معمار گمنام پیروزی‌های ایران
به یاد سردار شهید غلامرضا محرابی که در دفاع‌مقدس ۱۲ روزه، مظلومانه به شهادت رسید

معمار گمنام پیروزی‌های ایران

هفتگل، دومین میدان نفتی کشف شده ایران،شهریور۱۳۲۰بحبوبه جنگ جهانی دوم. فرمانده انگلیسی با قشون هندی درپی اشغال ایران بودند.قحطی و بلوا دامن سرزمین ایران راگرفته بود.رضاشاه با بی‌تدبیری و ترس کشور را ازشمال به روس و ازجنوب به انگلیس تقدیم کرد.خبر حمله هوایی به هفتگل،دردشت طوف سفید پیچید.
کد خبر: ۱۵۱۸۶۳۹
نویسنده زهرا شکراللهی - گروه دفاع مقدس
 
سردار هدایت‌الله گنجعی سرباز وطن، دلیرترین و دلگیرترین غروب را جلوی نیروهای متفقین آفرید. سوار اسب شد و شروع کرد به شلیک گلوله به هواپیمای انگلیسی. هواپیما را منفجر کرد. همراه سربازانش جلوی تجاوز انگلیس ایستاد. سردار شهید شد. خاک و خاکستر هفتگل سردار و سرباز خیز است.
   
زمزمه‌های ایل
مادران یا همان «دا» هنوز صدای تیر و تفنگ رابه یاد داشتند.هنوز صدای خش کل‌کشیدن شان درتشییع پیکر سردار گنجعی را در گلو داشتند. دا از طایفه کمایی، مهمندی بزرگ‌ترین ایل لر بهمئی پسری زایید. منقل اسفند را دور سرش چرخاندند. حتما مردی از میان طایفه بالای تپه رفته و اذان گفته؛ تا سر ساکنان سرزمین معابد باستانی بدانند، خداوند اُجاق خانه‌ای را روشن نگه داشته و پسری متولد شده است.
   
تولد در دل ایل
سه روز مانده به محرم، روز۲۱خرداد سال۱۳۴۰ فرزندی به اسم غلامرضا محرابی در ایل نام گرفت. غلامرضا اولین بازی‌هایش را در دشت، لا‌به‌لای گندمزارهای روستای نمره انجام داد. بوی پونه‌های وحشی سرخوشش می‌کرد. صدای زنگوله‌های گوسفندان گله، همسایگی و همدلی با بچه‌های ایل قشقایی، غلامرضا را به سن نوجوانی ‌رساند. بالا رفتن از نخل‌های پراکنده از او پسری چست و چالاک ساخته بود. تمرین تیراندازی با برنوی پدر، گوش دادن به آهنگ: «دایه دایه وقت جنگه، قطار بالای سرم پر فشنگه» اولین حماسه رزم را در خونش جربان داد.
   
از انقلاب تا جبهه‌های جنگ
غلامرضا،  پسر ایل قد کشید. استخوان ترکاند  و درس خواند. دوران دبیرستان را به رامهرمز رفت. همان سال‌هایی که زمزمه انقلاب درگرفته بود. زمزمه به کارزار با رژیم شاهنشاهی کشید. انقلاب در خوزستان طعم مبارزه نفت و اعتصاب داشت. مزه غلیظ و گرم برای جوان‌های پرشور، هنوز به چشیدن نرسیده بود. شبانگاه ۳۱ شهریور سال ۵۹ ارتش عراق مرز ایران را درنوردید. غلامرضا، پسر میان‌بالا و سخت‌استخوان برنو به دوش نهاد. همراه گروه مبارزه مخفی «بلالی» گشت. حمله‌های چریکی و نامنظم به ارتش مدرن عراق را پایه‌ریزی کرد. مقاومت در محله‌های کواترهای کوت عبدالله اهواز به عقب راندن عراق انجامید. غلامرضا اطلاعات دقیق را از لشکر عراق، تعداد تانک و ادوات را برای فرمانده می‌آورد. شناسایی شبانه، گذر از مرز و رزم برای پسر دشت و صحرا کار ناشدنی نبود. بشین پاشو، به چپ چپ، به راست راست. مشق دویدن بین سنگرها و تیراندازی برایش مثل آب خوردن بود.
   
