کیهان:زین سوی ره قافله باز است
«زین سوی ره قافله باز است»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛
1- دو سال قبل در یکی از یادداشتهای کیهان به ترفند «مارپیچسکوت» که از پیچیدهترین ترفندهای عملیات روانی است اشاره کرده و آورده بودیم «مارپیچسکوت- SILENCE SPIRAL- بر این نظریه تکیه دارد که افراد جامعه اگر احساس کنند دیدگاه و نظر آنها نسبت به فلان موضوع در «اقلیت» است و اکثریت مردم، دیدگاه و نظری متفاوت با آنان دارند، به طور معمول و براساس یک قاعده تجربه شده - استثناها مورد نظر نیست - علاقه و تمایلی به ابراز نظر و عقیده خود نخواهند داشت و افراد خنثی و بیتفاوت نیز ترجیح میدهند در همان جهت ابراز عقیده کنند که تصور میکنند نظر اکثریت مردم است» کارشناسان عملیات روانی از ترفند مارپیچ سکوت که اصلیترین بخش اجرای آن برعهده رسانههاست برای القاء دیدگاه مورد نظر خود به عنوان «دیدگاه و باور اکثریت مردم»! در جامعه حریف استفاده میکنند. با این توضیح که وقتی رواج و فراگیری «فلان دیدگاه» را در جامعه حریف به سود خود ارزیابی میکنند، از طریق رسانهها، گروهها، احزاب و شخصیتهای وابسته یا تحت تاثیر خود همان دیدگاه و نظر را با این هدفگذاری که دیدگاه اکثریت مردم است، تبلیغ کرده و ترویج میدهند. در این ترفند اگرچه اثرگذاری بر افکار عمومی نیز یکی از اهداف تعریف شده است ولی کاربرد اصلی آن تغییر محاسبات و اخلال در تصمیمسازی و سیاستپردازی مسئولان کشور حریف است.
2- تجلیل آقای دکتر روحانی رئیسجمهور محترم کشورمان از حماسه 9دی و تأکید ایشان که پیام روشن این حماسه، دلدادگی مردم به ساحت مقدس امامحسین علیهالسلام، قانونگرایی، حمایت از انقلاب و نظام و بیعت مجدد با رهبری بود، بلافاصله با اعتراض همراه با عصبانیت رادیو فردا، ارگان رسمی و فارسیزبان سازمان «سیا» روبرو شد که آن را مخالفت آقای روحانی با نظر اکثریت مردم ایران! قلمداد کرد.
تجلیل رئیسجمهور در حالی است که حماسه 9دی با حضور بینظیر و چنددهمیلیونی مردم و با تابلو و شناسه، اعلام برائت از اصحاب و سران فتنه آمریکایی اسرائیلی 88 شکل گرفت و از این روی، آقای دکتر روحانی در تجلیل از این حماسه نه فقط با اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران همسو و همجهت بودهاند، بلکه برخلاف آنچه انتظار میرفت به وطنفروشی و جنایات سران و عوامل فتنه که آن نیز، باور تمامی مردم است و با صدها سند غیرقابل انکار همراه است، کمترین اشارهای نکردند. ولی همین اندازه از تجلیل حماسه 9 دی هم به مذاق سازمانسیا خوش نیامده است... و در این ماجرا عبرتهایی هست که نباید از کنار آن به سادگی عبور کرد. بخوانید!
3- وقتی آمریکا بدون کمترین ملاحظه و پایبندی به شواهد روشن و خالی از ابهام، حماسه بینظیر 9دی را تنها به این علت که تودهنی محکمی به پروژه براندازی و مشترک غربی، عبری و عربی بود، انکار میکند و تجلیل از آن را با منافع خود ناسازگار میبیند، بدیهی است که هرگز آقای روحانی معتقد به اسلام و انقلاب و امام و نظام و رهبری و طرفدار منافع مردم این مرز و بوم را «دوست»! و «شخصیت قابل احترام»! نمیداند و تنها در صورتی حاضر به پذیرش وی و همراهی با دولت ایشان خواهد بود که در چارچوب تعریف شده و میدان علامتگذاری شده آمریکا و متحدانش حرکت کند.
4- بهرهگیری از ترفند مارپیچ سکوت برای محاصره روانی مسئولان کشورمان منحصر به رسانههای بیگانه نیست بلکه دنبالههای داخلی آنها نیز از این ترفند بهره میگیرند و از آنجا که زیر تابلوی دوستدار این یا آن مسئول پنهان میشوند، مارپیچ سکوت آنها میتواند از «ضریب تأثیر» بیشتری نیز برخوردار باشد.
شاید رئیسجمهور محترم کشورمان نکتهای را که در این بند از یادداشت پیشروی آمده است، نپذیرند و یا در صحت آن تردید کنند ولی با جرأت و به گواه شواهد خالی از ابهام باید گفت که مدعیان اصلاحات و سایتها و روزنامههایی که در اختیار دارند نیز برای ایجاد فاصله و زاویه میان ایشان و واقعیتهای مورد قبول و باور تودههای عظیم مردم به شگرد «مارپیچ سکوت» متوسل شده و میشوند و از این طریق، نظر و دیدگاه اقلیت اندک و کمشمار خود را با عنوان و در پوشش نظر و دیدگاه اکثریت قریب به اتفاق مردم جا میزنند! به عنوان مثال، در حالی که مشکلات معیشتی مردم، بیکاری، ضرورت پیشرفت علمی و نیاز مبرم کشور به مبارزه با فساد اقتصادی و... مسائل اصلی بوده و ذهن همگان را به خود مشغول داشته است، با بهرهگیری از رسانههایی که در اختیار دارند و با پشتیبانی آشکار رسانههای پردامنه دشمنان بیرونی، مسائل دمدستی را بزرگ جلوه میدهند و از نیاز و منافع حزبی و گروهی خود با درشتنماییهای کاذب و حاشیهسازی و گندهگوییهای بیپایه و اساس، به عنوان خواست اکثریت مردم یاد میکنند. برای پی بردن به این واقعیت تلخ کافی است جناب رئیسجمهور فقط نگاهی گذرا به تبلیغات رسانهای پر حجم و -در اکثر موارد- یکسان و همخوان روزنامههای زنجیرهای و سایتهای وابسته به مدعیان اصلاحات بیندازند.
اگر این واقعیت تلخ قابل انکار نیست - که نیست- اعتماد جناب روحانی به این قشر اندک و کم شمار ولی پرگو و پرهیاهو میتواند خدای نخواسته زاویه گرفتن تدریجی ایشان از مردم را در پی داشته باشد.
5- اواسط سال 1389 خانم هیلاری کلینتون با صراحت اعلام کرد که آمریکا برای کمک به مخالفان جمهوری اسلامی - با قید جنبش سبز(!) - و حضور آنان در فضای سایبری، مبلغ 400 میلیون دلار بودجه اختصاص داده است - که البته رقم واقعی به مراتب بیشتر از مبلغ اعلام شده است- اما چرا فضای سایبری؟ و در حالی که دشمن به حضور مخالفان در کف خیابان و آشوب و تنشآفرینی قابل رویت و محسوس آنان به شدت نیاز دارد، چرا اصرار دارد که آنها را از کف خیابان به فضای سایبر منتقل کند؟! پاسخ این پرسش روشنتر از آن است که نیازی به بررسیهای عمیق داشته باشد. این تصمیم آمریکاییها هنگامی اتخاذ شده و دیکته میشود که بسیاری از هواداران قبلی سران فتنه به ماهیت وطنفروشانه و فریبکارانه آنان پی برده و حاضر نیستند به حمایت از آنها در کف خیابان حضور پیدا کنند. از این روی دیدگاه و نظر آنها در قد و قواره یک گروه اندک و کم شمار به نمایش درمیآید که در مقایسه با تودههای عظیم و چند ده میلیونی 9 دی، به چشم نمیآیند. اما نفرات، در فضای سایبری قابل شمارش نیستند و یک یا چند نفر با راهاندازی یک سایت اینترنتی میتوانند خود را به دروغ، بخش قابلتوجهی از مردم جا بزنند! و این جابهجایی از عرصه واقعی به فضای سایبری، لازمه و نیاز اولیه برای بهرهگیری از ترفند «مارپیچ سکوت» است و به دشمنان بیرونی و دنبالههای داخلی آنان اجازه میدهد علیرغم کوچکی، خود را بزرگ! جلوه دهند و با وجود «ریز» بودن، درشتنمایی کنند! بدیهی است از دولتمردان دلسوز و مخصوصا رئیسجمهور محترم انتظار نمیرود که تحت تأثیر این فضای کاذب قرار گرفته و در تشخیص اولویتها به خطا رفته و در محاسبات خود اشتباه کنند.
6- مدعیان اصلاحات، اولا؛ در بیاعتمادی و بیاعتنایی مردم به خود کمترین تردیدی ندارند و به همین علت بود که آقای عارف نامزد اصلی خود را با این توضیح به ایشان که در نهایت صاحب 7 یا 8 درصد آراء مردم خواهد بود، وادار به استعفاء و کنارهگیری کردند و این در حالی بود که آقای دکتر عارف را به این علت که در فتنه 88 حضور نداشته است، برگزیده بودند.
ثانیا؛ بارها در آغاز ریاستجمهوری آقای روحانی به کنایه و طی چند ماه اخیر به صراحت اعلام کردهاند که روحانی را اصلاحطلب نمیدانند و متأسفانه وقاحت را به جایی رساندند که از دولت دکتر روحانی با عنوان «رحم اجارهای اصلاحطلبان»! یاد کردند و هرگاه نظر و دیدگاه و یا عملکرد رئیسجمهور محترم را با منافع حزبی خود ناهمخوان دیدهاند بدون کمترین ملاحظهای به ایشان تاختهاند. بنابراین به آسانی میتوان نتیجه گرفت که مدعیان اصلاحات پایگاه مورد اعتماد و قابل تکیهای برای جناب روحانی نیستند.
7- یکی دیگر از ترفندهای مدعیان اصلاحات علیه دکتر روحانی که در چارچوب همان «مارپیچ سکوت» قابل توضیح است، تلاش بیوقفه آنان برای فاصلهاندازی و زاویهسازی میان رئیسجمهور و منتقدان است. آنان اصرار دارند که هر انتقادی - ولو دلسوزانه و برخاسته از خواست آشکار و صریح مردم- را بهحساب دشمنی و کینهتوزی علیه ایشان بنویسند! و این توهم را به رئیسجمهور محترم القاء کنند که با شمار فراوانی از دشمنان روبروست و جناب دکتر روحانی را - البته با محاسبات غلط خود- به این نتیجه برسانند که در میان اصولگرایان - منظور اصولگرایی به مفهوم واقعی آن یعنی تاکید بر آموزههای اصیل اسلامی و انقلابی است - جایی ندارد و الزاما بایستی همراهی با مدعیان اصلاحات را، هرچند که با آنها در بسیاری از موارد همخوان نیست، بپذیرد!
8- بولتننویسی جهتدار یکی دیگر از شاخههای شناخته شده ترفند «مارپیچسکوت» است که مدعیان اصلاحات برای فاصلهاندازی رئیسجمهور محترم با مردم از آن بهره میگیرند. در اینباره گفتنی است در دوران ریاستجمهوری آقای خاتمی، برخی از نزدیکان ایشان در حالی که به شدت مراقب بودند شناخته نشوند و با اخذ قسم جلاله که هویت آنان فاش نشود، نزد نگارنده آمدند و توضیح دادند که افرادی - نظیر حسین باستانی که اکنون فراری و پناهنده است- و چند نفر دیگر که از بردن نام آنها معذور هستیم، همه روزه با تهیه بولتنهای حاوی اخبار جعلی و یا دستکاری شده، این توهم را به آقای خاتمی القاء میکردند که گروهها و جماعت بسیاری، همه توان خود را صرف مخالفت و دشمنی با وی میکنند... تا آنجا که ایشان طی سخنانی ادعا کرد «هر9 روز با یک بحران روبروست»! این ترفند را تعدادی از نزدیکان رئیسجمهور سابق نیز به کار میبستند و نتیجه آن را مخصوصا در سالهای پایانی مسئولیت ایشان، همگان شاهد بوده و بودیم! با تأسف باید گفت امروزه همان بولتننویسان در نهاد ریاستجمهوری فعال هستند!
9- و بالاخره شخصیت آقای دکتر روحانی به گواهی سوابق ایشان در جبهه مدعیان اصلاحات قابل تعریف نیست و نباید خدای نخواسته بر این تصور باشند که در میان اصولگرایان جایی ندارند! و اینکه؛ زین سوی ره قافله باز است.
خراسان:پاسخ به سوالاتی درباره حوادث 88 (3)
«پاسخ به سوالاتی درباره حوادث 88 (3)»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم محمدسعید احدیان است که در آن میخوانید؛در ادامه پاسخ به سوالاتی درباره حوادث 88 امروز به صورتی کوتاه به سوالات متفرقه ای می پردازیم که یا واکنش به دو یادداشت پیشین است یا با شدت کمتری در بین برخی از مردم مطرح می شود.
1. مشکل معترضان تقلب در رای گیری و شمارش آرا نبوده است بلکه اعتراض به تخلفات پیش از انتخابات و تحمیل رای به مردم بوده است.
در یادداشت اول به این نکته پاسخ داده شد اما خلاصه آنکه وقایع تاریخی را نباید به گونه ای که دوست داریم خلاف آنچه در واقعیت اتفاق افتاده تغییر دهیم. واقعیت این است که کانون اعتراض معترضان «تقلب» با کلیدواژه تحریک کننده «رای من کو؟» بود یعنی آن عنصری که باعث شد چند صد هزارنفر به عنوان اعتراض به خیابان های پایتخت بیایند، احساس تقلب در رای گیری و شمارش آرا بود گرچه این مساله به روشنی آفتاب است اما از آنجا که حافظه تاریخی ما گاه بسیار کوتاه است فقط یک نمونه را یادآوری می کنیم. آقای موسوی در عصر و شب روز 22 خرداد در بیانیه و نشست خبری تاکید داشتند که من توسط مردم به عنوان رئیس جمهور انتخاب شده ام فقط باید مجریان و ناظران در شمارش آرا درست عمل کنند( نقل به مضمون). آنچه باعث شد مردم به خیابان ها بیایند نه اتفاقات پیش از انتخابات بلکه این احساس بود که آنهابرنده انتخابات شده اند اما در خواندن رای شان خیانت شده است اگر آقای موسوی از همان روز اول ادعای «تقلب مشمئز کننده» و این «صحنه آرایی خطرناک» را مطرح نمی کرد و صرفا بر تخلفات و انتقادات مربوط به پیش از روز رای گیری تاکید می کرد نمی توانست چنین جمعیت زیادی را با خود همراه کند، البته در آن صورت فتنه ای این چنین نیز پدید نمی آمد اما مطمئن باشید بسیاری از منتقدان دلسوز اعم از اصلاح طلب و اصول گرا و مستقل با بخش درست انتقادات ایشان همراهی می کردند و در اصلاح امور تاثیری مانا و موثر می گذاشتند.
2. شما کلمه فتنه را از روی کدام کتاب لغت معنا کرده اید؟
ما در تعریف کلمه فتنه از نهج البلاغه الهام گرفته ایم که مطالعه دقیق آن برای همه بسیار مفید است. امیر المومنین در خطبه 50 نهج البلاغه می فرمایند: «....پس اگر باطل با حق مخلوط نمی شد، بر طالبان حق پوشیده نمی ماند، و اگر حق از باطل جدا و خالص می گشت زبان دشمنان قطع می گردید اما قسمتی از حق و قسمتی از باطل را می گیرند و به هم می آمیزند، آنجاست که شیطان بر دوستان خود چیره می گردد و تنها آنان که مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند یافت.»
2. آیا حامیان موسوی فقط چند هزار نفرند؟ آقای احدیان چشمان تان را بازتر کنید شما از این طرفداران می ترسید.
مسلما حامیان آقای موسوی بیشتر از چند هزار نفر هستند نکته مورد تاکید این بود که آقای موسوی توانست زمانی که فضا غبارآلود بود چندصد هزار حامی را به صحنه خیابان ها آورد اما به مرور که خیلی ابهامات برطرف شد این بدنه اجتماعی کم و کمتر شد تا اینکه کسانی که حاضر بودند برای مطالبه حرف های خود به صحنه مقابله با نظام بیایند حداکثرچند هزار نفر بودند البته مفهوم این حرف این نیست که اکنون فقط این چند هزار نفر مخالف نظام هستند بلکه قطعا تعداد بسیار بیشتری با نظام جمهوری اسلامی زاویه جدی دارند همه هم به وضوح دیدند که رهبری در آستانه انتخابات ریاست جمهوری نه تنها بر واقعیت وجود مخالفان جمهوری اسلامی تصریح کردند (با عبارت حتی اگر نظام جمهوری اسلامی را نیز قبول ندارند) بلکه با خواستن از آن ها که در سرنوشت کشورشان شرکت کنند، به حضور آن ها مشروعیت رسمی دادند اما دو نکته را باید مورد توجه قرار داد اولا این چند میلیون نفر در مقایسه با اکثریت بالای مردم معتقد به نظام در اقلیت هستند و ثانیا فقط چندهزار نفر از این عده حاضرند خواسته هایشان را در کف خیابان ها پیگیری کنند و از مابقی نیز بخش عمده ای تصمیم گرفته اند با رفتاری مدنی مطالبات خود را در داخل سازوکار نظام دنبال کنند نه در کف خیابان ها.
3. آقای احدیان مناظره اسمش روشن است. مگر احمدی نژاد در مناظره دروغ گفت چه اشکالی داشت مردم بدانند که چه افرادی در راس امور کشور هستند.
در اشکالات و بی اخلاقی های مناظره حرف زیاد است اما اگر کسی واقعا خود را ولایت مدار می داند باید به یاد آورد که رهبری در آن خطبه نماز جمعه به صراحت و با تاکید براینکه من این حرف را در خطبه که بخشی از نماز است می زنم، از رفتار و گفتار آقای احمدی نژاد به شدت انتقاد کردند و گفته های ایشان را نفی کردند.
4. آیا باید احمدی نژاد و فتنه گران را با هم یکی حساب کرد. مقاله شما با مقصر دانستن احمدی نژاد سرپوشی بر عملکرد فتنه و فتنه گران است.
در مقاله تصریح شده است که فتنه نتیجه سوءاستفاده از تقصیرهای صورت گرفته توسط آقای احمدی نژاد و برخی مسئولان و مجریان بود که با ممزوج کردن این حرف های حق با حرف باطل تقلب، برای رسیدن به هدف باطل براندازی نظام تلاش شد پس در این تحلیل کسانی که فتنه انگیزی کرده اند، کسانی هستند که از این حرف های حق سوءاستفاده کرده اند اما این تحلیل باعث نمی شود که بی اخلاقی های انتخاباتی آقای احمدی نژاد را که صرفا با هدف کسب رای (که من آن ها رای های پاکی نمی دانم ) صورت گرفت کتمان کنیم.
5. چرا برای تجمع و راهپیمایی طبق قانون اساسی مجوز داده نشد.
در ابتدا باید گفت اگر ملاک قانون اساسی است نباید مطابق میل مان از قانون اساسی برداشت کنیم. ماده 27قانون اساسی حق تجمعات و راهپیمایی را به مردم داده است اما برای آن شرطی گذاشته و آن را منوط به عدم اخلال در مبانی اسلام کرده است لذا قانون اساسی به هر تجمع و راهپیمایی حق قانونی نداده است. اصولا منطقی نیست که هر تجمعی با هر انگیزه ای مجوز قانونی داشته باشد بلکه منطق حکم می کند اگر عده ای بر سر موضوعی به عنوان یک «اعتراض اجتماعی» درخواست تجمع یا راهپیمایی داشته باشند اجازه داشته باشند مطالبه اجتماعی خود را به شکلی آرام در قالب تجمع و راهپیمایی پیگیری کنند اما اگر این تجمع یا راهپیمایی در جهت براندازی و مقابله با نظام عمل کند یا منجر به اغتشاش شود و امنیت کشور را به خطر بیندازد نمی تواند مجوز داشته باشد.
با این وصف اگر اعتراض بعد از انتخابات صرفا مطالبه ای مدنی برای پیگیری موضوع تقلب بود حق تجمع و راهپیمایی منطقی بود به همین دلیل نیز این سوال در روزهای اول برای بسیاری از دلسوزان به صورتی جدی مطرح بود چرا که برداشت آن ها از ماجرا یک «اعتراض اجتماعی» و در چارچوب پیگیری مطالبه ای مدنی بود اما برداشت حاکمیت در تحلیل ماجرا براساس شواهد و رفتاری که از قبل رصد شده بود و تطبیق تام و کاملی که این رفتارها با دستورالعمل های «جین شارپ» و وقایع انقلاب مخملی در گرجستان و انقلاب نارنجی در اوکراین داشت این اطمینان را ایجاد می کرد که ماجرا ابتدا با نام «اعتراض اجتماعی» آغاز می شود و بعد با روش های برنامه ریزی شده و تجربه شده، معترضان به سمت براندازی نظام حاکم جهت داده می شوند. اگر آن روز بسیاری حتی از دلسوزان انقلاب ماهیت ماجرا را «اعتراض اجتماعی» می دانستند، بعدا که شعارها و مطالبات اعتراض از ابطال انتخابات به شعارهای مخالفت با اصل نظام تبدیل شد، برای همه منصفان مشخص شد که حاکمیت در تحلیل ماجرا بسیار دقیق عمل کرده است و هدایت کنندگان پشت پرده این اعتراضات با در دست گرفتن نظام محاسباتی معترضان داخلی، هدایت جریان ایجاد شده را به دست می گیرند، و آن ها را به سمت هدف براندازی سوق خواهند داد. ضمن آنکه نباید این نکته را نیز فراموش کرد که در عمل حق راهپیمایی به معترضان داده شد و در راهپیمایی 25 بهمن که چند صدهزار نفر از معترضان در آن شرکت کردند، با هیچ برخورد انتظامی روبرو نشدند اما همانطور که پیش بینی می شد، گروهی از درون این راهپیمایی، راهپیمایی را به آشوب و اغتشاش کشیدند.
6.شورای عالی امنیت ملی فقط در زمان آشوب در کشور که حالت اضطرار پدید میآید حق صدور حکم حصر تا زمان پایان آشوب و اضطرار را دارد و ادامه حصر در این چند سال نیاز به حکم قضایی داشته است.
این ادعا که متاسفانه توسط یکی از نمایندگان مجلس نیز مطرح می شود خیلی سطحی و غیر دقیق است. نمی شود که ما براساس قانون اساسی مباحث را طرح موضوع کنیم ولی شروطی را بر قانون بار کنیم که هیچ وجهی ندارد. در هیج جای اصل 76 قانون اساسی حتی اشاره ای وجود ندارد که شورای عالی امنیت ملی فقط در زمان آشوب و اضطرار پیش می آید و حق صدور حکم حصر تا زمان پایان آشوب و اضطرار را دارد. شورای عالی امنیت ملی به طور مطلق و برای هر شرایطی وظیفه تامین امنیت و آرامش کشور را دارد اگر منظور از این ادعای عوامانه و غیر منطبق با قانون، این است که چون امنیت به کشور برگشته است پس «اقدام تامینی» مفهوم ندارد و برای حصر نیاز به حکم قضایی است، عامدانه یا از سرغفلت مغالطه ای روی داده است.
دیروز مبسوط نکته ای بسیار مهم یادآوری شد که حکم حصر نه در زمان آشوب ها و اغتشاشات صورت گرفته که الان بگوییم این آرامش به کشور برگشته است و دیگر نیازی به اقدام تامینی حصر نیست بلکه حکم حصر 20 ماه بعد از آغاز فتنه و حدود یک سال پس از بازگشت آرامش به کشور صادر شده است یعنی زمانی که آقایان موسوی و کروبی بعد از بازگشت کامل امنیت، سه روز بعد از سقوط مبارک در بیانیه ای مشترک (بیانیه شماره 18) دوباره حامیان خود را به خیابان ها فراخواندند، به عبارت دیگر اقدام تامینی شورای عالی امنیت ملی نه برای خواباندن آشوب ها بلکه برای جلوگیری از آشوب مجدد بود و تا زمانی که نامزدهای معترض شبیه چند روز پیش که خبر اول بی بی سی فارسی بود اگر همچنان به دنبال ناامن کردن کشوری که نیاز شدید به آرامش دارد باشند، شورای عالی امنیت ملی ناچار به تمدید حکم اقدام تامینی خواهد بود حتی اگر این تمدید سال ها ادامه یابد شبیه حکم حصر آقای منتظری که از دولت آقای هاشمی شروع شد و تا سال ها و تا زمان تغییر رفتار ایشان ادامه یافت. لذا بازهم از همه کسانی که دنبال رفع حصر هستند می خواهیم خطاب نامه ها و سخنرانی های خود را به آقایان موسوی و کروبی تغییر دهند و از آن ها بخواهند اشتباه خود را بپذیرند و حداقل دنبال ناامن کردن کشور نباشند چرا که کشور در شرایط بسیار حساس بین المللی است و هر فتنه مجددی، دشمن را برای فشار آوردن بیشتر بر کشور جری تر می کند شبیه اجماعی که بعد از فتنه 88 بر سر تحریم ایران شکل گرفت و پیامدهای آن همچنان پابرجاست.
رسالت:نقد محتوایی سریال پردهنشین
«نقد محتوایی سریال پردهنشین»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سیدمسعود شهیدی است که در آن میخوانید؛در آخرین روزهای ماه صفر، آخرین قسمت از سریال دلنشین پردهنشین، از شبکه اول سیما پخش شد. سریالی که توانست در طول یک ماه، مردم را در سراسر کشور برای دیدن داستانی جذاب و پرکشش، پای تلویزیونها بنشاند و تجربهای جدید و موفق به کارنامه عملکرد رسانه ملی بیفزاید.
در گذشته، شبکههای سیما در دهها فیلم و سریال به نقش روحانی و به موضوع روحانیت پرداختهاند که خاطره برخی از آنها هنوز هم در ذهنها باقی است. نقش مثبت و بیادماندنی شهید مدرس با بازی هنرمندانه مرحوم شکیبایی و مرحوم اسلامی در دو سریال بسیار ارزشمند، و نقش منفی و تاثیرگذار قاضی القضاه؛ با بازی بسیار قوی و تحسین برانگیز آقای نصیریان، در سریال سربداران در دهه 60 از این قبیل هستند.
اما این بار برای اولین بار، رسانه ملی از موضوع اشخاص روحانی و عالمان دین فراتر رفته و وارد حوزه علمیه یعنی مرکز تعلیم و تربیت روحانیون شده. در رژیم گذشته که مسئولین و روشنفکران و هنرمندان رادیو تلویزیون، نگاه منفی نسبت به روحانیت داشتند هرگز نقش مثبتی از روحانیت در سینما و تلویزیون تصویر نمیشد و در مواردی تخریب نیز صورت میگرفت.
پس از انقلاب گرچه این جهتگیری تغییر کرد و آثار متعددی در مورد روحانیون تولید شد ولی هرگز هیچ مدیری و هیچ تولیدکنندهای به سراغ حوزه علمیه نرفت و این، نه به خاطر ممنوعیت، بلکه به خاطر حساسیت موضوع بود که دستاندرکاران فیلم و سریال ترجیح میدادند به آن نزدیک نشوند، ضمن آنکه شناخت آنها نیز در مورد حوزه علمیه بسیار ناچیز بود.
اولین و شاید مهمترین امتیاز سریال پردهنشین، این است که این باب را گشود و مثل فیلمهای زیرنور ماه و طلا و مس وارد حوزه علمیه شد و انشاءالله در آینده سریالهای دیگری تولید خواهد شد و حوزه علمیه ما را کاملتر و جامعتر به دنیا معرفی خواهد کرد.
ضرورت این کار، آنگاه روشنتر میشود که توجه داشتهباشیم مردم ما و حتی قشر تحصیلکرده، مراکز دانشگاهی را به خوبی میشناسند، اما عموما از حوزههای علمیه که نیروی متخصص در علوم انسانی تربیت میکنند بیاطلاع و بیخبرند. شاید در این 70 سال، سیاستهایی در کار بوده که به این بیاطلاعی و بیخبری انجامیده و شاید هم ماهیت این دو دستگاه آموزشی ایجاب میکرده که یکی آشکارتر و دیگری پنهانتر باشد،
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری و آن پردهنشین باشد
دومین امتیاز بزرگ این سریال، انطباق داشتن با واقعیت است. برخلاف بسیاری از فیلمها و سریالها که انسانهای درون آن یا اصلا واقعیت بیرونی ندارند و یا اگر دارند بسیار تصنیعی و غیرطبیعی تصویر میشوند، در این سریال نقشها آنقدر به واقعیت نزدیک است که حتی طلبههای حوزههای علمیه، برای اولین بار احساس کردهاند یک سریال به زندگی واقعی آنها پرداخته است. چنین واقعنگاری، از صدا و سیما کمی دور از انتظار بود، ولی بحمدالله، این اتفاق مبارک در این سریال روی داده است.
بدون شک حضور جدی و مداوم چند مشاور روحانی مثل آقایان حسنزاده و سعادتی و حضور مکرر کارگردان و بازیگران در محیطهای طلبگی، نقش تعیینکنندهای در این واقعیابی و واقعنگاری داشته که باید به عنوان یک تجربه و روش موفق در دیگر فیلمها و سریالها نیز مورد استفاده قرار گیرد. هر چه نقشها به واقعیت بیرونی که در جامعه است شبیهتر باشند آن سریال برای مردم باورپذیرتر و دلپذیرتر خواهد بود و البته این کار زحمت و تلاش بسیاری را میطلبد.
سومین امتیاز، ارائه شدن یک الگوی ارزشمند از یک انسان مومن و متخلق به اخلاق اسلامی است. یک روحانی متقی و پرهیزگار الگویی جذاب، شیرین و تاثیرگذار، انسانی معنوی و آسمانی که در زمین زندگی میکند و در دسترس ما است. ارائه چنین الگویی بویژه وقتی قرار است در متن جامعه و در متن امور اجتماعی و خانوادگی و مشکلات و اختلافات نشان داده شود، کاری بسیار دشوار است. موفقیت این کار در حدی است که نه تنها تصویری که از رئیس حوزه علمیه ارائه شده از سوی علما و روحانیون کشور مورد انتقاد و اعتراض قرار نگرفته،بلکه عموما مورد تشویق بوده است. ایمان قوی به خداوند، توکل عملی به خداوند، توجه و توسل به ائمه (ع)، آرامش، تواضع، مردمدوستی، ادب، سادهزیستی، فداکاری، صبر، گذشت، تکلیفگرایی و حسنظن به مردم، از جمله فضیلتهایی هستند که این روحانی با صفا با رفتار خود به دیگران میآموزد.
چهارمین امتیاز این سریال نشان دادن سبک زندگی اسلامی به شیرینترین بیان و زیباترین شکل است. در طول این سریال، بیننده، مجموعهای بسیار ارزشمند از آداب، رسوم، رفتارها، معاشرتها، ارتباطها و حتی جزئیاتی مثل چگونگی رعایت حریم نامحرم، احترام به پدر، احترام به مادر، احترام به استاد، نحوه محبت ورزیدن به کودک، نوع رفتار با همسر، روش سخن گفتن با یک معتاد، فرو بردن خشم و ابراز کردن دوستی را مشاهده کرده و قلبا به این سبک زندگی دلبستگی پیدا میکند. اگر چه از این سبک زندگی کردن در ذهن ما ایرانیها خاطرات بسیار خوبی وجود دارد، ولی تحولات جهانی که فرهنگ ملتها را دگرگون کرده و نوعی انقطاع فرهنگی را به ملتها و به ملت ما تحمیل کرده سبب شده از فرهنگ بومی و اسلامی خود فاصله بگیریم. امروز بازسازی و نوسازی این فرهنگ و این سبک زندگی، به نحوی که مورد پذیرش نسل جوان قرار گیرد رسالت بزرگی است که این سریال به شایستگی به آن اهتمام ورزیده است.
پنجمین امتیاز، ایجاد فضایی معنوی و اخلاقی است که از اولین قسمت تا آخرین قسمت، محیط سریال را فرا گرفته و بیننده در چنین فضایی تنفس میکند، با میل و رغبت با آن همراه میشود و آن را میپذیرد. فضای معنوی ترسیم شده در سریال، به هیچوجه یک معنویت انزواطلبانه و جامعه گریز نیست، بلکه معنویتی در متن جامعه و در دل خدمات اجتماعی است. معنویتی که وجود این روحانی عالم و عارف را فرا گرفته، معنویتی عزلتگرا و گوشهنشین نیست بلکه معنویتی در خدمت مسئولیت های اجتماعی است، معنویتی متصل به خداوند و مرتبط با مردم. معنویتی که برای نسل جوان ما که با انواع معنویتها و عرفانهای سکولار روبهرو است، هم جذاب و شیرین است و هم قابل باور.
ششمین امتیاز، ارائه تصویری دلنشین و زیبا از فضای خانواده و نقش زنان است. نمایش لحظههای بسیار لطیف از ارتباطهای عاطفی و صمیمی درون خانواده به نحوی که هر بینندهای، این گونه فضای خانوادگی را و این گونه ارتباطهای خانوادگی را که منطبق با فرهنگ اسلامی ما است قبول میکند و از آن تاثیر میپذیرد. در حقیقت این سریال بیننده خود را با الگوی اسلامی ایرانی خانواده، روبه رو میکند که سرشار از عشق و محبت و فداکری و ایثار است و این یکی از حیاتیترین نیازهای امروز جامعه ماست.
خانوادههای این سریال، خانوادههای مذهبی و سنتی جامعه خودمان هستند. برخلاف تبلیغاتی که در مورد جوامع اسلامی میشود و زنان را منفعل، کماثر و کماهمیت معرفی میکند. زنان مذهبی این سریال الگوی والا و ارزشمندی هستند که بیننده را به احترام و امیددارند. مادران، همسران، خواهران و دخترانی که در این سریال هستند در عین دارا بودن عطوفت، صمیمیت، مسئولیتشناسی وفاداری و فداکاری در قبال خانواده، و پایبندی کامل به حجاب و عفاف، همه، در صحنه حوادث مهم اجتماعی، بصیر، هوشیار و فعالاند و با شیوههای بسیار ظریف و موثر نقش خود را ایفا و مردان را هم در پیمودن راه درست مدیریت میکنند. نقش زنان، و تاثیر زنان در خانواده و جامعه، بسیار جدی، پررنگ و تعیینکننده ترسیم شده و حتی خانم هدی که به نوعی متجدد است و سالها در خارج از کشور زندگی کرده و برای نجات دختر و دامادش یک تنه دشوارترین راهها را میپیماید، در جمع این خانوادهها که او را دوست میدارند به تدریج به ریشههای فرهنگ پدری خود پیوند میخورد و الگویی قابل باور حتی برای قشر متجدد ارائه میکند که درخور احترام و تحسین است.
هفتمین امتیاز، ارائه تصویری از روحانیت و حوزه علمیه است که به طور کامل با مردم و با مشکلات مردم و مسائل روز مردم و در خدمت مردم است. نیازهای روز جامعه را میشناسد و برای پاسخگویی به آن نیازها احساس مسئولیت میکند و وارد عمل میشود. روحانیهای این سریال، الگویی از روحانیت ارائه میکنند که برای مردم ما آشناست. الگویی که با مردمی زیستن، ارتباط با مردم و خدمترسانی به مردم معنا پیدا میکند. از اذان گفتن در گوش نوزادان در بدو تولد تا خواندن خطبه عقد و تلاش برای حل اختلاف خانوادگی و امامت نماز جماعت و حل دعواها و نزاعها و تلاش برای ترک اعتیاد معتادان و نجات فرد متخلف و منبر رفتن و روضهخواندن تا کمک رساندن به نیازمندان، در همه صحنههای خدمت به مردم حضور دارند.
هشتمین امتیاز، تاکید مکرر و زیبا و تاکید مستقیم و غیرمستقیم بر سادهزیستن روحانی و بری بودن از تشریفات و تجملات است. در این سریال برخلاف بسیاری از سریالها، خبری از خانههای اشرافی
گران قیمت ولوکس و گران ترین لباسها و وسایل خانگی ودکوراسیونها نیست. زندگیها و خانهها و معیشتها شبیه آن چیزی است که مردم عادی کوچه و بازار با آن آشنا هستند. سادهزیستی و پرهیز از زندگیهای اشرافی، آن چیزی است که برای روحانیون ما و برای مردم ما از هر چیز دیگری ضروریتر و حیاتیتر است. زندگی مصرفی و فرهنگ مصرف، موریانه بیصدایی است که اگر شناخته نشود و کنترل نشود تار و پود اقتصاد ملتها را از هم می گسلد.
نهمین امتیاز، پرهیزدادن روحانیون بزرگ از متصل شدن به فعالیتهای اقتصادی فرزندانشان است، پرهیز دادن آنها از اینکه به فرزندانشان اجازه ورود به فعالیتهای اقتصادی غیرعادی و غیرطبیعی دهند، پرهیز دادن روحانیون و مسئولین از اینکه با حمایت از فرزندانشان، زمینه استفاده از رانتهای دولتی را فراهم کنند، پرهیز دادن آنها از اینکه آبرو و اعتبار و حیثیت روحانی بودن خود را صرف فعالیتهای اقتصادی فرزندانشان کنند و پرهیز دادن آنها از اینکه با توصیه و سفارش، موانع قانونی را دور بزنند و با وساطت و با استفاده از موقعیت و اعتبار سیاسی و اجتماعی خود، مسیر قانونی کارها را تغییر دهند و قاضی و نیروی انتظامی و مراکز تصمیمگیری و مراکز نظارتی و اجرایی را در خدمت منافع اقتصادی فرزندانشان قرار دهند.
دهمین امتیاز این سریال ارائه نمایشی زیبا از وارستگی و استقلال روحانیت از سرمایهداران و زمینداران و باندهای ثروت و قدرت است. شبکههای ثروت و قدرت این توانایی را دارند که برای یک روحانی که برای خدمترسانی به مردم، کمبودها و خلاها و نیازهای فراوانی دارد، بهترین سرمایهها و امکانها و حمایتها را فراهم کنند، اما متقابلا آنان را وامدار خویش نموده و از اعتبار آنها در مسیرمطامع خویش بهره جویند.
روحانیهای این سریال، با چنین فرصتهایی روبه رو میشوند و بارها از طرف افراد مختلف دعوت به همکاری و دریافت وجوه و امکانات میشوند اما باغنای روحی تحسینبرانگیز این کمکها را پس میزنند و استقلال و عدم وابستگی را که بزرگترین سرمایه روحانیت است به کسی نمیفروشند. آنها زیطلبگی و شرافت آن را به همه سرمایهها و سرمایهدارها ترجیح میدهند.
یازدهمین امتیاز، آموزش دادن شیوه عملی اسلام برای مقابله با یاس و ناامیدی در سختترین مصیبتها و بلاها است. قشر وسیعی از جوانان ما، بویژه در شرایط رکود و تورم و بحرانهای اقتصادی، با شکستهای بزرگی در صحنه اشتغال و درآمدزایی و حتی در درون خانواده روبه رو هستند و پس از شکست دچار افسردگی، یاس و ناامیدی شده و سرمایههای وجودی خود را از دست میدهند. آنچه در این سریال در صحنههایی کاملا قابل باور و واقعبینانه برای عبور توام با سلامت و موفقیت از معضلات بزرگ، توصیه میشود نه فقط توصیههای اسلام است که عموما مورد غفلت واقع شده بلکه منطبق با عقل و فطرت و تجربه بشری هم هست. پیر خردمند پردهنشین با ارائه عالمانه و دلسوزانه روش اسلام به پسرش، همچون معلمی کارآزموده، او را به تدریج از موانع بزرگ عبور میدمد، روح توکل را در او میدهد حق مداری و حقپذیری را در او تقویت میکند، اهمیت دین و ادای دین و حقوق مردم را مقدم بر هر کار دیگری معرفی میکند و خود پیشقدم میشود، اعتماد به نصرت الهی را عملا به او میآموزد و وقتی فرزند علیرغم همه مخالفخوانیهای اولیه، با پدر همراه میشود، علائم نصرت الهی را مشاهده میکند.
دوازدهمین امتیاز این سریال، پرهیز دادن آقازادهها و جوانان فعال در صحنههای اقتصادی از بلندپروازیهای توام با رویا پردازی و ریسکهای بزرگ بدون پشتوانه و وسوسه ثروتهای بزرگ و سریع و بدون زحمت است. متاسفانه این تفکرات خلاف عقل و خلاف شرع و خلاف عرف و تباه کننده، در قشر وسیعی از جوانان تازه کار، وجود دارد و متاسفانه در برخی از تبلیغات تجاری نیز به آن دامن زده میشود.
اینکه هر کار اقتصادی باید با تجربههای کوچکتر آغاز شود و به تدریج و با زحمت زیاد مراحل تجربه اندوزی و کسب مهارت و شناخت محیط کسب و کار طی شود و بدون عجله و به طور طبیعی، حوزه کار گسترش یابد و اینکه سالها باید به درآمد کم و معمولی قناعت شود تا مراحل رونق فر رسد، در این سریال به طور غیرمستقیم به بیننده آموزش داده میشود. اگر وضعیت زندانیان زیادی که فقط در اثر وسوسه ثروتمند شدن بدون زحمت، دست به کارهای بزرگ زده و ورشکست شده و زندگیشان نابود شده بررسی شود اهمیت این توصیه بهتر شناخته میشود.
سیزدهمین امتیاز، توجه دادن بینندگان به واقعه کربلا و ابعاد گوناگون آن بدون هیچ گونه تصنع و تحمیل و کلیشه است. تمامی قسمتهای سریال که در آن اشارهای به واقعه عاشورا است مرتبط با داستان متناسب با اتفاقات سریال و کاملاً طبیعی و باورپذیر است و به هیچوجه حالت الصاق ندارد. به همین دلیل بینننده با آن صحنهها ارتباط قلبی برقرار کرده و مثل زمانی که در مسجد و حسینیه است، پای سریال پردهنشین برای امام حسین (ع) گریه میکند و این بالاترین موفقیت برای یک اثر نمایشی است که تا این حد با عواطف و احساسات دینی مخاطب خود ارتباط برقرار کند. در قسمتهای پایانی سریال، در مسیر طبیعی داستان، جزئیاتی زیبا از برگزاری مجلس روضه امام حسین (ع) به نمایش در میآید که بسیار هنرمندانه و تاثیرگذار است.
چهاردهمین امتیاز این سریال داستان منسجم، جذاب، پرکشش و خالی از هیجانهای کاذب و اغراقآمیز و عاری از عوامل مخرب جذب مخاطب است. پرداختی هنرمندانه دارد که عملا بیننده را تا آخرین قسمت، به طور جدی درگیر خود میکند. باید از آقای گلبن طراح اولیه داستان و آقایان ترابنژاد،شیرزاد و حمزه نویسندگان فیلمنامه که با یک کارگروهی بسیار موفق و با استفاده از مشاوران مختلف روحانی و غیرروحانی، فیلمنامه ارزشمندی ارائه کردهاند که میتواند به عنوان یک الگوی موفق، مورد مطالعه و بهرهبرداری نویسندگان فیلمنامه قرار گیرد، تشکر کرد.
کارگردانی بسیار خوب، حرفهای و تحسین برانگیز کارگردان جوان و با استعداد کشورمان آقای شعیبی و بازیهای قوی و فراتر از حد انتظار بازیگران هنرمند، بویژه آقایان آییش و برق نورد که موفق شدهاند نقشهایی فراموش نشدنی را در کارنامه اجراهای خود به ثبت برسانند در خور ستایش است.
صدای بسیار خوب، تاثیرگذار و متناسب با روح و معنا و منزلت سریال را، که زینتبخش همه قسمتها بود و آقای قربانی را با قلبهای مردم مرتبط کرد، باید ستود. اینها بخشی از مهمترین نقاط قوت سریال پردهنشین بود. اما از یک نقد، این انتظار هست که در کنار نقاط قوت به نقاط ضعف هم بپردازد. البته در مورد سریالی که مورد استقبال اقشار مختلف جامعه قرار گرفته و عواطف و احساسات بینندگان را به سوی خود جلب کرده سخن گفتن از نقاط ضعف کمی دشوار است ولی از آنجا که هیچ نقدی بدون شناخت نقاط ضعف کامل نمیشود و اصلا نقد محسوب نمیشود، نقاط ضعف نیز به سازندگان سریال تقدیم میگردد با این امید که در کارهای بعدی به توفیق بیشتر و بالاتر نایل آیند.
اولین اشکال این است که حوزه علمیهای که ترسیم شده و طبیعتا همان گونه که از اسمش پیداست باید حوزه علم و دانش باشد و حداقل از نظر علمی در سطح یک دانشکده ترسیم شود، بسیار پایینترو ضعیفتر تصویر شده. باید سریال، بیننده را به این باور برساند که در این مرکز علمی، متخصصهای همتراز با متخصصهای تربیت شده در دانشکدهها تربیت میشوند، ولی این اتفاق نمیافتد.
تاکید اصلی در قسمتهای مختلف سریال روی درس اخلاق است که تاکیدی بسیار بجا است ولی کمتر اثری از دروس مختلف تخصصی و مراحل و مقاطع مختلف تحصیل و متون مختلف درسی و رشتههای مختلف تحصیل است.
این حوزه علمیه، فقط با یک معلم اداره میشود. همانطور که یک استاد نمیتواند یک دانشکده را اداره کند و نیازهای علمی دانشجویان رشتههای مختلف و مقاطع مختلف تحصیلی را پاسخ دهد، حوزه علمیه را هم نمیشود با یک استاد اداره کرد. اگر این حوزه علمیه نامش مدرسه بود و در سریال به آن مدرسه میگفتند و این مدرسه هم فقط درسهای اولیه را به طلاب میآموخت، چنین چیزی امکانپذیر بود ولی وقتی نیمی از طلاب مدرسه، لباس روحانیت پوشیدهاند و حتی قاضی محکمه، طلبه همین مدرسه بوده،چگونه ممکن است یک نفر در همه سطوح تحصیلی، همه درسها را تدریس کند.
یک فرد بیگانه که هیچ آشنایی با روحانیت و علمای بزرگ و حوزههای علمیه ما نداشته باشد، اگر این سریال را ببیند حوزه علمیه را یک مرکز علمی و تحقیقاتی معتبر نخواهد دانست. او در این مرکز علمی هیچ درسی و کلاسی و تدریسی را که به طور جدی اعتبار علمی داشته باشد مشاهده نمیکند. در فیلمهای سینمایی زیر نورماه و طلا و مس نیز عینا همین اتفاق افتاده و این نشان میدهد که صداوسیما و کارگردانهای ما هنوز شناخت کافی از بعد علمی حوزهها ندارند.
دومین اشکال، خطای بزرگی است که در شخصیت پردازی رئیس حوزه علمیه وجود دارد و به هیچوجه با ویژگیهای علمی که برای این شخصیت روحانی در سریال بیان میشود همخوانی ندارد. کماطلاعترین افراد عادی جامعه، میدانند که برای هرگونه نقل و انتقالات املاک، اولین چیزی که مطالبه میشود، سند مالکیت است. در سندهای مالکیت مشخصات مالک و حدود و ثغور و مساحت ملک نوشته میشود. برای نقل و انتقال ملک باید به دفترخانه مراجعه کرد و آنجا سند مالکیت با شناسنامه فرد مطابقت داده میشود. در قدیم همین کارها در حضور حاکم شرع و تعدادی شاهد انجام میشد و سندی به اسم قباله تنظیم میشد که اعتبار آن مثل همین سندهای مالکیت امروزی بود و اگر ملکی هم به مهریه همسر درمیآمد، در ذیل همین قباله نوشته میشد. چگونه میتوان پذیرفت. حاجآقا که در حد رئیس حوزه علمیه بوده، از این مسئله ساده اطلاع نداشته و ملک بزرگی را وقف کرده و وقفنامه نوشته بدون آنکه سند مالکیت یا قباله آن را دیده باشد. از آن مهمتر چگونه ممکن است ایشان که سند مالکیت را در اختیار ندارد و حتی آن را رویت هم نکرده، وقتی خانم هدی سند مالکیت رسمی خود را نشان میدهد، به اشتباه خود پی نبرد. این یک خطای بزرگ در طراحی داستان و در فیلمنامه است.
شاید گفته شود در این داستان، حاجآقا غفلت نداشته، بلکه به عمد و با اطلاع از غصبی بودن زمین، در مقابل کسی که سند مالکیت رسمی داشته مقاومت کرده است. این هم با عقل و منطق سازگار نیست، زیرا تصویری که در داستان از حاجآقا ترسیم شده، تصویر انسان متدینی است که به احکام شرعی و حلال و حرام خدا پایبندی محکمی دارد. چگونه ممکن است چنین آدمی بداند زمین و همه اعیان و اموال مدرسه علمیه غصبی است و باز هم در آنجا بماند، نماز بخواند و درس بدهد. در یک داستان، حتی اگر قرار است خطایی به یک شخصیت بزرگ نسبت داده شود باید این خطا با خصوصیاتی که از او ترسیم شده تناسب داشته باشد و یا حداقل زمینهسازی لازم برای باور پذیر کردن آن بعمل آید.
اشکال سوم این است که در این سریال، به نیروی انتظامی کملطفی شده و در جریان یک فساد اقتصادی بزرگ که منطقه را دچار بحران کرده، این نیرو بسیار ضعیف، منفعل و کماثر نشان داده شده. در این فساد اقتصادی بزرگ، نیروی انتظامی، فقط موفق به بازداشت دو نفر میشود که آنها هم مجرم اصلی نیستند و علت بازداشت شدن آنها هم شکایت مردم است نه کشف جرم به وسیله نیروی انتظامی. در این سریال نیروی انتظامی به هیچ یک از مجرمین اصلی دسترسی پیدا نمیکند. در حساسترین لحظات پایانی هم که همه شخصیتهای اصلی داستان مجرمها را شناختهاند و انتظار می رود نیروی انتظامی وارد عمل شود. رئیس پاسگاه میگوید دیگر کاری از دستم ساخته نیست چون مرا به جای دیگر منتقل کردهاند و این سئوال ایجاد میشود که چرا ایشان درست سر بزنگاه منتقل شده؟
البته رئیس پاسگاه، در این سریال، شخصیت بسیار خوب و ارزشمندی دارد که حتی حاضر میشود یک متهم بازداشتی را برای شرکت در مراسم برادر شهیدش با گذاشتن سند مالکیت خود، از زندان آزاد کند، او رزمنده سابقهدار جبهه است و اینها ویژگیهای مثبت او است ولی در برخورد با ماجرای فساد اقتصادی ضعیف ترسیم میشود، این ضعف در حدی است که در اواخر سریال وقتی چهار نفر افرادی که هر یک به نوعی درگیر با این پرونده هستند دچار یک تصادف میشوند و متهم پرونده مجروح میشود و برادر متهم اصلی، فوت میشود و یک فرد دیگر به اغماء میرود و ماموران انتظامی در صحنه حادثه حاضر میشوند، با وجود اهمیت افرادی که در این حادثه بودهاند، رئیس پاسگاه هیچ حضوری پیدا نمیکند تا حداقل از متهم پرونده سئوال کند کجا بوده و چه میکرده. در پایان باز هم تاکید میشود آثار مثبت این سریال روی فرهنگ عمومی، بیش از آن است که بتوان در یک نوشته کوتاه بیان کرد، تذکرات مفید و اثرگذار سریال پردهنشین به روحانیون بزرگی که فرزندانشان وارد فعالیتهای بزرگ اقتصادی شدهاند، تذکرات بسیار خیرخواهانه و هوشمندانهای است و میتواند این خانوادههای خوشسابقه را از لغزش باز دارد. توصیههای مکرر به پاکدستی در مسائل مالی و اقتصادی، توصیه مکرر به بازگرداندن اموال عمومی و اموال مردم، توصیههای مکرر در تسلیم بودن در برابر قانون و توصیههای مکرر به قناعت، سادهزیستی و پرهیز از اشرافیگری، که از طریق رفتار و مشی شخصیتهای این سریال به طور غیرمستقیم و هنرمندانه بیان میشود، همه از نقاط قوت این سریال است که باید مورد تقدیر قرار گیرد.
بینندگان سریال پردهنشین سالها تحت تاثیر فضای معنوی و اخلاقی این سریال خواهند بود و حتیالمقدور نباید اجازه داد برخی اقدامات حاشیهای، براین اثرگذاری مثبت خللی وارد کند. یکی از این نوع اقدامات برگزاری جلسهای است که معمولا صداوسیما پس از پخش یک سریال پرمخاطب برای تقدیر از دستاندرکاران سریال تدارک میبیند و آن جلسه را از شبکه سراسری پخش میکند. تردیدی نیست که قدردانی از خدمات برجسته هر صنف و قشر اجتماعی امری ممدوح و مطلوب است، ولی آیا هر فرد و گروه خدمتگزاری که کار شایستهای در کشور انجام دهد آنتن رسانه ملی در خدمت معرفی او و تجلیل از او قرار میگیرد یا این، یک رانت رسانهای است که فقط اختصاص به برخی دستاندرکاران صداوسیما دارد. آیا هرگز برای آتشنشانهای فداکار، پرستارهای دلسوز، معلمهای نمونه و کشاورزان پرتلاش کشورمان چنین جلسات تقدیر و تشکری برگزار و از آنتن سراسری پخش کردهایم؟آیا در حالی که در همه دستگاهها، خدمتگزاران نمونه و خدمتهای نمونه وجود دارد، مسئولان صداوسیما حق دارند آنتن رسانه ملی را که یک سرمایه عمومی و متعلق به عموم اقشار ملت است هر زمان مایل بودند در خدمت تبلیغ خدمات خود قرار دهند؟
مهمتر اینکه در اینگونه جلسات تقدیر و تشکر، ناگهان بینندگانی که طی دهها قسمت از سریال، تحت تاثیر شخصیتهای معنوی و اخلاقی و الگوهای رفتاری قرار گرفتهاند و باید تا سالها این تاثیر فرهنگی باقی بماند، همان شخصیتها و الگوهای دینی را در لباسها، آرایشها،رفتارها و گفتارهایی کاملا متفاوت و گاهی متضاد مشاهده میکنند. و یا وقتی تصاویر پشت صحنه و تصاویر تبلیغاتی برخی عوامل تولید در فضای مجازی منتشر میشود، آن حس خوبی که سریال ایجاد کرده بود رنگ میبازد. چه ضرورتی دارد جلسه تقدیر و تشکر را که در اصل مثبت و مفید و ضرورتی است با اصرار بعضی افراد که قصد تبلیغ خود را دارند، از آنتن سراسری پخش کنیم؟ چه دلیلی دارد با پخش چنین جلسهای، حال خوب معنوی را که در مردم ایجاد کردهایم خراب کنیم؟ اگر مدیران به این مهم توجه نداشته باشند، کارگردان و بازیگران فرهیخته و پرتلاشی که با هنرشان روح تازهای از معنویت و اخلاق را در جامعه دمیدهاند اجازه ندهند با پخش این گونه صحنهها و تصاویر، آن نقشآفرینی هنرمندانهشان کماثر شود. یکی از بازیگران بزرگ هالیوود که نقشهای مذهبی بزرگی را در آثار ماندگار تاریخ سینما اجرا کرده، در مصاحبهای گفته است: من حتی در زندگی عادی طوری رفتار میکنم که آن نقشهای مهمی را که اجرا کردهام در ذهن مردم خراب نکنم.
آقای شعیبی کارگردان جوان و بااستعداد کشورمان که با تولید هنرمندانه سریال پردهنشین اکنون در تراز کارگردانهای بسیار موفق رسانه ملی قرار گرفته، در مصاحبه با یکی از رسانهها، جمله بسیار زیبایی را بیان کرده که باید مورد توجه قرار گیرد:
"در پردهنشین، ما مدام داریم مسئلهای را تذکر میدهیم که به نظرم، آدمهای این روزگار و بخصوص نسل ما، باید به خوبی به آن توجه کنند و آن هم مراقبت از خودمان است."باید بیشتر مراقب خودمان باشیم.
سیاست روز:راز ناآرامیهای افغانستان
«راز ناآرامیهای افغانستان»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛افغانستان در طی هفتههای اخیر با موجی از ناآرامیها همراه شده که دهها کشته و زخمی بر جای گذاشته است. منابع خبری از تشدید حملات طالبان خبر داده و بر تشدید این حملات نیز تاکید کردهاند. همزمان با انتشار این اخبار، افغانستان شاهد یک تحول مهم بوده و آن خروج نیروهای آمریکایی و ناتو از این کشور است.
براساس مصوبات ناتو، نیروهای این پیمان باید تا اواخر سال ۲۰۱۴ از افغانستان خارج میشدند. جالب توجه آنکه این خروج بدون هیچ مراسم رسمی و به دور از حضور رسانهها انجام شد که نشانگر عمق ناتوانی ناتو در افغانستان است. آنچه محافل رسانهای و سیاسی غرب در باب ناآرامیهای اخیر افغانستان مطرح میسازند آن است که خروج نیروهای غربی زمینهساز این بحرانها گردیده لذا حضور بلندمدت غرب براساس توافقنامه امنیتی کابل - واشنگتن امری ضروری است. این ادعا در حالی مطرح میشود که در باب ۱۳ سال حضور اشغالگران در افغانستان دو نکته مهم مطرح است.
نخست آنکه آمریکا و ناتو در طول ۱۳ سال ادعای مقابله با طالبان را سر میدادند و بر این ادعا بودند که با مهار طالبان امنیت را به افغانستان اهدا میکنند. آنها با این ادعا حتی پذیرنده تاسیس دفتر طالبان در قطر شدند.
دوم آنکه از محورهای ماموریت و وظایف نیروهای خارجی را تقویت و آموزش ارتش افغانستان تشکیل میداد. آنچه اکنون زمینهساز ناامنی در افغانستان پس از خروج نیروهای خارجی از افغانستان گردیده را حملات طالبان و ضعف ارتش افغانستان تشکیل میدهد.
به عبارتی میتوان گفت که تشدید بحران ناامنی در افغانستان نشان میدهد که اولا نیروهای آمریکایی و ناتو در طول ۱۳ سال اقدامی موثر در مبارزه با طالبان صورت ندادهاند و ادعاهای آنها در این زمینه صرفا فریب افکار عمومی بوده است.
ثانیا، ضعف ارتش افغانستان به معنای آن است که غرب اقدامی برای تسلیح و آموزش نیروهای این کشور نداشته است. با توجه به اینکه ناتو و آمریکا بر این ادعایند که برنامه آنها برای حضور ۱۰ ساله در افغانستان برای آموزش نیروهای ارتش میباشد میتوان گفت که آنها در طول ۱۳ سال به عمد از آموزش و تسلیح ارتش افغانستان خودداری کردهاند تا بهانهای باشد برای ادامه حضور آنها در این کشور.
با توجه به این شرایط، این نتیجه حاصل میشود که عامل بحرانهای کنونی افغانستان نه خروج نیروهای خارجی بلکه ۱۳ سال دروغپردازی آنها در باب مبارزه با طالبان و تسلیح ارتش افغانستان است. کارنامه ۱۳ سال اشغال این کشور نشان میدهد که حضور بیگانگان هیچ دستاوردی برای این کشور ندارد و ادامه حضور آنها جز تشدید و استمرار ناآرامی حاصلی برای افغانها نخواهد داشت چنانکه ۱۳ سال حضور نیروهای خارجی هیچ دستاوردی به همراه نداشته است.
وطن امروز:عجایبنامه هاشمی
«عجایبنامه هاشمی»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم محمدمهدی تقوی است که در آن میخوانید؛ شاید کمتر کسی مانند جنابآقای هاشمی رفسنجانی را بتوان یافت که امروز بهرغم تعارض رفتاری با امام خمینی، ادعای یار امام بودن و حرکت در مسیر آن حضرت را هم داشته باشد.
معمولا هر از گاهی آقای رفسنجانی مطالبی را به صورتهای مختلف مطرح میکنند ولی معلوم نیست براساس چه منطقی این حرفها را میزنند! یک روز از جلسات خصوصی و بدون شاهد با حضرت امام میگویند و اینکه مثلاً ایشان به حضرت روحالله پیشنهاد برقراری رابطه با آمریکا را داده و مخالفتی از حضرت معظمله ندیدهاند، روز دیگر مدعی دیدن خواب امام میشوند و اینکه امام در خواب حرفی موافق ایدههای یک دهه اخیر آقای هاشمی داشتهاند - که تعارض کامل و 100درصدی با اعتقادات خود حضرت امام دارد(!) - و این حرفها و ادعاهای عجیب، پایانی هم ندارد. البته برای کسی از جمله نگارنده قابل انکار نیست که آقای رفسنجانی یکی از بزرگان این نظام بودهاند و در عرصههای حساس این انقلاب نقشهای موثری را ایفا کردهاند که ما هم جزای خیر را به خاطر این خدمات از خدای متعال برایشان خواستاریم اما مساله اینجاست که آقای هاشمی 2وجهه دارند؛ یکی سابقه انقلابی و دیگری تفکرات امروز ایشان که متأسفانه مدتهاست اغلب آنها با تفکرات کسانی همراه است که هیچگاه با این نظام و امام و رهبر انقلاب و ملت خوب نبودهاند.
یک - چند وقتی است ایشان با بیان خاطراتی که هیچ کس آنها را نشنیده و خوابهایی که طبعاً غیر از ایشان، کسی آنها را ندیده، مواردی را میخواهند به تاریخ انقلاب بیفزایند که مغایر با واقعیت به نظر میرسد؛ خوابها و خاطراتی که شاید فقط بتواند ضدانقلاب و فتنهگران را راضی کند؛ از این قبیلند مخالفت حضرت امام با شعار «مرگ بر آمریکا» یا تمایل آن پیر تکلیفگرا به کنارهگیری از رهبری و اختیار کردن انزوا! متأسفانه به خاطر خوابهای ادعایی آقای هاشمی، طنز و مطایبه درباره این خوابها زیاد شده و فضای مجازی پر است از شوخی در این باره.
برای کسی معلوم و مفهوم نیست ایشان براساس چه مبنایی این خاطرات یا خوابها را عرضه میکنند؟
مثلاً موضع حضرت امام درباره آمریکا کاملاً مشخص و مضبوط است و آن حضرت، تا آخر عمر مبارکشان هرگز از مشی ضداستکباریشان بازنگشتند و حتی در این مورد تردید نیز به خود راه ندادند:
«آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»، «ما یقین داریم دقیقاً وظیفهمان مبارزه با آمریکای جنایتکار است»، «ما دنبال این نیستیم که آمریکا برای ما کار بکند، ما آمریکا را زیر پا میگذاریم»، «مقصد یک مقصد است و آن شکست ابرقدرتهاست»، «حق گرفتنی است؛ قیام کنید و ابرقدرتها را از صحنه تاریخ و روزگار براندازید»، «همه گرفتاریای که ما داریم از آمریکا داریم»، «همه مصیبت ما زیر سر آمریکاست»، «مهمترین و دردآورترین مسالهای که ملتهای اسلامی و غیراسلامی کشورهای تحت سلطه با آن مواجه است، موضوع آمریکاست»، «آمریکا شیطان بزرگ است»، «آنهایی که خواب آمریکا را میبینند، خدا بیدارشان کند»، «مملکت اسلامی عار است که دستش را دراز کند طرف آمریکا»، «اگر ما همه از بین برویم بهتر است از اینکه ذلیل باشیم زیر دست صهیونیسم و زیر دست آمریکا»، «اگر ما را صد بار بکشند و زنده شویم، دست از مبارزه با آمریکا برنمیداریم» و...
به طور مستند میبینیم نظرات حال حاضر آقای هاشمی درباره آمریکا، 180 درجه با نظرات حضرت امام مغایرت دارد ولی نکته جالب آن است که با وجود این تغایر واضح، ایشان ادعای «خط امامی» بودن و حرکت در راستای اهداف ایشان را نیز دارد!
دو- سال 89 آیتالله رفسنجانی در یادداشتی، ابراز نگرانی کرد جریانی میخواهد احمد رشیدیمطلق زنده شود: «من خطر بازسازی جریان احمد رشیدیمطلق که موج اهانت به روحانیت و مرجعیت را به راه اندازد، جدی میبینم.» ولی نگفت همین کسی که از احیایش ابراز نگرانی میکند، از شخص جناب آقای هاشمی رفسنجانی در ایام فتنه 88 تجلیل کرد. همایون در چند رشته از نوشتهها و مصاحبههای خود به تایید و حمایت از مواضع آقای هاشمیرفسنجانی میپردازد؛ از جمله در مقالهای که در سایت گروه مشروطهخواهان درج میکند، نامه سرگشاده رفسنجانی به رهبر انقلاب را «نقطه عطف» میخواند.
هشدارهای جناب هاشمی، درست زمانی رسانهای شد که رشیدیمطلق با حضور در استودیوهای شبکههای اروپایی آشکارا به تحسین و ستایش هاشمی و اقدامات او در برابر رهبر حکیم انقلاب پرداخته و حمایت وی از جریان فتنه را نقطه عطفی در ضربهپذیری نظام اسلامی خوانده بود.
وی در مصاحبه با سایت ضدانقلابی «تلاش آنلاین» نیز عبارت تجلیلگونهای از رفسنجانی میآورد: «نسبنامه جنبش سبز از 22 خرداد آغاز نمیشود. از همان 3-2 سال نخست پیروزی انقلاب، نخستین نشانههای راه یافتن گفتمان لیبرال - دموکراسی پدیدار شد و در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی در مجلات سنگینتری که پیاپی انتشار یافتند، بیرون رفتن از گفتمان انقلاب اسلامی را میشد به طور منظم دید».
کافی است بزرگترین اقدام ضدمرجعیت، ضدروحانیت و ضد امام را با محوریت «داریوش همایون» مرور کنیم و بعد ببینیم آیا آقای هاشمی رفسنجانی میتوانند هم ادعای حرکت در مسیر امام را داشته باشند و هم از سوی کسی که بزرگترین و شنیعترین اهانتها را به امام راحل عظیمالشأن روا داشته است، حمایت شوند و در برابر آن سکوت کنند؟
پس از اینکه مقاله موهن «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به دستور شاه توسط همایون تهیه و برای چاپ به روزنامه اطلاعات ارسال شد، عباس مسعودی، صاحب امتیاز و مدیر مسؤول اطلاعات، پس از خواندن مقاله با داریوش همایون، وزیر اطلاعات و گردشگری تماس گرفته و نسبت به توهینآمیز بودن آن که موجب واکنش علما و مردم خواهد شد، هشدار میدهد ولی همایون تاکید میکند مقاله در همان روز (17 دی 56) باید چاپ شود. در این مقاله بیحجابی به عنوان فضیلت برشمرده و اصل مسلم حجاب که در قرآن کریم آمده است، کهنهپرستی و ارتجاع معرفی شده بود. همچنین قیام 15 خرداد 42، حادثهای برنامهریزیشده از سوی استعمار سرخ - شوروی و حزب توده ـ و سیاه - ملاکان و ثروتمندان - عنوان شده بود.
این مقاله با بیشرمی غیرقابل وصفی، بهطور کینتوزانهای به حضرت امام تاخته و از ایشان به عنوان مردی ماجراجو و بیاعتقاد یاد کرده بود.
در ادامه نیز توهینهای وسیع، بیمارگونه و ناجوانمردانهای به ساحت مقدس آن مرد خدا شده بود.
خوب است آقای رفسنجانی بفرمایند چه کرده بودند که مسؤول پروژه رشیدیمطلق ـ موهنترین قلم علیه امام ـ از ایشان به نیکی یاد کرد؟! ایشان چه کردهاند که امروز نیز با وجود گور به گور شدن همایون، کسانی که دشمنترین دشمنان این نظام و حضرت امام هستند، قند در دلشان از مواضع آقای رفسنجانی آب میشود؟ در حال حاضر متأسفانه عاقبت کار جناب رفسنجانی به جایی رسیده است که طیفهای مختلف ضدانقلاب داخلی و خارجی؛ از رسانههای حامی فتنه تا بدنامترین اعضای جنبش به اصطلاح سبز، مواضع خود را با ایشان که مقایسه میکنند، نه تنها تفاوتی نمیبینند که آن را همدلانه با خود میدانند. حامیان این روزهایشان طیف وسیعی از فتنهجویان داخلی تا انواع و اقسام ضدانقلابیون خارجنشین را شامل میشود، کسانی که نه انقلاب اسلامی و نه امام راحل را قبول ندارند ولی ایشان را که نه بلکه مواضعشان را قبول دارند! برای تذکار، ایشان را به این فرمایش حضرت امام ارجاع میدهیم: «هر وقت دشمن از شما تعریف کرد، شما به خودتان شک کنید».
جوان:این هشدار را جدی بگیرید
«این هشدار را جدی بگیرید»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم محمد اسماعیلی است که در آن میخوانید؛سخنان دو روز پیش خطیب نمازجمعه مبنی بر اینکه«برخی فتنهگران در مجاری اجرایی کشور نفوذ یافتهاند... فتنهگران از حالا برای خبرگان و مجلس برنامهریزی کردهاند و از امکاناتی که حقشان نیست استفاده میکنند تا مجلس را برای خودشان زمینهسازی کنند و در خبرگان نیز دست داشته باشند تا بتوانند برای متزلزل کردن نظام برنامهریزی کنند» واکنشهای متفاوتی را در سطح جامعه در پی داشت.
واکنشهای تند و عصبی در این بین سهم جریان تجدیدنظرطلب بود که بیان اینگونه مواضع را آن هم از تریبونهای عمومی سمی مهلک برای حیات خود میبینند.
حال سؤال اصلی اینجاست کار به کجا رسیده که خطیب نماز جمعه تهران ضرورت دیده موضوع فوق را از این تریبون بیان کند؟
با شکلگیری دولت یازدهم بسیاری از دلسوزان و وفاداران انقلاب اسلامی با ادلهای عقلایی و اثبات گرایانه هشدارهای فراوانی را نسبت به تحرکات جریان موسوم به اصلاحات به دولتمردان یازدهم اعلان داشتند.
در همان ماههای ابتدایی هم روزنامه جوان در قالب مطالب متنوع، نظیر «خیز تجدیدنظرطلبان برای فتح مجلس دهم»، «پدرخواندههای اصلاحات دولت دهم را سکوی پرش خود میدانند»، «تجدیدنظرطلبان در اندیشه بازتولید فتنه جدید هستند» عنوان کرد که جریان تجدیدنظرطلب طرح «پله پله نفوذ تا براندازی حاکمیت» را تئوریزه کرده و تبیین شد که پدرخواندههای جریان مذکور پس از اتمام شهرآشوب 88 تلاش کردهاند با حرکتی نامحسوس و زیرپوستی ضمن اتخاذ «ادبیات و رفتار نرم و همسو با جامعه و گفتمان انقلاب» چهره رادیکالی و ضدحاکمیتی خود را ترمیم و تطهیر کرده و هدف نهایی خود را که همان «بازگشت به حاکمیت» است هموار کنند.
این هم مورد تأکید قرار گرفت که «امتیازگیری از شخص رئیسجمهور» با این توجیه که اصلاحطلبان عامل موفقیت روحانی در آوردگاه خرداد 92 بودهاند به صورت ویژه مورد توجه رهبران این طیف قرار گرفته چراکه آنها با در دست داشتن چند وزارتخانه مهم و استراتژیک نظیر وزارت علوم و تحقیقات و آموزش و پرورش و همچنین «نفوذ در سطوح و لایههای مختلف دولت» خواهند توانست مقدمات غائلهای دیگر از جنس شهرآشوب 88 را فراهم و این بار با قدرشناسی از فرصتها و لحظهها نظام را استحاله کنند.
این هم تصریح شد که رفرمیسم داخلی برای پیادهسازی هدف غایی خود - «استحاله نظام »- راهکارهای متفاوتی نظیر «چندپاره کردن اصولگراها»، «تضعیف مجلس نهم و تخریب فعالیتهای منتخبان آن»، «سرازیر شدن انتقادات با شیب ملایم از عملکرد دولت یازدهم و نهایتاً دور زدن و عبور از روحانی»، «توسعه تخاصم میان دولت و مجلس»، «بازخوانی جهتدار و تحریف شده از کارنامه جریان رقیب در طول سالهای اخیر»، «حفظ نقش منتقد و حتی مخالف حاکمیت و تعمیق این نقش طی ماههای آتی» و «القای ناکارآمدی گفتمان و توان اجرایی رقیب به افکار عمومی» را مورد توجه قرار داده است.
امروز پس از گذشت 17ماه از روی کارآمدن دولت یازدهم نفوذ جماعت هواخواه لیبرالیسم در مراکز حساس بیش از گذشته احساس میشود تا جایی که خطیب نماز جمعه تهران هم به مانند بسیاری از وفاداران به انقلاب تلاش میکند برخی دولتمردان را قانع کند که خطر رهبران فتنه 88 در بخشهای مختلف قوه مجریه جدی است و باید فعالیتهای هدفمند و تئوریزه شده آنها را زنگ خطری برای انقلاب به حساب آورد.
بهراستی با عملکرد براندازانه جماعت تجدیدنظرطلب در طول 17سال گذشته که برجستهترین آن غائله 18 تیر 78 و شهر آشوب 88 است نباید نگران آینده دولت و به طریق اولی کشور بود؟
بهراستی کدام ساختار حاکمیتی در شرق و غرب را میتوان پیدا کرد که اجازه دهد عوامل برانداز یا بهتر بگویم اپوزیسیون داخلی کشورش شریانهای اصلی و حیاتی سیاست، اقتصاد و فرهنگ را در دست گیرد که جمهوری اسلامی ایران دومین آن باشد؟
چطور نباید نسبت به تحرکات زیرپوستی جریان هواخواه لیبرالیسم در داخل طی ماههای اخیر هشدار داد آن هم در حالی که بسیاری از نظریهپردازان داخلی و خارجی این نحله سیاسی به صراحت از لزوم کنار گذاشتن دین در حکومت و سیاست و اقتصاد سخن به میان آورده و مفاهیم بلندی چون عاشورا و مهدویت را به سخره گرفته و اصل ولایت فقیه را دیکتاتوری معرفی میکنند؟
به هر روی آنچه در این میان قابل اثبات بوده این موضوع است که جریان مخالف گفتمان انقلاب اسلامی در تدارک غائلهای نو آن هم به واسطه نفوذ روزافزون در دولت کنونی هست و سادهانگاری نسبت به فعالیتهای این جماعت خسارتهای فراوانی را برای انقلاب و نظام به همراه خواهد داشت.
