با اینکه در سفر بود، دوستانه به این گفتوگو شکل داد و ما را مهمان تجربهها و اندوههایش در حوزه صنایع دستی کرد. این سرزمین بهخاطر دیرپایی و مردمی کهن با فرهنگی غنی و بیمانند از گوناگونی و تنوع شگفتآوری برخوردار است؛ یگانگی بسیاری از این هنرها و نگاه پذیرا و مثبتی که جهان امروز به این صنایع دارد کافی است که هر کارآفرین و صاحب ذوقی را به این حوزه علاقهمند سازد اما چرخ چنین کار مهم و پردامنهای چرا لنگ میزند!؟
بهنظر شما صنایع دستی فقط جنبه تفننی دارد یا واقعا میتواند در جهان امروز نقشی جدی و توسعهمحور ایفا کند؟
اگر ما واقعا به صنایع دستی بها بدهیم، تولیدکنندگان محلی را افزایش دهیم، هنرمندهای این حوزه را شناسایی و تشویق کنیم، میتوانیم نقش بسیار مؤثری در اشتغال ایفا نماییم. این کار واقعا میتواند بار بزرگی از دوش اقتصاد کشور بردارد.
صنایع دستی این ظرفیت را دارد که در جهان مدرن بهعنوان یک سنت زنده و حتی به شکل پستمدرن و بهروز خودش را بازتعریف کند. چون ذات این هنرها ارجاع به گذشته، تاریخ و فرهنگ غنی ماست، اما اگر با نگاهی مدرن عرضه شود، میتواند در بازارهای امروز هم جایگاه پیدا کند.
این پتانسیل چقدر واقعی است؟
بله، پتانسیل بسیار خوبی وجود دارد. ایران با توجه به پیشینه فرهنگی و ریشهدار بودن هنرها، ظرفیت بسیار گستردهای دارد. شرطش این است کسانی که مسئولیت مدیریت و ایجاد زیرساختهای این حوزه را برعهده دارند واقعا با دانش و دغدغه عمل کنند تا سنتها و ریشهها از بین نرود.
ما در ایران بیش از ۲۰۰ نوع صنایع دستی متنوع داریم. یکی از مهمترین بخشها، سوزندوزی در نقاط مختلف کشور است. شما حتی اگر به یک رشته خاص مثل گلیمبافی هم نگاه کنید، تنوع بینظیری در آن وجود دارد. برای مثال گلیمهای قشقایی که در مناطقی از فارس مثل فراشبند و فیروزآباد و دیگر مناطق قشقایینشین تولید میشوند، از نظر کیفیت، رنگبندی و نوع مواد اولیه واقعا کمنظیر هستند.
تفاوتها بیشتر در چه چیزهایی است؟
تفاوتها زیاد است. مثلا در گلیم قشقایی، پشم بهکار رفته در بافت و نوع مواد اولیه مصرفی متفاوت است. کلا هر منطقه با توجه به فرهنگ خودش، طرح و بافت خاص دارد.
آن زمان در یک شرکت دولتی کار میکردیم. شرایطی فراهم بود که تولید گلیم قشقایی با نظارت کامل و با رنگهای پشمهای مرغوب مورد پسند بازار اروپا انجام میشد و واقعا تولیدات به شکل شگفتانگیزی افزایش پیدا کرده بود. البته کارهای تکمیلی هم باید روی گلیمها انجام شوند همانند شستوشو، کرکسوزی، چرمدوزی و....
متأسفانه آن شرکت به دلایلی که الان جای بحثش نیست تعطیل شد و هنوز جای خالی آن احساس میشود. این خلأ در بازار داخلی هم محسوس است. چون آن چرخه عرضه و تقاضای حرفهای دیگر وجود ندارد.
