولی من شعر احمد رضااحمدی و سپس شعر سپهری و بعد شعر  دیگر الهی و حجم گرایی رویایی را در پایان دهه چهل و در آغاز دهه پنجاه طنین در دلتا را آوانگارد می دانستم و دیگر براهنی برایم  کهنه شده بود که خود در فردوسی و رمان و تماشا  نقد شعر مینوشتم و شعرهایم را منتشر می کردم و از نوری علا تا منوچهر آتشی و لوشانی ' نوشته های یک ۱۷ ساله ی تازه  از تخم سر برآورده را تحسین می کردند ' و من همچنان تمایلی نداشتم بدنبال کسانی بدوم که تحسینم را در هنر بر می انگیختند ' شاید متکبر و خودشیفته  بودم.  اما حقیقت آن است که عمدی در ببن نبود به سادگی اصلا در ذهنم جایی نداشت . از کلاس هفتم گرایشات سیاسی چپ پیدا کردم و سال دوم دانشگاه به زندان افتادم و زندگیم تا سال  ۶۸ .در مسیری دیگر  جریان یافت . شعر می سرودم و دیگر منتشر نمی کردم . براهنی در فضای آخر دهه شصت و آغاز دهه هفتاد بدنبال کار تاثیر گذار بابک احمدی ' چهره دیگری یافت . احتمالا او جریان های پسامدرن  را می شناخت و در شعر نوآوریهای خود را داشت اما شکفتن او در مقام یک منتقد و شاعر  پسامدرن‌ به دهه هفتاد بر می گردد .شکفتن رمان و درک ساختارزدایانه دریدایی او در شعر بسرعت جبران مافات کرد . این پوزشی بود از رویایی و سعر دیگر که زمانی با روحیه اثبات گرایانه  علیه آن ها می نوشت و روح هوسرلی شعر رویایی را درک‌نمی کرد . حالا یک سرو گردن بالاتر از احمد رضااحمدی در جنون شعر و در تراز بابک احمدی که پیشرو معرفی تفکر پسامدرن بود '  ایستاده بود و تفکر و  تئوری ساختار زدای جدید '  شالوده نظریه و سرایش او شده بود .  من همان سال ۴۹ با" مصیبتی زیر آفتاب" و خصوصا "گل بر گستره ماه " می دیدم دارد پوست می اندازد و  نو می شود و افکار واپسگرایش در باره سعر اوانگارد تغییر می کند و بالاخره
در مفاله ای پس از انقلاب ' از رویایی عذر خواست ..بعد از زندان ظل الله او  یک‌ کار آوانگارد با لحن سلین  بود .اما این خطاب به پروانه ها و چرامن  دیگر شاعر نیمایی نیستم و گزارش به نسل فردا بود که چهره بداهنی را در پیشاپیش صف ساختار زداها تثبیت کرد . عمیق تر از باباچاهی و البته در پژوهش عقب تر از بابک احمدی .
☆☆☆☆☆
 این ها ربطی به نقد فیلم پیر پسر ندارد ؟ ' مشتی خاطرات خانه اموات است ؟ هست اما ربط هم دارد .اگر اوکتای فرزند رضا براهنی نبود باز تمایلی به نوشتن برای فیلمش با ارجاع به تاریخ مذکر  داشتم ؟ می توانم بگویم با وجود دوجهان بینی حتی متضاد بر خلاف آدم های جنجالی حرف مفت زن فیلم پیر پسر را  فیلم مهمی می دانم . نه با دلایل دیگران و یا شاهکار بودن بلکه انواع ویژگی های متنی و بینامتنی  در کنش ارتباطی پدران و پسران و حمل  لیده هایی که برای یک‌ نسل جنبه کاملا   خاص داشت و برای نسل هایی بعدتر ' یک امر عمومی دست کم در جریانی از تداوم مدرنیت و گسترش آن در جامعه بود . . به نظرم بعد از کلاسیک ها هیچ فیلمسازی  دست کم در خاورمیانه نمی شناسم‌‌ اثری چون پیر پسر ساخته باشد که فاجعه حذف خدا و حال در رفتگی انسان در مغاک دین باختگی و تلاش برای آویختن به دستاویزی جانشین ' یعنی  عشق یک زن و ناممکنی و فاجعه رقابت سه مرد  پدر و پسر رابرای نجات از دوزخ ظلمات و فرو رفتن در ظلم و برباد رفتن شان از آن  غیاب '  جنین موثر و تلخ به نمایش بگذارد . نقد پرهیاهو و سطحی  ژورنالیستی ' تقلیدی ' فاقد خلاقبت و تیز ببنی و سیاست زده  و برده  معیارهای هالیوودی قادر نیست جان و زندگی پیر پسر را درک کند . پس با هوچیگری و جملات سرکوبگر فیلم را می کوشد لت و‌پار کند بدون یک‌گزاره برهانی   و در باره هر شاهکاری هم می توان با ابن فرمول های نخ نما ی کلی ی انتراعی و بی روح '  داوری مزخرف کرد که فراستی عادتا همین کار را می کند . و یا با دستاویز به یک سویه سیاسی و مطلق کردن آن‌طبق  نظم گفتار غربی سازی از هویت های اصیل فیلم بازبماند
☆☆☆☆☆
یکبار کیارستمی در باره نقدم   نمیدانم بر طعم گیلاس ' بود یا باد مارا خواهد برد گفت هرگز نمی توانستم تصور کنم این فیلم را چنین ...هم .می توان تماشا و تاویل کرد  . و سپس گفت در پاریس با فیلسوفی ملاقات کردم که خیلی مرا به یاد تو می اندازد.  با ژان لوک نانسی ملاقات کرده بود . بعد پرهام‌ کتابش را در باره سینمای کیارستمی ترجمه کرد . تفسیر او از سینمای کیارستمی نظیر ندارد .
می خواهم  تفسیری و زاویه دیدی از فیلم‌ پیر پسر  ارائه کنم که  شاید  و ظاهرا در نیّت فیلمساز جایی ندارد . من متنفرم از نقد پوزیتیویستی که شارح نما به نمای خبط های فیلمساز و دنباله رو خواست و فهم اوست . محتملا اوکتای در پی یک فیلم نیست انگار بود ولی در نگاهم فیلمش یک اثر ارزشمند خداباور در باره ظلمات  غیاب و در شرایط وهم حذف و قتل خداست . . این اثر مدرن عمیقا جهان همه چیز از کف داده را ترسیم می کند . نکبت یک زندگی معلق پیرامونی  خرد باخته ' به فساد و بی اخلاقی کشیده شده که مرگ چاره عایی این بی فرجامی و بیهودگی است .  قربانی ماجرا  همان  کورسوی دوست داشتن است اما در آن هوا   امکان عشق ناممکن بود . اکتای نمی دان  فیلمش تا کجا اثری دینی است . در سینمای ایران هیچ ' هیچ فیلمساز مسلمانی در دفاع از ایمان ' نتوانست تاریکی زندگی های گسسته از دین را چنین تکان دهنده به نمایش بگذارد و ما را از فضای فاقد حیات دینی و اخلاقی منزجر کند . تلویحات و انطباق های غلط قیاسی در امر سیاسی بجای خود اما گذشته از متافیزیک متزلزل فیلم ' فیزیک پیر پسر یکسر چون کارهای بالزاک که در خدمت افشای

سیاهی سرمایه داری حریص بود ' در مسیر نفرت از جهان بی اخلاق میش میرود ‌ فضایی که در ان حتی عشق هم موهوم و  بی فایده است و خود به زنینه کشتار  بدل می گردد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