حمایت:دوربرگردان نفتی در میز مذاکرات
«دوربرگردان نفتی در میز مذاکرات»عنوان یادداشت روز روزنامه حمابت به قلم منصور حقیقت پور است که در آن میخوانید؛استفاده از ابزارهای اقتصادی، مالی و تکنولوژیکی، یکی از روشهای قدیمی در اجرای سیاست خارجی و تحقق اهداف و تأمین منافع کشورهای مستکبر است. معمولاً حربه های اقتصادی به اشکال گوناگون از جمله اعطاء یاعدم اعطای وام، صدور فناوری یا خودداری از فروش آن، تحریم تجاری و بازرگانی، محاصره اقتصادی، مسدود کردن دارایی ها، افزایش یا کاهش تعرفههای گمرکی، مشارکت یا عدم مشارکت در سرمایه گذاری ها مورد استفاده قرار می گیرند.
در این راستا دولت استفاده کننده از حربه های اقتصادی سعی می کند، دولت تحریم شده را به تغییر رفتار وادار نماید. نکته قابل توجه این است که در بیشتر موارد، بهره گیری از حربه های اقتصادی به منظور تأمین اهداف صرفاً اقتصادی نیست، بلکه ممکن است دولتی که این ابزار را به کار می گیرد، اهداف سیاسی، اجتماعی، امنیتی و یا نظامی را دنبال کند. بدین ترتیب هر اندازه دولتی از قدرت و توانایی کمتری برخوردار باشد و وابستگی آن به دولتهای دیگر بیشتر باشد، در مقابل حربههای اقتصادی، مالی، تجاری و فنّاوری آسیب پذیرتر است.
با این مقدمه باید گفت یکی از عوامل تاثیرگذار در آخرین دور از مذاکرات هسته ای، لابی ارتجاع منطقه درباره قدرت گرفتن اقتصادی ایران بود. آنان صراحتاً در بحث های متعدد در مورد تقویت ایران در صورت حصول توافق هستهای، ابراز نگرانی نموده اند. بنابر واهمه شیوخ مرعوب آمریکا، تقویت اقتصادی ایران در خاورمیانه و خلیج فارس، نتیجهای جز قرار گرفتن عربستان در حاشیه قدرت در تحولات منطقه را در بر ندارد. روشن است اگر مذاکرات هسته ای هفت ماه دیگر تمدید گردید، با هدف کاهش قیمت نفت از 106 دلار به 50 دلار بوده و حتی در بعضی محافل، خبر از کاهش قمیت نفت به قیمت بی سابقه 30 دلار گزارش شده است. ائتلاف و تبانی برخی از کشورهای عربی عضو اوپک و ایالات متحده آمریکا برای استمرار سقوط آزاد قیمت جهانی طلای سیاه، در کنار باقی ماندن اکثر تحریم ها، ناظر به تضعیف توان اقتصادی ایران است. در نتیجه، آنان انتظار دارند تحریم به اضافه کاهش قیمت نفت، منجر به عدم کنترل دولت در مدیریت کلان اقتصادی گردد.
در نهایت به زعم آنان، راهبرد و توطئه کاهش قیمت نفت در پایان دوره هفت ماهه، مسئولین را تحت فشار مضاعف قرار خواهد داد و آنان را وادار می کند در موضوع هسته ای تغییر رفتار داده و به فنّاوری دکوری هستهای تن دهند. اما این حربه نخ نما شده آیا موثر است یا به نفع ماست؟ در حالی که برنامه ریزی هماهنگ کشورهای عربی و آمریکا برای تداوم کاهش بیشتر قیمت جهانی نفت خام در سال ۲۰۱۵ میلادی همچنان به قوت خود باقی است، براساس آمارهای موجود حتی در صورتی که قیمت نفت در محدوده بشکه ای ۵۵ دلار در سال ۲۰۱۵ میلادی ثابت باقی بماند، درآمدهای نفتی ایران به حدود نصف کاهش می یابد.
هر چند فشار اقتصادی از جمله کاهش قیمت نفت از یک سو و رفع ممنوعیت صادرات نفت خام آمریکا توسط اداره صنعت و امنیت این کشور پس از 40 سال از سوی دیگر،برخی سختی هایی را بر سر راه پیشرفت شتابان کشورمان به وجود می آورد اما با نگاهی دیگر، باید این توطئه را به فال نیک گرفت، چرا که شاید به این رویکرد از اقتصاد نفت محور به سمت اقتصاد تولید محور کوچ کنیم. تحریم های جدید و قدیم غرب، نه تنها موجب انزوای بین المللی و مهار انقلاب اسلامی ایران نشده است، بلکه دستاوردهای بزرگی را نیز برای جمهوری اسلامی در پی داشته است. دستاورد مهم تحریم ها، اتکا به خود، بومی شدن فناوری هسته ای و ساخت بسیاری از اقلام مصرفی در داخل کشور بود که پیش از آن از خارج وارد میشد. در واقع محاصره اقتصادی و کاهش قیمت نفت، ملت ایران را مستعد و مبتکر ساخت و تا حدّ زیادی از قدرتهای جهانی بی نیاز کرد.
اعتراف نشریه کانادایی «ونکوور سان» در شهریور سال 91، مبنی بر اینکه تحریم های غرب به رهبری آمریکا به خصوص تحریم های نفتی، در ایجاد بحران داخلی در ایران ناکارآمد بوده، نمونه ای از واقعیت هایی است که تحلیلگران از آن رونمایی کرده اند. مرکز مطالعات راهبردی و بین الملل آمریکا در اسفندماه سال گذشته اذعان کرده بود اقتصاد ایران، مقاوم است. نشریه فارین پالیسی نیز طی گزارشی در اردیبهشت سال جاری در مورد بی اثر بودن تحریمهای نفتی اوباما علیه ایران نوشت: احتمالا دولت اوباما شرط بندی کرده است که تحریمهای نفتی علیه صادرات نفت ایران، این کشور را مجبور خواهد کرد تا در مذاکرات هستهای امتیاز دهد اما میزان تاثیرگذاری استراتژی تحریمها، مورد تردید جدی است.
جمهوری اسلامی ایران تحت رهبری داهیانه رهبر معظم انقلاب، ساز و کارهای اقتصاد مقاومتی را پیش بینی و برنامهریزی نموده است و اساساً اقتصاد مقاومتی به این معناست که تغییرات و تحولات اقتصاد بین الملل، نتواند کشور را در ابعاد داخلی به چالش بکشاند. بنابراین اگر قرار است بودجه سال 94 در مجلس شورای اسلامی اصلاح گردد، باید این تغییر با لحاظ کردن سیاست های اقتصاد مقاومتی انجام شود .وسرانجام اینکه تنها راه پیروزی ما در این جنگ نابرابر اقتصادی، سیاسی، اطلاعاتی، امنیتی و فرهنگی، اعتقاد قولی و عملی به اقتصاد مقاومتی است. آمریکا و هم پیمانانش بارها ناز شصت فرزندان ایرانی رمضان و عاشورا را چشیده اند و در این توطئه چینی نیز همچون همجمه های گذشته یقیناً ناکام خواهند ماند.
آفرینش:ضعف پشتوانه علمی در تولید ملی
«ضعف پشتوانه علمی در تولید ملی»عنوان سرمقاله روزنامه آفریتنش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛اهمیت و نقش تاثیرگذار اقتصاد در جهان امروز سبب شده تا این مولفه در حیطه علوم با اهمیت زیادی در دنیا مواجه شود. چراکه علمی شدن فعالیت های اقتصادی نه تنها باعث افزایش بهره وری در امر تولید گردیده بلکه به عنوان رشته ای مستقل در مجامع علمی و دانشگاهی مورد توجه قرار گرفته است. اهتمام به تحقیق و مطالعات اقتصادی موجب شکوفایی شیوه های نوین تولید و صنایع گردیده است. لزوم بهره گیری از تجربیات کشورهای پیشرفته به معنای تقلید یا صرف نظر از مدلهای بومی نیست، بلکه بهره گیری از دانشی است که آنها در این زمینه به دست آورده اند. البته در کشورما دانشگاهها و دانشکدههای مدیریت و علوم اقتصادی فراوان است، اما پل ارتباطی میان علم و عمل در عرصه اقتصاد ما ویران و صعب العبور است. این ضعف از آنجاست که ما در آموزشهای ابتدایی و مقاطع پایه به طور ملموس دانش آموزان را با فضای کسب و کار و تولید آشنا نمیکنیم.
به عبارتی دانش آموزان و دانشجویان ما در اکثر مراکز آموزشی صرفاً در راستای درس خواندن و قبولی در امتحانات عمل میکنند! این درحالی است که باید درهمان سالهای ابتدایی آموزش، افراد با فضای اقتصادی و تولید آشنا شوند. مشاهده میکنیم که چه بسیارند فارغ التحصیلان دانشگاهی که در رشتههای مختلف صنعتی، مدیریتی و رشتههای مختلف اقتصادی درس خواندهاند، اما هیچ آشنایی با فضای کاری خود ندارند و درطول عمر تحصیلی خود صرفا با کتاب و اعداد و ارقام سروکار داشتهاند. البته آموزشهای آکادمیک ضرورت و پایه پیشرفت در هر زمینهای است، اما به تنهایی کارآمد نخواهد بود. تحصیلات آکادمیک نیاز به آموزشها و آشنایی با فضای کسب و کار و تولید نیز دارد که متاسفانه این مهم در سیستم آموزشی ما مغفول مانده است.
تولید ملی پیش نیازهای فراوانی برای تحقق دارد، و این نیازها شناخته نخواهد شد،مگراینکه مطالعات علمی و موردی درآن خصوص صورت گیرد و راهکارهای علمی و عملی نیز برای آنها استخراج گردد. لازم است تا تحقیقات توسعه مدار با هدف بهبود تکنولوژی تولید و اصلاح روشهای کسب وکار در زمینههای مختلف صورت گیرد و این فعالیت ها توسط بنگاه های فعال در صنعت مربوطه مورد حمایت قرار گیرد. محل ورود دولت نیز در این عرصه آن است که با حفظ و تحکیم حمایت های خود، اعتمادسازی لازم و فضای خلق ایده های جدید را برای محققین و مبدعین فراهم کند. فراموش نکنیم یکی از مولفه های اصلی رشد در امر اقتصاد، انباشت سرمایه های انسانی است.
انباشت سرمایه انسانی به معنای افزایش آمار نیروی آموزش دیده به لحاظ تئوری و عملی می باشد. مهمتر اینکه ارزش نیروی انسانی زمانی محقق می شود که چرخه اقتصاد زمینه های جذب آن را داشته باشد و دانش نیروی انسانی مرتبط با فعالیت های تولیدی صورت گیرد. در غیر این صورت آموزش نیروهای انسانی در مواردی که زمینه فعالیت آنها در کشور وجود نداشته باشد، امری بیهوده و هزینه آور است. نکته بعدی بحث رقابت های اقتصادی است. رقابت انحصاری و خصوصی مناسب ترین ساختاری است که تعامل بین تحقیقات علمی در اقتصاد را توصیف می کند. در این فضا محقق در صورت ابداع ایده ای جدید می تواند ابداع خود را به بازار تولید عرضه کند و در قبال آن سود خوبی به دست آورد . این امر از یک سو بهره وری تولید را بالا می برد و از سوی دیگر سطح علمی در اقتصاد کشور را افزایش می دهد. در این میان این وظیفه دولت است تا به عنوان حمایت کننده در دو زمینه فعالیت سازنده داشته باشد.
اولاً دولت باید با فراهم کردن فضاها و پارک های علمی آموزشی، بستر را برای پژوهشگران آماده سازد و از ایده ها و طرح های علمی حمایت نماید. این روند هرچند به نتیجه عملی ختم نشود، حداقل راه را برای رسیدن به هدف کوتاه تر خواهد کرد. لذا دولت باید روند آموزش های علمی را تسهیل نماید. نکته دوم در وظایف حمایتی دولت، بحث همراهی با واحدهای خصوصی است. دولت باید وظیفه اجرای ایده های علمی در امر تولید را به عهده بخش خصوصی بگذارد و خود به عنوان نظاره گر عمل کند. متاسفانه حمایت دولتی درامر اقتصاد در کشورما همگی به تصدی دولت رسیده و صنعت مورد نظر به سبب حمایت های کنترل شده به شکوفایی رسیده است. نتیجه اینکه رشد و افزایش تولید ملی باید با رویکردی علمی پرورش یابد.
تزریق سرمایه بدون پشتوانه علمی به بخش صنعت تنها مایه درجا زدن و سکون خواهد شد. لذا باید با بکارگیری روش های علمی ، داشته های تولیدی و صنعتی موجود را ارتقا دهیم و زمینه را برای بروز و شکوفایی روش های جدید و پیشرفته، با حمایت های هدفمند فراهم کنیم.
آرمان:ضرورت توافق
«ضرورت توافق»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم نعمت احمدی است که در آن میخوانید؛روز گذشته خبرگزاری آسوشیتد پرس در گزارشی به نقل از دو دیپلمات از حصول توافقاتی میان ایران و آمریکا در نشست اخیر خبر داد. این گزارش البته با تکذیب سخنگوی وزارت خارجه ایران روبهرو شد. ورای تایید یا تکذیب این گزارش اما مسائل عنوان شده در آن قابل بررسی است. اصول مذاکرات بینالمللی پیرامون مسائل حساس و مهم در تمام دنیا علنی نمیشوند و این، شرط اولیه مذاکرات اینچنینی است. آنچه در حال حاضر انجام میشود و ظاهر محرمانهای دارد یک عرف دیپلماتیک در تمام دنیاست.
با این وجود فارغ از بحث تکذیب یا تایید این گزارش فرازهایی در آن وجود دارد که قابل بررسی است. مقامات ارشد ایران از همان ابتدا مکرر عنوان کردهاند که ما قصد تولید سلاح هستهای را نداشته و اصولا فعالیتهای هستهای را بر حسب ماده 4 پادمان که حق فعالیت صلح آمیز هستهای را به همه کشورهای عضو داده است، پیش برده و خواهیم برد. لذا به باور تحلیلگران، اگر اورانیوم مازاد بر نیاز ایران بنا به احتیاجات در بخشهای کشاورزی، پزشکی وغیره در روند توافق و مذاکرات اخلال ایجاد کند و از کشور خارج شود، موضوع مثبتی است البته این در صورتی است که این اورانیوم در دسترس ایران باقی بماند و روند حصول نتیجه را با چالش روبهرو کرده باشد.
