الگوی لیبی، ناظر به توافق سال ۲۰۰۳ میان دولت قذافی و ایالات متحده، مبتنی بر خلع کامل توانمندیهای هستهای و انتقال تجهیزات و زیرساختهای مرتبط به خارج از کشور، بهویژه به آمریکا بود. در این چارچوب، لیبی بدون برخورداری از زیرساختهای بومی پیشرفته، برنامه هستهای خود را بهطور کامل کنار گذاشت، اما قیاس این وضعیت با شرایط ایران، نه از حیث ساختاری و نه از زاویه راهبردی، قابل اتکا نیست.
نخست، تفاوت بنیادین در ماهیت و سطح توسعه برنامه هستهای دو کشور، قیاسپذیری را منتفی میسازد. لیبی در آستانه دستیابی به فناوری هستهای، فاقد دانش فنی نهادینه و توان بومیسازی بود و از اینرو، امکان توقف کامل برنامه با هزینهای نسبتا اندک وجود داشت. در مقابل، برنامه هستهای ایران طی بیش از دو دهه، بهواسطه اتکای به ظرفیتهای داخلی، به سطحی از پیچیدگی و بازگشتپذیری رسیده که امکان نابودی یا تعطیلی یکباره آن عملا ناممکن است. این واقعیت را باراک اوباما نیز مورد تأکید قرار داده بود؛ وی اذعان داشت اگر امکان حذف کامل برنامه هستهای ایران وجود داشت، آن را ترجیح میداد.
دوم، تفاوت چشمگیر جایگاه راهبردی دو کشور در محیط منطقهای و بینالمللی، مانعی دیگر برای تعمیم این مدل است. لیبی کشوری حاشیهای با وزن ژئوپلیتیکی محدود بود که تحت فشارهای گسترده بینالمللی ــ از جمله ماجرای لاکربی ــ فاقد توان بازدارندگی و مقاومت مؤثر بود. در حالیکه ایران، بهعنوان کنشگری محوری در معادلات خاورمیانه، از عمق استراتژیک و نفوذ منطقهای قابلتوجهی برخوردار است. تحلیلگرانی نظیر گراهام فولر نیز تصریح کردهاند که برخلاف لیبی، ایران توانایی واکنش نظامی مؤثر را داراست؛ عملیاتهایی نظیر «وعده صادق» گواهی بر این ظرفیت بازدارنده است.
سوم، بیاعتمادی عمیق ایران به نیت آمریکا بهدنبال تجربه سرنوشت معمر قذافی است. تجربه تلخ قذافی پس از واگذاری برنامه هستهای ــ که در نهایت به سقوط و مرگ او در جریان حمله ناتو و ناآرامیهای داخلی سال ۲۰۱۱ منجر شد ــ در حافظه راهبردی ایران بهعنوان هشداری جدی ثبت شده است. از منظر جمهوری اسلامی، مدل لیبی نهفقط تضمینی برای امنیت فراهم نمیکند، بلکه میتواند به تشدید تهدیدات منجر شود.
افزون بر این، رویکرد ایران به موضوع هستهای بر مبنای منطق «مصالحه» شکل گرفته نه «سازش». مصالحه در گفتمان سیاسی ایران، ناظر بر تلاش برای کاهش تنشها بدون واگذاری اصول اساسی و منافع حیاتی است؛ در حالیکه سازش، به معنای پذیرش یکسویه خواستههای طرف مقابل و تسلیم در برابر فشار خارجی تلقی میشود؛ امری که از نگاه تهران، نهتنها ناکارآمد، بلکه تهدیدکننده امنیت ملی است.
نکته حائز اهمیت دیگر، هویت سیاسی چهرههایی است که ایده الگوی لیبی را مطرح میکنند. نئوکانهایی نظیر تد کروز، تام کاتن و لیندسی گراهام، از مدافعان سرسخت سیاست تغییر رژیم در ایران هستند و طرح چنین الگویی از سوی آنان، بیش از آنکه راهبردی دیپلماتیک باشد، اقدامی حسابشده برای تخریب مسیر مذاکرات احتمالی است. آنها با علم به رد قطعی این مدل از سوی ایران، در پی القای بنبست در روند دیپلماسیاند.
در مجموع، در شرایطی که بهرهگیری از دیپلماسی و گفتگو، ضرورتی حیاتی برای حلوفصل منازعات و مدیریت بحرانها محسوب میشود، اصرار بر الگوهای ناکارآمد و ناهماهنگ با واقعیتهای میدانی، نهتنها گرهگشا نیست، بلکه مانعی بر سر مسیر توافق خواهد بود. بههمین دلیل، مدل لیبی نهتنها فاقد قابلیت اجرایی در قبال ایران است، بلکه تکرار آن، صرفاً به پیچیدهتر شدن روند دیپلماتیک منجر میشود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفتوگوی«جامجم» با احمد ابوالقاسمی یکی از موفقترین قاریان قرآن و میزبان برنامه «محفل»
در گفتوگو با دکتر علیرضا کیخا معاون امور استانهای رسانه ملی مطرح شد
علاءالدین بروجردی نماینده مجلس شورای اسلامی در گفت وگو با جام جم آنلاین:
ابوالفضل ظهره وند نماینده مجلس شورای اسلامی در گفت و گو با جام جم آنلاین: