اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید و بهدلیل محاسبات نادرست و خطمشی بیش از حد نظامی خود شکست خورد، آلمان دوباره متحد و پیمان ورشو منحل شد و در تمام این رویدادها حتی یک گلوله هم شلیک نشد.
به نظر میرسید جهان واقعا به سمت و سویی در حرکت است که لیبرالدموکراسی کل کره زمین را دربر بگیرد و از طریق جهانی شدن، یک وابستگی متقابل اقتصادی ایجاد کند. اما تاریخ طور دیگری رقم خورد. حوادث ۱۱سپتامبر، جنگهای بیپایان در عراق و افغانستان و بحران مالی جهانی در سال ۲۰۰۸ دنیای متفاوتی را ایجاد کرد.
سه دهه بعد از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، چشمانداز سیاسی و اقتصادی جهانی آن چیزی نیست که در ابتدا تصور میشد و نظم جهانی مبتنی بر قوانین آمریکایی در حال فروپاشی است. به نظر میرسد جهانی شدن که مدنظر مقامات آمریکایی بود در حال اضمحلال است، زنجیرههای تامین انرژی و اقتصادی مختل شده و رکود جهانی در راه است. همهگیری کووید - ۱۹ اقتصاد جهانی و انسجام اجتماعی را در معرض فشارهای بیسابقهای قرار داده و بهنظر میرسد دموکراسی نیز در حال عقبنشینی است.
سال ۲۰۲۱، برای اولینبار در تاریخ آمریکا، یک رئیسجمهور مستقر نتیجه یک انتخابات را رد کرد (واکنون تحقیقات در حال انجام است تا مشخص شود آیا او برای براندازی نیز تلاش کرده یا خیر؟) پوپولیسم، دوقطبی شدن، جنگهای فرهنگی، خشم و نارضایتیهای گسترده در همه دموکراسیهای غربی در حال افزایش است. به نظر میرسد دولتها قادر به مقابله با مجموعه باورنکردنی از چالشهای فزاینده نیستند.
رهبری بیانگیزه
جو بایدن، رئیسجمهور ایالات متحده، تلاش میکند کشورش را از مشکلاتی که خودش درست کرده نجات دهد و شک و تردیدهای فزایندهای در مورد نامزدی او برای دور دوم ریاستجمهوری وجود دارد. در فرانسه، امانوئل ماکرون اغلب مواضع منطقیتری نسبت به سایر رهبران اروپایی دارد، اما او در اروپا تنهاست و در کشور خود نیز پس از یک انتخابات بینتیجه، تضعیف شده است. در مورد انگلیس در دوران نخستوزیری بوریس جانسون نیز نیاز به قضاوت و تحلیل نیست. او در میان کشورهای مطرح اروپایی جایگاهی ندارد و خیلی از تحلیلگران پیش از استعفای او نیز معتقد بودند او از نظر سیاسی به آخر خط رسیده است. آلمان توسط اولاف شولتز رهبری میشود؛ فردی بیانگیزه و غیرکاریزماتیک که حضور او در جایگاه صدراعظمی وابسته به ائتلافی است که آنچنان مستحکم نیست و آلمان با این رهبری، بعید است که قادر به بازپسگیری رهبری قاره اروپا باشد. ماریو دراگی، نخستوزیر ایتالیا نیز که سابقه ریاست بانک مرکزی اروپا را در کارنامه داشت چندی قبل بهدنبال تنشهای سیاسی مجبور به کنارهگیری شد و دولت او سقوط کرد. در این میان اتحادیه اروپا فاقد چشم انداز و رهبری است و سه دهه پس از پایان جنگ سرد و شکست اتحاد جماهیر شوروی، اکنون نوبت دولتهای غربی است که در دام تفکرات مخرب گروهی قرار گیرند. آنها از واقعیت فاصله گرفته و با بیکفایتی و اشتباهات محاسباتی، بهشدت به سمت توهم و گسترش نظامیگری گرایش پیدا کردهاند؛ بهویژه آن کشورهای اروپایی که آنقدر در ماجرای اوکراین سرگرم سیاستهای خود هستند که اصلا توجه ندارند کشورهای خودشان زیر بار تحریمهای تحمیلی علیه روسیه در حال فروپاشی است. دولتهای مختلف آمریکا پس از جنگ سرد، سرمایه سیاسی عظیم جهانی را که با پیروزی در جنگ سرد بهدست آورده بودند، هدر دادند. استانداردهای دوگانه، جنگهایغیرقانونی و یکجانبه و تغییر حاکمیت برخی کشورها تحتعنوان مداخلات بشردوستانه، بهتدریج نظم جهانی مبتنی بر قوانین را که دموکراسیهای غربی به آن افتخار میکردند، تضعیف کرده است.
جوامع غربی در حال فروپاشی
غربیها حدود ۲۰ سال، نظم اقتصاد جهانی و اقتصاد بازار را از طریق یک مدل اقتصادی بیش از حد مالی و رانتی تحت فشار قرار دادند و این کار باعث ایجاد حباب مالی عظیم و غیرقابلکنترل و همچنین نابرابریهای عمیق اقتصادی شد. این اتفاقات، واکنشهایی را به همراه داشته که اکنون در حال از همپاشیدن جوامع غربی است. بحران مالی سال ۲۰۰۸ و کمک مالی به مقصران اصلی در ایالات متحده، همراه با اقدامات ریاضتی شدید اتخاذ شده در اروپا، خشم و نارضایتی گستردهای را در پی داشته است.
دموکراسیهای غربی حدود ۳۰سال گذشته خود را از بقیه جهان منزوی کردند و اکنون جنگ در اوکراین نشان میدهد ناتو، جی۷ و اتحادیه اروپا همچنان خود را در مورد اتحاد جهانی علیه روسیه فریب میدهند چراکه چنین اتحادی وجود ندارد. دولت بایدن در تلاش است تنشها را با روسیه و چین بهعنوان رویارویی دموکراسی و دیکتاتوری جلوه دهد در حالی که اینطور نیست و حتی افکار عمومی غربی هم چنین چیزی را قبول ندارند.
شاخص ادراک دموکراسی۲۰۲۲ (بزرگترین مطالعه سالانه جهان در مورد چگونگی درک مردم از دموکراسی)، نتایج ناامیدکنندهای ارائه میدهد: ۴۱درصد مردم احساس میکنند کشورهایشان بهاندازه کافی دموکراتیک نیست و نابرابری اقتصادی ــ نه روسیه یا چین ــ تهدید اصلی برای دموکراسی در نظر گرفته میشود؛ بنابراین رهبران مسکو و پکن هیچ ارتباطی با تهدیدهای فعلی که دموکراسیهای غربی با آن مواجهند، ندارند. این تهدیدها همگی داخلی هستند.
تجاوز روسیه به اوکراین در حال حاضر عمدتا بهعنوان دلیل آشفتگی اقتصادی جهانی مطرح میشود، اما چنین ادعایی نمیتواند پایه یک تحلیل اقتصادی صحیح باشد. در خوشبینانهترین حالت میتوان گفت جنگ اوکراین و تحریمهای عجولانه اعمال شده بر روسیه صرفا کاتالیزوری برای رسیدن به وضعیت ناامن اقتصادی فعلی بوده است.
چشمانداز ناامیدکننده
زنجیرههای تامین کالا از قبل به دلیل همهگیری کووید-۱۹ تحت فشار قرار داشتند و سیستمهای بهداشتی غربی قبلا بهدلیل دههها کاهش بودجه ضعیف شده بودند. دولتهای غربی بهویژه ایالاتمتحده، مدتهاست که بسیاری از سیاستهای صنعتی خود را کنار گذاشتهاند و در حال برونسپاری تولید به سایر کشورها هستند. در آلمان، بزرگترین اقتصاد اروپا، شهر هامبورگ در حال بررسی جیرهبندی آب گرم است و برای اولین بار از سال۱۹۹۱، این کشور کسری تجاری ماهانه ثبت کرده است. رئیس فدراسیون اتحادیههای کارگری آلمان بهتازگی هشدار داده صنایع کلیدی آلمان ممکن است بهدلیل کاهش عرضه گاز طبیعی روسیه با سقوط مواجه شوند و پیشبینیها از احتمال وقوع ناآرامیهای اجتماعی و کارگری حکایت دارد و همه اینها میتواند نویدبخش یک نقطه عطف در اقتصاد اروپا باشد. یک بحران غذایی بینالمللی میتواند صدها هزار پناهنده جدید را از کشورهای فقیرتر به سمت مرزها و سواحل اروپا بفرستد و از قبل مشخص است آنطور که از اوکراینیها به گرمی استقبال شد از آنها استقبال نمیشود. در همین حال، بدترین سناریوی جیپیمورگان برای قیمت نفت، ۳۸۰ دلار در هر بشکه است و این در صورتی است که تحریمهای آمریکا و اروپا روسیه را وادار به تلافی با کاهش بیشتر تولید کند. نوریل روبینی، اقتصاددان هشدار داده است: «دلایل زیادی برای این باور وجود دارد که رکود بعدی با یک بحران شدید بدهی رکود تورمی همراه خواهد بود.» چیزی که اقتصاددانان آن را فرود نرم اقتصاد جهانی مینامند بهطور فزایندهای دور از دسترس به نظر میرسد. محاسبات لیبرال دموکراسیها با توجه به نتیجه درگیری اوکراین، فروپاشی روسیه، وحدت جهانی و تنوع بخشیدن به منابع انرژی تاکنون اشتباه بوده است. هیچ پیشبینیای در مورد تأثیر جهانی تحریمها صورت نگرفته بود. اتحادیه اروپا، جی۷ و ناتو اخیرا نشستهای خود را برگزار کردند، جایی که بهنظر میرسید همه چیز طبق معمول پیش میرفت. رهبران غربی ترجیح میدهند با محاسبات نادرست، بیکفایتی و توهمات خود را ادامه دهند. سیاست آنها در مقیاس جهانی بهنوعی از آزمون و خطا تبدیل شده است. تابستان ممکن است برای آنها زمان بخرد، اما پاییز که بیاید آنها باید برای مشکلات آماده شوند. با این حال قطعا آنها تبعات اقدامات خود را به گردن نخواهند گرفت. آنها پوتین، رئیس جمهور روسیه را بهعنوان مقصر معرفی کرده و سرزنش خواهند کرد و بخش عمدهای از افکار عمومی نیز بر اثر تبلیغات، این حرفها را باور خواهند کرد.
روزنامه جام جم