از سوی دیگر در این گزارش اشارهای به این نکته شده که مذاکرهکنندگان در گفتوگوهای هستهای اخیر برای اولین بار توانستند به دستور العملی دست پیدا کنند که ضمن مشخص کردن حوزه های توافق احتمالی رویکردهای مختلف به مناقشات باقی مانده را نیز مشخص نمایند که این امر در صورت حصول میتواند اتفاق بسیار مثبتی باشد. در حال حاضر ایران در دو حوزه در خصوص پرونده هستهای درگیر است.
نخست اینکه دامنه این فعالیت تا کجاست. بدین معنا که قرار است چه میزان سانتریفیوژ و چه راکتورهایی داشته باشد و کدام یک از سایتهای هستهای فعال باشد که اگر همه اینها به صورت یک فرمول درآورده و مشخص شود راه برای حصول نتیجه هموارتر میشود. درمرحله دوم به آنچه طرف مقابل در این مسیر برای ایران انجام داده یا در واقع موانعی که بر سر راه ایجاد کرده یا همان تحریمها باید اشاره کرد. تحریمهای تحمیلی از سه جبهه اعمال شده است: یک جبهه اتحادیه اروپا، یک جبهه تحریمهای یکجانبه آمریکا و جبهه دیگر تحریمهایی که به واسطه قطعنامههای سازمان ملل اعمال شد. در مورد دو تحریم نخست اگر توافقی با اعضای 1+5 چه به صورت کلی و عمومی و چه به صورت دوجانبه شکل گیرد، خروج از آنها و حذفشان راحت است چرا که این مسئله نیازمند اجماع نیست. اما قطعنامههای صادر شده از سوی سازمان ملل موضوع بسیار مهمی هستند و به سادگی قابل برداشتن نخواهند بود. چرا که این مسئله نیازمند تصویب در شورای امنیت و سپس اجماع اعضای سازمان ملل خواهد بود. البته هنوز در خصوص این تحریمها نتیجه مشخصی حاصل نشده و اینجاست که تلخی قطعنامه های تصویب شده در سازمان ملل به خوبی نمایان میشوند.
شرق:از شعار تا واقعیت
«از شعار تا واقعیت»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم سید محمود علیزاده طباطبایی است که در آن میخوانید؛سازمان برنامه براساس ماده ٨ قانون برنامه اول عمرانی مصوب ٢٦/١١/١٣٢٧ بهمنظور نظارت و مراقبت در اجرای برنامهها تاسیس شد و سازمان، متشکل بود از یک شورایعالی، مرکب از هفتنفر عضو که به پیشنهاد دولت و فرمان شاه منصوب میشدند و برای دوره برنامه و یک هیات نظارت مرکب از ششنفر عضو که توسط مجلسشورایملی از بین ١٨نفری که از طرف دولت معرفی میشوند برای مدت دو سال انتخاب میشدند و مدیرعامل که به پیشنهاد دولت و فرمان شاه برای مدت سهسال منصوب میشد، براساس تبصره ٢ ماده واحده قانون برنامه پرسنل مجری برنامه میبایستی توسط وزارتخانه تامین میشدند و حقوق پرسنل نیز از اعتبار برنامه پرداخت و مستقیما توسط وزارتخانه ذیربط تامین میشد. لایحه قانونی سازمان برنامه و بودجه در تاریخ ١٢/٤/١٣٢٨ با همان محتوی قانون برنامه اول عمرانی به تصویب رسید و در قانون برنامه دوم عمرانی مصوب ١/١٢/١٣٣٤ اختیارات و وظایف سازمان برنامه تثبیت شد.
براساس ماده٩ قانون برنامه عمرانی سوم کشور، ترکیب سازمان برنامه تغییر کرد و مسوولیت سازمان برنامه به نخستوزیر واگذار شد و براساس ماده ١٠ قانون برنامه سوم، بهمنظور هماهنگکردن فعالیتهای اقتصادی دولت و حسن اجرای برنامه هیاتی بهنام هیاتعالی برنامه تحت ریاست نخستوزیر و عضویت شش نفر شامل وزیر دارایی، وزیر اقتصاد، رییس کل بانک مرکزی و سهنفر شخصیت مطلع به پیشنهاد مدیرعامل سازمان برنامه و تصویب هیات وزیران، تشکیل شد. تا این زمان مسوولیت تهیه برنامههای عمرانی با سازمان برنامه بود و در تاریخ ١٤تیرماه ١٣٤٥ قانون طرز تهیه و تنظیم بودجه کل کشور به تصویب رسید که براساس این ماده واحده دفتر بودجه تحت نظر مستقیم نخستوزیر در سازمان برنامه تشکیل شد که رییس آن سمت معاون و نخستوزیر را عهدهدار بود و در قانون برنامه چهارم و پنجم تغییر محسوسی در ساماندهی امور اقتصادی نشد.
در ٥/١٢/١٣٥١ قانون برنامه و بودجه کشور به تصویب مجلسین رسید که براساس این قانون، سازمان برنامه به سازمان برنامه و بودجه تغییرنام داد و به موجب ماده٢ این قانون به منظور هدایت و هماهنگ کردن امور اقتصادی کشور، شورایی مرکب از عدهای از وزیران به شرح زیر و رییسکل بانک مرکزی به ریاست نخستوزیر، بهنام شورای اقتصاد تشکیل شد. وزیر دارایی، وزیر اقتصاد، وزیر کار و امور اجتماعی، وزیر کشاورزی و منابع طبیعی، وزیر تعاون و امور روستاها، وزیر مشاور و رییس سازمان برنامه و بودجه و یکی از وزیران مشاور به انتخاب نخستوزیر و سازمان برنامه و بودجه براساس ماده ٧ این قانون موظف شد تا قبل از پایان هر دوره برنامه عمرانی پنج ساله، برنامه دوره بعد را براساس پیشنهاد دستگاههای اجرایی و مطالعات خود تهیه و به شورای اقتصاد تسلیم کند و برنامه پس از تصویب دولت به مجلس تقدیم میشد. به استناد ماده٣٤ قانون برنامه و بودجه کشور، به منظور ارزشیابی و از نظر مطابقت عملیات و نتایج حاصله با هدفها و سیاستهای تعیینشده در قوانین برنامه عمرانی و قوانین بودجه و مقایسه پیشرفت کارها با جداول زمانی فعالیتهای جاری و عمرانی سازمان برنامه و بودجه موظف به نظارت بر اجرای برنامهها شد و به استناد ماده٣٥ این قانون، دستگاههای اجرایی موظف شدند به ترتیبی که از طرف سازمان برنامه و بودجه تعیین میشود اطلاعات لازم را به سازمان تسلیم کنند.
... و تسهیلات و همکاری لازم را برای نظارت و ارزشیابی سازمان بر نتایج اجرای فعالیتهای جاری و طرحهای عمرانی از هر حیث فراهم سازند. تا قبل از تصویب قانون برنامه و بودجه، نظارت بر کسب درآمدها و انجام هزینهها به منظور تطابق دریافتها و پرداختهای دولت با قوانین موضوعه و نیز کشف سوءاستفادههای احتمالی انجام میگرفت، ولی با تصویب قانون برنامه و بودجه سنجش اثربخشی فعالیتهای دولت به عنوان معیار پذیرفته و کنترل هزینهها و کسب درآمدها مطرح شد و برای این منظور سازمان، کارشناسانی را تربیت کرد که بتوانند با مطالعات اقتصادی و نظارت مستمر به فعالیتهای جاری و عمران دولت، ابزار موثرتری در کنترل مصرف منابع ملی در اختیار دولت قرار گیرد و در گزینش و آموزش کارشناسان سازمان برنامه بیشترین دقتهای علمی انجام میگرفت و با پیروزی انقلاب اسلامی سازمان برنامه و بودجه از توان کارشناسی بالایی برخوردار بود و این سرمایه روزبهروز افزایش مییافت؛ به نحوی که کارآمدترین کارشناسان و مدیران دولتی در سازمان برنامه و بودجه حضور داشتند و اغلب وزرا بعد از دوران وزارت ترجیح میدادند در سازمان برنامه و بودجه به کار اشتغال داشته باشند.
در سازمان برنامه و بودجه جناحبندیهای سیاسی جایگاهی نداشت و تصمیمگیری براساس نظر کارشناسی انجام میگرفت و حرف آخر را کارشناس میزد و تا پایان دوران اصلاحات این رویه جاری بود. با شروع به کار دولت اصولگرای آقای احمدینژاد این ذهنیت که کارشناسان سازمان برنامه مانع از تحقق آرمانها و ایدهآلهای دولتاند تصمیم به حذف کارشناسان سازمان برنامه از روند تصمیمگیری گرفته شده، آنها غافل بودند که اولین درس اقتصاد، تخصیص منابع محدود به نیازهای نامحدود است، بحث این نبود که سازمان برنامه و بودجه آرمانها و ایدهآلها را قبول دارد یا ندارد، بلکه مشکل دولت اصولگرا این بود که درک صحیحی از محدودیت منابع نداشت. درواقع کارشناسان سازمان برنامه از دور تصمیمگیری خارج و مدیرانی منصوب شدند که بتوانند آرمانها و ایدهآلهای دولت را تامین کنند ولی نتیجه این بیتدبیری سوءاستفادههای چندهزار میلیاردریالی دور از نظارت کارشناسی شد. امروز سازمان برنامه ابزار کار خود را که کارشناسان زبدهای بودند که در طول چهار دهه با صرف هزینه و زمان تربیت شده بودند از دست داده است. احیای سازمان برنامه با قانون و مقررات و تصمیمات مقامات عالی امکانپذیر نیست.
اگر دولت در تحقق شعار احیای سازمان مدیریت و برنامهریزی جدی است تنها راه آن، شناسایی کارآمدترین و بهترین کارشناسان شاغل و بازنشسته دولت و بخش خصوصی و استفاده از فکر آنان در سازمان برنامه و بودجه است. نظارت بر بودجه ٨٠٠هزارمیلیاردتومانی از عهده هر فارغالتحصیل جوان دانشگاهی برنمیآید. دولت ابتدا باید در این زمینه تصمیم جدی اتخاذ کند چون کارشناسان زبده و کارآمد، حاضر نیستند تحت مدیریت غیرکارشناسی و سیاسی انجام وظیفه کنند.
مردم سالاری:تامل و نکاتی در بیان سخنگو
«تامل و نکاتی در بیان سخنگو»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است که در آن میخوانید؛سخنان سخنگوی محترم شورای نگهبان، حاوی بیم و امیدهایی است که بیان چند نکته را ضروری میسازد:
بدیهی است که در هر جامعهای، هنجارها، سنن و عرفهایی معقول، آزموده و سنجیده، نوشته یا نانوشتهای، حاکم است مبنی بر اینکه هر مسند و جایگاهی، بایسته هر کسی نیست و از امثال حکیمانه ما هم نغزهاست که
«کار هر موری نباشد با سلیمان گفت و گوی» و
کار هر بافنده و حلاج نیست
از کمان سست، سخت انداخت
با این مقدمه، هیچ منطق و عقل سلیمی نمیپسندد که هرکس هر لباسی خواست بپوشد و هر عملی خواست انجام دهد و بر هر مسندی که خیال آن داشت بنشیند. حتی در جوامع ابتدایی و عقب افتاده هم برای هر کاری، قاعده و ضابطهای هست چه برسد به جوامع امروزی که به استناد بار مثبت مدنیت و حقوق، سنگینی کوه و ریزه کاه هم حساب و کتابی دارد و هرگز اجازه نمیدهد و صلاح هم نیست با هر دیدگاه و سلیقه ای بر گروهی حکم براند که خواسته آن گروه نباشد.
با این حساب، تمامی کسانی که نظام جمهوری اسلامی را پذیرفته و بر اصول قانون اساسی آن صحه گذاشتهاند در مقابل نهادی به نام شورای نگهبان قانون اساسی که نه اصل از اصول 177 گانه این قانون در تولیت و سرپرستی و از وظایف آن است و « به منظور پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی، از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی، با ترکیبی از فقهای عادل و آگاه به مقتضیات زمان و مسائل روز و نیز حقوق دانان مسلمان تشکیل شده » تمکین قانونی خواهند داشت و هیچ «ان قلتی» هم نیست و امیدهای حال و آینده همه کنشگران سیاسی و اجتماعی هم، مبتنی بر آن است که این نهاد قانونی، دقیقهای از حقوق ملت ایران فرو نگذارد و اجازه ندهد که شوائب سیاسی و سلیقهای خاص بر آن مترتب شود و تصمیمات آن را حمل به تعلق به گروهی خاص کنند. اما بیمی که از آینده است به همین شائبههاست؛ یعنی، این که خدای ناخواسته، رابطه جای ضابطه را بگیرد .
ممکن است که فقیهی از این نهاد، علقه خاصی به سلیقهای و گروهی داشته باشد اما تا زمانی که عضو این شورای فقاهت است، نباید مکنونات قلبی خود را علنی کند. چون در آن صورت، نه فرد بلکه این نهاد پاسدار قانون اساسی و شرع است که آسیب میبیند و کشور متحمل هزینههای بسیار میشود. در گذشته هم اگر حرف و حدیثی بوده از همین منظر است.
نکته دیگر آن که عارف و عامی میپذیرند که جز معصومان مطهر و دارای عصمت، کسی معصوم نیست و ممکن الخطاست. اما این خطاها باید عام باشد نه خاص چون در این صورت بنا به مثل معروف «ظلم بالسویه، عدل است»
در مورد نقد و تحلیل و اعتراضهای قانونی نیز باید گفت که این موارد، از حقوق مسلم ملت است و هرگز نمیتوان کسی را از آن منع کرد و مورد توبیخ و سرزنش قرار داد چون رشد و تکامل جوامع انسانی به راه گشایی همین نقدها و تحلیلها و اعتراضهای منطقی و قانونی است و باریک بینی و آینده نگری و کمال خواهی منتقدان را میرساند. چنین افرادی خیرخواه نظامند و حامی اصول و ارزشها، چون کسی که احساس مسوولیت میکند و قدرت تحلیل دارد و آرزومند تغییر است از ذهن و فکر خود مایه میگذارد. اگر چنین افرادی بازداشته شوند، برای جامعه چه افتخاری باقی خواهد ماند. اگر کسی ساکت است به معنی اهل صلاح بودن نیست، مغزش اندیشه ندارد و نور هدایتی از تاملاتش ساطع نمیشود. باید « به کارهای گران مرد کاردیده » فرستاد. حاصل کلام آن که باید به مغزهای اندیشه ور، اهمیت داد و عزت نهاد و به صحنه آورد ولواینکه با ما موافق نباشند. مهم موافقت آنان با منافع و مصالح کشور است.
قدر مسلم آن است که قضاوتهای خداپسندانه و بررسیهای دقیق آن شورای محترم فقاهت و عدل، میتواند منشا شور و شوق و مشارکت قاطبه مردم باشد و پرواضح است که این تاییدات و مشارکتهاست که تضمین کننده بقا و اقتدار و عزت نظام میشود.
اعتماد:مجلدات بعدی تاریخ نابخردی را باید نوشت
«مجلدات بعدی تاریخ نابخردی را باید نوشت»عنوان یادداشت روز روزنامه اعتماد است که در آن میخوانید؛چهار سال پیش که اوضاع سوریه در حال بحرانی شدن بود، برخی کشورها اقدام به پادرمیانی کردند تا بلکه نوعی آشتی و مصالحه میان مخالفان و حکومت ایجاد کنند. در آن زمان هنوز خبری از داعش یا سایر افراطیون سلفی نبود. تندترین مخالف حکومت سوریه، اخوانالمسلمین بود که آن گروه در برابر امثال داعش بسیار محافظهکار و حتی سازشکار به حساب میآید. در آن زمان برآورد میشد که هزار نفر از نیروهای طرفین و عمدتا از مخالفان حکومت بشار اسد کشته شدهاند. نخستین نظری که منتقدین دادند این بود که هزار نفر به دست حکومت سوریه و شخص بشار اسد کشته شده و ما کسانی را که دستشان به خون این تعداد سوری آغشته است.
به رسمیت نمیشناسیم و با آنها مذاکره نمیکنیم و شرط اول هرگونه تفاهمی، خلع وی از قدرت است. روشن است که با این دیدگاه، میانجیگران شکست بخورند و جنگطلبان دست بالا را داشته باشند.
حالا و پس از گذشت چهار سال، بیش از ٢٠٠ برابر آن تعداد از دو طرف کشته شدهاند. مینویسیم کشته و شما هم میخوانید کشته، ولی میان این کشتهها با کشتههای اولیه جنگ داخلی تفاوت زیادی هست. کشتههای اولیه عموماً به طریق مرسوم تیراندازی از یک سو به سوی دیگر و در یک کارزار شفاف و قابل پیشبینی رخ دادهاند. ولی کشتههای بعدی به معنای واقعی کلمه جنایت محسوب میشوند و صغیر و کبیر مردم، قربانی کشتار شدهاند. ضمن اینکه کشتهها محصول یک جنگ شفاف و قابل پیشبینی نیستند. چند روز پیش مستندی منتشر شد که نظامیان داعش سه راننده تریلی را که در حال عبور بودند، از تریلی پیاده کرده و وقتی با چند سوال و جواب کوتاه مشابه تست کنکور، متوجه شدند که آنان اهل سنت نیستند و از علویون هستند، بلافاصله اعدام شدند. اینها مواردی است که به تصویر درمیآید و فقط کسرِ کوچکی از آن چیزی است که در سوریه رخ میدهد و بقیه موارد امکان به تصویر کشیدنشان وجود ندارد و البته در هر دو طرف ماجرا کمابیش دیده شده است.
کسانی که آن روز و پس از کشته شدن هزار نفر میترسیدند که مذاکره و سازش کنند، چه دستاوردی برای جامعه و ملت خود داشتهاند؟ حتماً انتظار دارند که نام نیکی در تاریخ از آنان بماند و آیندگان بگویند که این گروه شجاع و معتقد به اصول حاضر نشدند با قاتلان مردم دست دهند و سازش کنند و خون هزار نفر از مردم را وجهالمصالحه قرار دهند. آنان در آن روز گمان میکردند که چند روزی بیشتر نمیپاید که حکومت سوریه سقوط کرده و آن را دو دستی تقدیم آنان کنند و این برگ زرین سازشناپذیری را برای همیشه در کارنامه خود یدک بکشند. ولی گذران روزگار نشان داد که آن مخالفان، امروز در هتلهای پایتختهای اروپایی و عربی در حال گذران عمر راحت خویش هستند و جایشان را در صحنه جنگ، داعش و امثال آن پر کرده و هزار کشته هم تبدیل به ٢٠٠ هزار کشته و چند میلیون آواره شده است.
از همه بدتر اینکه چشمانداز روشنی هم دیده نمیشود و اگر برخی از آنان امروز برای مصالحه دعوت شوند، سر از پا نخواهند شناخت و به کلی تعداد کشتهها را فراموش خواهند کرد. این نشان میدهد که بهانه قبلی نه تنها در عمل به جلوگیری از کشتار بیشتر مردم منجر نشد، بلکه به این نتیجه منجر شد که هزار نفر کشته کم بوده و تا وقتی که کشتهها دهها و صدها برابر آن نشود، ذهنیت عدهیی متوجه خطری بودن وضع نخواهد شد. خانم باربارا تاکمن، کتابی دارد به نام «تاریخ نابخردی». این کتاب شرح ماجرای برخی از رفتارهای نابخردانهیی است که در طول تاریخ صورت گرفته است و امروز که به آن ماجراها نگاه میکنیم، تعجب میکنیم که چرا تصمیمگیران آن، تا این حد نابخردانه عمل کردهاند و همین نابخردی آنان منشأ دردها و رنجهای فراوانی برای مردم و بشریت بوده است.
مشکل ما اما به گذشته محدود نمیشود. امروز هم نابخردیهای فراوانی هست که هر روز و هر سال شاهد آن هستیم. الان که به سالهای گذشته نگاه میکنیم، با هیچ عقل سلیمی متوجه جنگهای صدام حسین علیه ایران و کویت نمیشویم. دو جنگی که منطقه را در بحرانی عمیق فرو برد. همچنان که حمله سال ٢٠٠٣ به عراق از سوی جرج بوش و تونی بلر، نابخردی دیگری است. موقعیتهای فراوانی که در کشورهای بحرانزده برای صلح پیش آمده و با دست رد مواجه شده است، انواع دیگری از نابخردیهای سالهای اخیر است.
آیا کسی میتواند جلد دوم تاریخ نابخردی را بنویسد؟ اگر هم نوشته شود، تا چه حد از آن درس خواهیم گرفت؟ مشکل اینجاست که نابخردان تاریخ در لحظه تصمیم، یقین داشتند که عاقلانهترین تصمیم را میگیرند و مخالفان خود را تخطئه و مسخره میکردند. آیا در میان ما (در هر طرف ماجرای سیاست) مصادیق این ادعا وجود ندارد؟ پاسخ روشن است، ولی مشکل اینجاست که نمیتوان به سهولت درباره مصادیق نابخردی سخن گفت.
ابتکار: اصولگرایان و اتاق فرمانی در خیابان جام جم
«اصولگرایان و اتاق فرمانی در خیابان جام جم»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن میخوانید؛جناح اصولگرایی با همه طول و عرض و قطر و ارتفاعی که در سپهر سیاسی ایران برای خود قائل است، گویی چشم و گوش به سیگنال هایی داده که از فرستنده های رسانه ملی می گیرد ، اتفاقی که به راحتی می تواند مواضع آنان را تغییر دهد.
این جناح قدرتمند در ساختار جمهوری اسلامی ایران، این روزها ستون های متعدد خیمه اش را در دستان گروه های مختلفی می بیند که هریک به طرفی می کشند و مانند حکومت های ملوک الطوایفی، هر روز کسی از گوشه ای از آن سر بر می آورد و ادعای محوریت می کند و لابد دیگران باید گوش به فرامین او بسپارند.
گروه های زیر مجموعه جناحی که در مرامنامه ادعایی اش «اصول» جایگاهی جدی دارد،ظاهرا در چندسال گذشته، نتوانسته اند چندان که می نمایند بر سر این اصول توافقی داشته باشند. به گونه ای که دو چهره نگران این جناح (یعنی مرحوم آیت الله مهدوی کنی و مرحوم عسگراولادی) که پروژه حدت اصولگرایی را محور فعالیت های خود قرار داده بودند، دل آزرده از بی اعتنایی آشکار گروه ها وچهره های شاخص جناح راست، رخت به سرای باقی کشیدند تا این جناح باسابقه نشان دهد که چندی است تعادل خود را ازدست داده است؛تنها چند روز پس از ظهور مردی به نام محمود احمدی نژاد در عرصه سیاسی ایران.
در چندسال گذشته از خیمه اصولگرایی صداهای متفاوتی به گوش رسیده است که نه انتخابات مجلس نهم – بدون حضور رقیب اصلاح طلب – توانست از آن ها لشکر متحدی بسازد و نه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم و حضور نامزدی که در منظومه فکری اصلاح طلبان جایی برای خود دست و پا کرده بود.
هر گروه از این جناح بی اعتنا به انذارهای شیوخ خود، پرچمی به دست کسی دادند و او را به ستاد ثبت نام انتخابات وزارت کشور کشاندند و در گوشش خواندند که نامزد اصلح اصولگرا توهستی ولاغیر! به طوری که نامزدهای معرفی شده در آخرین روزهای قبل از انتخابات جواب تلفن های مرحوم آیت الله مهدوی کنی را نمی دادند، از ترس آن که نکند، شیخ الرئیس اصولگرایان از آنان بخواهد که به «وحدت» تمکین کنند و به نفع دیگری از دور رقابت ها کنار بروند.
نتیجه آن شد که حسن روحانی آمد و بی اعتنا به خاستگاه اصولگرایی خویش، از میان نامزدهایی که مهر تایید گروه هایی از جناح اصولگرا را با خود داشتند، کلید ساختمان پاستور را ربود و آن شد که تا آخرین روزهای قبل از انتخابات، در مخیله اصولگرایان هم نمی گنجید.
اما چهره ها و گروه های مختلف این جناح پرقدرت در روزهای گذشته نشان دادند که می توانند برای اتخاذ موضعی واحد چشم به یک جایگاه داشته باشند و آن برنامه های صداوسیمای جمهوری اسلامی از خیابان جام جم تهران می باشد. برای اثبات این موضوع تنها می توان به همنوایی سراسری افراد شاخص و رده های میانی و حتی بدنه جریان اصولگرایی با رویکرد کمی تغییر یافته رسانه ملی اشاره کرد.
در روزهای منتهی به نهم دی امسال ، سیمای جمهوری اسلامی ایران با همان رویکرد پنج سال گذشته به پخش برنامه های تلویزیونی پرداخت با کمی تفاوت و آن هم انتقاد از محمود احمدی نژاد« به خاطر برگزاری جشن پیروزی در اوج اعتراضات پس از انتخابات» و البته انتقاد ملایم از خود « به خاطر پخش زنده این مراسم تحریک آمیز». از آن پس بود که به ناگاه چهره های شاخص این جناح به یک باره به یاد آوردند که در کنار حملات شدید و بی مهابا به «سران فتنه» می توانند به محمود احمدی نژاد و صداوسیما و اقدامات تحریک آمیز آن ها نیز انتقادی وارد کنند. چیزی که در پنج سال گذشته هیچ گاه از این جناح شنیده نشد.
به نظر می رسد که همنوایی پنج سال گذشته اصولگرایان و تغییر اخیر به تبع تغییر اندک در موضع رسانه ملی،می تواند این نوید را به بزرگان این جناح بدهد که برنامه های احتمالی خود برای ایجاد تغییرات در جناح متبوع خودرا، از طریق رسانه ملی پیگیری کنند که ظاهرا بسیار بیشتر از رایزنی ها و تلاش های پیدا و پنهان بزرگان اصولگرا نتیجه می دهد.ظاهرا چهره های اصولگرا چشم خود به کنداکتور برنامه های رسانه ملی دوخته اند.
دنیای اقتصاد:لزوم ایجاد نهادی مستقل برای زیرساختها
«لزوم ایجاد نهادی مستقل برای زیرساختها»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مهدی نصرتی است که در آن میخوانید؛با کاهش شدید قیمت نفت، همه نگاهها به کاهش بودجه عمرانی سال بعد معطوف شدهاست، بنابراین میتوان انتظار داشت که سال آینده تاخیر طرحهای عمرانی بیش از پیش تشدید شود. در گزارشی که اخیرا مرکز پژوهشهای مجلس منتشر کرده است هزینههای تاخیر در پروژههای عمرانی در 10 ساله 1381 تا 1391 حدود 63 هزار میلیارد تومان برآورد شدهاست. صرفنظر از چگونگی انجام این برآورد، آنچه مسلم است اینکه بیسروسامان بودن طرحهای عمرانی هزینههای سنگینی را بر کشور تحمیل کردهاست. با نگاهی به وضعیت اجرای طرحهای زیرساختی دولتی، میتوان ادعا کرد که ایراد اصلی در این است که برای این طرحها مدل سرمایهگذاری مشخصی وجود ندارد یا بهعبارت بهتر، اصولا به اجرای چنین طرحهایی به چشم سرمایهگذاری نگریسته نشدهاست. در سالهای اخیر در بسیاری کشورها، یک نهاد خاص بهعنوان متولی امور مرتبط با سرمایهگذاری در زیرساختها شکل گرفته است که از آن جمله میتوان به نهاد زیرساخت بریتانیا، هنگکنگ و... اشاره کرد.
سدر کشورهایی که بهصورت فدرال اداره میشوند، برخی ایالتها نیز دارای چنین نهادهایی هستند که از جمله آنها میتوان به ایالت اونتاریو در کانادا یا نیوساوتولز در استرالیا اشاره کرد. این نهادها اتفاقا گزارشهای علمی و کارشناسی مبسوطی نیز منتشر میکنند که بهعنوان مرجعی برای کارهای اجرایی و پژوهشی میتواند مورد استفاده قرار گیرد. در ایران نیز لازم است نهادی مستقل با شأنیت اجرایی و علمی وجود داشته باشد که طراحی، ساخت، تامین مالی، بهرهبرداری و نگهداری زیرساختها را نظاممند کند. واضح است که این نهاد خود مستقیما اجرای این موارد را به عهده نمیگیرد؛ بلکه بسترها و زیرساختهای قانونی و علمی لازم برای آن را تسهیل میکند. چنین نهادی میتواند در درون سازمان برنامه در حال احیا یا مستقل از آن شکل بگیرد. یکی از رسالتهای چنین نهادی میتواند اجرایی کردن و بسترسازی برای طراحی مدلهای سرمایهگذاری با توجه به شرایط ایران باشد که عمدتا از بستر مشارکت عمومی-خصوصی (PPP) قابل اجرا است.
سایر اقداماتی که این نهاد مشخص باید برنامهریزی و راهبری آن را بهعهده گیرد شامل این موارد است: تکمیل حلقههای نهادی مفقوده نظیر پیگیری تشکیل صندوقهای زیرساختی، پیگیری و بسترسازی اجرای تامین مالی پروژهای (project finance) از طریق بانکها، امکان انتشار اوراق قرضه برای پروژهها (project bond) و تعیین معیارهای ارزیابی و ارزشگذاری مشارکت بخش خصوصی در توسعه زیرساختها که عموما تحت عنوان ارزش به ازای پول (Value for money) شناخته میشوند. از این رو ایجاد نهاد مستقلی تحت عنوان «زیرساخت ایران» که تابع تحولات سیاسی نباشد و هدف آن ساماندهی اجرای پروژههای عمرانی و بهویژه زیرساختی باشد، ضروری است.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در كجای اینهمه مطالب از این سریال حرف زده شده؟ با این تیتر می خواستید مردم كیهان را بخوانند؟