داستان اختلاف مرد و زن در شکاف، حرف اصلی است.گرچه این اختلاف در تقابل ظاهری عنوان نگردد و در لایههای زیرین داستان طی شود. این تقابل نامرئی گاهی نقش طوفان را بازی میکند و داستانکها را از هم پراکنده کرده است. حالا در نظر بگیرید که کیارش اسدزاده در دومین فیلمش پس از گس، قصد داشته بار فلسفی نیز به داستانش تزریق کند و همان چون و چرایی فلسفه خلقت را به نوعی به داستانکهایش گره بزند.
روایت شکاف اما تازه و نو در ارائه کاراکترهایی است که قبلا ندیدهایم. سارا و پیمان مرد و زن داستان (هانیه توسلی و بابک حمیدیان) هر دو مربی شنا هستند. روابطشان معمولی و حتی طبیعی است، اما چون باخبر میشوند که زن به یک بیماری دچار شده، باید سریعتر بچهدار شوند. وگرنه در آینده هیچ شانسی نخواهند داشت. این در حالی است که پیش از آن این زوج هیچ فکری برای بچه دارشدن در سر نداشتند و این گونه به نظر میرسد که حتی پیمان برای این مساله فعلا رغبتی هم ندارد.
اما فرهاد و نسیم زوج مکمل این دو یعنی (سحر دولتشاهی و پارسا پیروزفر) قصد طلاق از یکدیگر را دارند و وضعیت حضانت پسرشان ایلیا نیز معلوم نیست. این زوج تفاهم ندارند، اما به نظر نمیرسد که زندگیشان جهنم شده باشد.به هرحال تصمیم سارا و پیمان این میشود که برای مدتی از ایلیا مراقبت کنند تا ببینند چه شرایطی برایشان رقم خواهد خورد.
پس از این که ایلیا نزد سارا و پیمان میرود؛ شکاف سعی دارد همه را خوب نشان دهد. پیمان خودش را آماده پدرشدن میداند و اعتقاد دارد میتواند خیلی خوب از پس این مسئولیت برآید. فرهاد با وجود نوع کارش، گاهی برای کار و زندگی پسرش ایثار میکند. سارا دغدغه مادر شدن دارد و نسیم یک مادر ذاتی است. با این همه این داستان تقریبا روان، گاهی دچار پراکندگی آزاردهنده و همچنین حرفهای اضافی میشود.
در این داستانکها همین ادعاها دچار چالش میشوند. بازنده اول پیمان است. او بر اثر قصور بیموردش ایلیا را دچار مصیبت میکند. ایلیا در استخر دچار حادثه شده و مشکل ریوی و تنفسی پیدا میکند و سرانجام هم از دنیا میرود، گرچه او به فرهاد گفته که ایلیا ریههایش دچار عفونت است و وی این مهم را جدی نگرفته است. این پایان عجیبی برای فیلم است. چراکه پس از فوت ایلیا بازهم سارا را در مطب پزشک میبینیم که به او سفارش میشود دیگر وقتی برای بچهدار شدن باقی نمانده است. سکانسی که کاملا بیربط و اضافی است.
بازیها در شکاف قابل قبول است. هانیه توسلی به عنوان یک زنی که در انتظار مادر شدن یا نشدن روزگار نابسامانی را میگذراند، خوب ظاهر شده است. بابک حمیدیان نیز ایفاگر مردی است که گرچه گاهی بیفکر است، اما میتواند مسئولیتپذیر باشد. نقش مرد یک دنده زوج مکمل نیز از سوی پیروزفر قابل اعتناست. نقش ایلیا، اما بسیار ضعیف توسط نجفزاده از کار درآمده است.
شکاف، یک قصه ملموس و واقعگرا دارد. دو خانواده که باورپذیریشان توسط تماشاگر راحت است و ماجراهایشان مابه ازای اجتماعی دارد. یک خانواده در پی تحکیم خانواده با فرزندآوری و دیگری در آستانه فروپاشی با داشتن یک فرزند. داستانها در تقابل با یکدیگر گرچه دچار پراکندگی میشوند، اما در نهایت تا دو سکانس پایانی میتوان با روایت کیارش اسدزاده همراه بود. شکاف ارزش یکبار دیدن را دارد.
مهدی تهرانی
ضمیمه قاب کوچک
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد