آراز بارسقیان درباره رابطه انسان با شهر، بیان کرد: طبق نظر افلاطون رابطه انسان با شهر در اصل رابطه روح با محیط است که به آن رابطه روح و شهر میگویند. این قضیه کشف خاصی نیست اما افلاطون که فیلسوف سیاسی است میکوشد آن را به سمت سیاست سوق دهد. حال ما باید چه کاری انجام دهیم که این شهر رابطهاش با ما خوب شود؟
وی با اشاره به تفاوت رابطه شهر و روستا، بیان کرد: اصلیترین تفاوت این دو روابط، دادوستد آن است. ما در اینجا یک میانجی بزرگ به نام پول داریم که روابط شهری انسانهای غریب را میسازد. در شهر اجتماعی وجود ندارد و اگر هم در آن وجود داشتهباشد، اجتماعهای کوچکی است که به چشم نمیآیند. در این اجتماعات بزهکاری، نقطه مثبت، نقطه منفی و... وجود دارد که روابط شهری را میسازد و کتابی که درباره این موارد صحبت کند، روابط شهری است.
این نویسنده درباره نگاه دینی و معنوی به شهر، گفت: این نگاه بسیار ساده است و متمایز از دین نیست. قابیل که قاتل برادر خود است، در کتاب مقدس بنیانگذار شهر است. یک قاتل، شهری را بنیان میگذارد که فی نفسه شهر جای «شر» و روستا جای «خیر» است. به همین دلیل است که بیشتر داستانهای پلیسی را در شهر داریم و وظیفه کارگاه در داستان شهری آن شری است که به لحاظ معنوی و دینی به آن میاندیشد.
او با اشاره به نفی و رد شهر، بیان کرد: ما در ادبیات فارسی خود شهر را نفی و آن را جدی نگرفتیم. همه شهر رابطه روح و شهر نیست و زمانهایی پیش میآید که در شهر با جنگ شهری روبهرو هستیم و ترجمه آن طاعون است که رابطهاش با شهر یکسان و شهر تنها مکانی است که طاعون در آن خود را نشان میدهد.
بارسقیان در پایان گفت: ما رمانی که طاعونوار و بخشی از ذهنیت ادبیات شهری باشد، نداریم. به همین دلیل ما شر در شهر را تجربه نکردهایم و گویی اصلا شری در شهر وجود ندارد، در حالیکه شهر پر از شر و آشوب است؛ شهر متغیرتر از روح انسان که امری تغییرپذیر و رو به توسعه است و روحیه انسان به تبع آن تغییر میکند.