به نظر میرسد مشکل اصلی در حال حاضر بازار است؟
بله دقیقا. گرفتاریهای زیادی در حوزه صنایع دستی وجود دارد و این موضوع به همه رشتهها مربوط میشود. بازار فروش پایدار هنوز ایجاد نشده. بخشی از فروش صنایع دستی ایران وابسته به گردشگرانی بود که به ایران میآمدند. خب وقتی گردشگر بیاید و محصول فرهنگی را ببیند و ببرد، خودش باعث توسعه اتوماتیک آن هنر میشود، اما حالا که رفتوآمد کم شده، یکی از کانالهای اصلی فروش از بین رفته. از طرف دیگر، فعالیتهای بینالمللی هم کاهش پیدا کرده و رغبت برای سرمایهگذاری در حوزه صنایع دستی ایران پایین آمده است. قبلا ساختاری وجود داشت که بسیار مؤثر بود؛ یک انبار مرکزی وجود داشت که در آن کارشناسان روی قیمتگذاری نظارت داشتند، فروشگاههای زنجیرهای در سراسر کشور فعال بودند و محصولات از سراسر ایران گردآوری میشدند. بازرگانها میتوانستند بیایند محصول انتخاب کنند، سفارش دهند و تمام مراحل بعدی مثل بستهبندی، ارسال، بررسی کیفیت و... در همان ساختار انجام میشد.
متأسفانه از حدود سال ۱۳۸۴ به بعد، این روند کند شد و امروز میتوان گفت فعالیت مثبت و مؤثری در آن سطح دیگر انجام نمیشود. جای خالی آن سیستم کاملا حس میشود.
به هر حال، حیات صنایع دستی ایران وابسته به بازار فروش است. اگر این بازار وجود نداشته باشد، تولید ادامه پیدا نمیکند و آنچه که در حال حاضر فعال است، کمکم به سمت فراموشی و میرایی میرود. واقعیت این است که هیچ تولیدکنندهای حاضر نیست صرفا برای دل خودش و انبار کردن تولید کند. تولید باید با هدف فروش و مصرف صورت بگیرد.
من پارسال آماری شنیدم. ابتدای سال بود که گفته میشد حدود ۵۰۰ هزار تولیدکننده صنایع دستی در ایران فعال هستند. حالا از شما که در حوزه رسانه هستید خواهش میکنم، یک محاسبه ساده انجام دهید. فرض کنیم این عدد درست باشد و هر کدام از این تولیدکنندهها، ماهیانه به طور میانگین ۲۰ میلیون تومان تولید داشته باشند. این عدد نهتنها اغراقآمیز نیست بلکه با توجه به زحمت و هزینه مواد اولیه، حتی ممکن است کمتر از واقعیت باشد.
حالا اگر ۳۰ درصد سود از این مقدار تولید در نظر بگیریم، هر فرد ماهی حدود ششمیلیون تومان سود خالص دارد. ضرب کنید در ۵۰۰هزار نفر. رقمی که بهدستمیآید حدود ۱۰ هزار میلیارد تومان در ماه است.
این عدد بسیار بزرگی است. حالا مقایسه کنید با آمار فروش رسمیای که در این حوزه اعلام میشود. بهعنوان کسی که سالها در این حوزه بودهام، میگویم این آمارها همخوانی ندارند. اگر واقعا ۱۰ هزارمیلیارد تومان تولید صورت میگیرد، باید دستکم نصف این رقم فروش برود تا تولیدکننده بتواند تولید ماه بعدیاش را ادامه دهد وگرنه کالا روی دستش میماند و عملا تولید متوقف میشود.
از طرف دیگر، یک موضوع دیگر هم وجود دارد. برخی از شاخههای صنایع دستی مثل قلمزنی، استادکاران دستسازههایی بسیار خاص و منحصربهفرد تولید میکنند. این محصولات، تیراژ بالا ندارند. ممکن است از یک قلمزنی نفیس فقط چند عدد در سال تولید شود، اما اینها هم باید مشتری خاص خود را پیدا کنند.
