بهعنوان مثال نمیتوان میزان مصرف غذاهای دریایی در کشوری همچون ژاپن را با میزان مصرف چنین غذاهایی در کشوری همچون افغانستان_ که هیچ مرزی با دریا ندارد_ سنجید. در این میان اقلامی هم وجود دارد که ربط چندانی به موقعیت قرارگیری جغرافیایی ندارد و نشاتگرفته از همان فرهنگ غذایی جوامع است. دادههای موجود مربوط به این حوزه در ایران چندان امیدبخش نیست! البته با قید این نکته که میزان مصرف خارج از استاندارد این اقلام در ایران ارتباطی به تورم ندارد. بهعنوان مثال میانگین سرانه مصرف نمک در جهان در حالی سه کیلوگرم است که این میزان در ایران شش کیلوگرم است و همین موضوع یکی از دلایل تهدیدکننده سلامت جامعه ایرانی است؛ اگرچه نمیتوان از کاهش مصرف برخی دیگر از اقلام همچون گوشت به دلیل توان اندک خرید مردم هم گذشت. همین چند ماه پیش در نقل قولی از فعالان بازار گوشت ادعا شد میزان مصرف گوشت تا ۶۰ درصد کاهش داشته است. در رابطه با مصرف لبنیات هم همواره هشدارهایی وجود داشته چراکه همیشه مصرف لبنیات در ایران پایینتر از میانگین جهانی بوده است. اگرچه این انتقاد بهنوعی وارد است اما باید بدانیم درحالی سرانه مصرف لبنیات رو به کاهش است که مصرف نوشابهها (با قیمتهایی بیشتر از شیر) همواره با افزایش روبهروست و این مساله یک گزاره مهم را پیشروی ما میگذارد؛ اینکه وضعیت تغذیه ایرانیان در وضع مطلوبی نیست. یکی از مهمترین عـوامـل شکلدهنده الگوی غذایی هر جامعه، مجموعه عادات و فرهنگ غذایی آن جامعه است. ایرانیان مردمی خوشذائقه و دارای تنوع غذایی بسیار بالا هستند اما دراین میان آنچه قابل تامل است، الگوی تغذیهای ماست. سطح سلامت جامعه وابستگی زیادی به تغذیه مناسب و سالم دارد. الگوی تغذیه کشور ما دستخوش تغییرات زیادی شده و همین تغییرات را میتوان در سرانه مصرف بسیاری از خوراکیها دید. البته که پیامدهای این موضوع هم در آمارهای مربوط به نظام سلامت هویداست. بهعنوان مثال رشد فزاینده بیماری دیابت در ایران که مربوط به مصرف فستفودها و البته کمتحرکی است، یکی از این پیامدهاست. اساس مقایسه با کشورهای دیگر هم همواره به نظام استدلالی درستی ختم نمیشود چراکه رفتارهای تغذیهای کشورهای مختلف تفاوتهای آشکاری با یکدیگر دارد؛ تفاوتهایی که گاه به جبر جغرافیایی و نوع قرارگیری این کشورها مربوط است و گاه به فرهنگ غذایی این کشورها بازمیگردد.