خدمت در سپاه و گمنامی در اطلاعات
به استخدام سبز جامگان سپاه درآمد. در گمنامی به نیروهای اطلاعات رزم و عملیات. پسر رامهرمزی با ته لهجه جنوبی گرم، صبور به کارش می‌رسید. فکر مقاومت در مغز متفکر و خلاقش داشت. همرزم علی هاشمی، سردار هور شد. گمنامی برایش سرنخ پایداری بود. پسر اصیل آریایی ایرانی علوی در گروه شناسایی عملیات برون مرزی خیبر حماسه آفرید. نیزار‌های گردن‌کلفت هورالعظیم، خطوط و چهره استخوانی غلامرضا را به یاد دارند. قایق بَلم را از بین آبراه‌های هور می‌راند. افراد محلی در حال ماهیگیری بودند.غلامرضا با لهجه خوزستانی و عربی از دست گروه شناسایی عراق رد می‌شد. شبی در اثر رطوبت، بی‌سیم از کار افتاد، ۱۲ ساعت بین کانال آب سرگردان ماند. حمله حشرات هور تمام پوستش را زخم کرده بود. به دشواری سرنخ بچه‌های خودی را یافت. رفتن به شناسایی شبانه و  گرا دادن به بچه‌های توپخانه، او را نیروی زبده اطلاعات کرد.
   
از کربلای ۱ تا وعده صادق
کربلای ۱ و‌ ۲، نبرد در فجر۸ که به تصرف فاو، شهر نمک انجامید. حاصل تلاش گروه اطلاعات عملیات سپاه و غلامرضا محرابی بود. ماندن در قرارگاه کربلا، بدر، نجف وفرمانده تیپ ۱۶ امام حسن عسکری(ع)او را از مجاهدت خسته نمی‌کرد. تا واپسین روزهای جنگ و پساجنگ درجنوب وخوزستان ماند. بعد از جنگ به جرگه یاران حاج قاسم سلیمانی پیوست. مرز ایران را در وسعت بزرگ خاورمیانه دید. بنیه اطلاعات را درهزار کیلومتر دورتر از خوزستان و در مرزهای سوریه مقابل اسرائیل چید. در جایگاه مسئول اطلاعات ستاد کل نیروهای مسلح ماند. دریافت دو مدال فتح از دست رهبر انقلاب او را همچنان گمنام و سربازی، مقدس به نام وطن  نگه داشت.
   
معمار اطلاعات و رجزخوانی برای دشمن
سردار محرابی جنگ را در گلوله و تفنگ روی زمین ندید. سخنرانی‌های علمی تاکتیکی و استراتژی جنگ را در سطح دانشگاه‌ها انجام داد. به فکر تقویت سیستم دفاعی و ساختار اطلاعات نیروهای مسلح افتاد. در کنار سرلشکر محمد باقری برای گسترش همکاری دفاعی به چین سفر کرد و با توشه‌ای پر و پیمانه‌دار برگشت. همراه سردار سلیمانی در مقابل داعش از لحاظ اطلاعات همکاری بسیاری کرد. در همین حین مبارزه با داعش از گمنامی درآمد. آمریکا به نام غلامرضا از نوع محرابی، از نوع پسر بزرگ طایفه لر بهمئی در ایران؛ از لحاظ جمعیت و جغرافیا حساس شد. معمار بزرگ اطلاعات در وعده صادق۱ در کنار سرلشکر باقری و رشید برای اسرائیل رجز خواند: «دایه دایه وقت جنگه، قطار بالای سرم پر فشنگه، زمین بی اسرائیل چقدر قشنگه.» رو زمزمه کرد. رجزخوانی در خون غلامرضا پسر سرزمین مقاوم‌خیز ایران بود. وعده صادق ۲ دیگر دست اسرائیل در منطقه رو شده بود، بدون معطلی اجرا شد موشک‌ها‌ی ایرانی، گنبدهای آهنین صهیونیست را رد کردند. در دل اسرائیل نشستند. اما مگر سر متجاوز با چند موشک به سنگ می‌خورد.

شهادت در راه وطن
شو گار بود. شب هنگام ۲۳خرداد ۱۴۰۴ چرک‌ زخم‌های اسرائیل سر باز کرد. شبی غریب و پرغریو حمله موشکی به تهران شد. سردار نیمه شب در کنار دیگر فرماندهان، زمزمه‌های نیمه شب علی هاشمی را به یاد می‌آورد. بوی پونه‌های وحشی دشت طوف سفید، صدای «دا» که برای شهیدان مرز شروه می‌خواند. سردار با آن خطوط عمیق چهره‌اش، بینی استخوانی‌ و چشم‌هایی که سال‌ها مثل عقاب دشمن را رصد می‌کرد؛ همراه معاونش سرتیپ مهدی ربانی به شهادت رسید. مردم هفتگل، رامهرمز و اهواز، سرباز و سردار وطن را با شکوه همراهی کردند و به دل خاک سپردند.
به قول حکیم فردوسی
«جان فدا کردند ز بهر وطن، تا که جاوید ماند این دیار کهن»
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