مثلا فرض کنیم از یک نوع اثر قلمزنی خاص، در طول سال فقط ۵۰۰ قطعه تولید شود. اگر هیچ بازار خارجی یا داخلی مشخصی برای این آثار نباشد، هنرمند باید چه کار کند؟ طبیعتا یا باید کارش را متوقف کند یا محصول را در گوشه صندوقخانه بگذارد.
من خودم رشتهام صنایعدستی بوده و کار قلمزنی انجام دادهام. میدانم که پشت یک اثر هنری مثل یک قلمزنی نفیس، ممکن است ۳۰ یا ۴۰ سال تجربه، هنر و مهارت یک استاد نهفته باشد. این آثار اگر به فروش نرسند، عملا از بین میروند. هیچکس صرفا برای دل خودش نمیتواند همیشه تولید کند؛ مگر اینکه در سطح موزهای یا با حمایتهای دولتی خاص باشد.
پس باید بازار هدف تعریف و مشتری شناسایی شود و اطلاعات در اختیار هنرمند و شرکتهای بازرگانی هر حوزه قرار بگیرد. تا زمانی که این اتفاق نیفتد، هم تولید لطمه میبیند، هم میراث فرهنگی و هنری ما آرامآرام از دست میرود.
برخی هنرمندان این حوزه، بهخاطر مهارت یا شهرتشان، شناخته شدهاند. نمونهاش را اخیرا در حراج تهران دیدیم که گرچه تمرکز اصلی آن روی هنرهای تجسمی بود، اما چند اثر قلمزنی از استادان بزرگ این رشته هم حضور داشت. یکی از آن آثار، متعلق به آقای علاقهمندان بود و دیگری از آقای باباخانی است که کارهایش بسیار ارزشمند است.
یادم هست قیمت این آثار حدود دو تا چهارمیلیارد تومان برآورد و فروخته شد. البته این قیمتها مربوط به آثار هنرمندانی است که سالها تجربه دارند، یا فوت کردهاند و آثارشان جنبه کلکسیونی و ماندگار پیدا کرده است.
برای مثال، آقای باباخانی هنوز هم در اراک مشغول کار است. او هم سلیقه بالایی دارد و هم آثارش معمولا در سال، یکی دو قطعه بیشتر نیست، اما بسیار باکیفیت و منحصربهفرد است.
مسأله اینجاست که تعداد زیادی از هنرمندان فعال در ردههای میانی یا پایینتر در حال تولید هستند. این افراد هم نیاز به بازار خاص خودشان و مشتریان خاص دارند. بازار نباید بهصورت مقطعی باشد، که یک بار اثری ارسال شود و تمام بلکه باید بازاری پایدار و پشتوانهدار وجود داشته باشد.
اگر پشتوانهای وجود نداشته باشد، تولید متوقف میشود. هنرمند ممکن است ماهها روی اثری وقت بگذارد و دو یا سه ماه درگیر تولید باشد. این اثر یا بلافاصله مشتری پیدا میکند و با قیمت مناسب فروخته میشود، یا با قیمت پایینتر به فروش میرسد، یا اصلا روی دست تولیدکننده میماند. در هر صورت، این روند فرسایشی است و نیاز به ساماندهی و پیگیری دارد.
یکی از موضوعات مهم برای شناسایی آثار نفیس این است که ما اصلا نمیدانیم این آثار چطور شناسنامهدار میشوند. آیا نهادی وجود دارد که شناسنامهها را تهیه کرده باشد؟ چه تعداد از آثار تاکنون شناسنامهدار شدهاند؟ کارشناسانی که ارزیابی و قیمتگذاری میکنند چه کسانی هستند؟ شاخصهایی که برای انتخاب آثار نفیس در نظر گرفته شدهاند، چقدر علمی و دقیق به نظر میرسند؟ آیا بررسی کیفی بهدرستی انجام میشود یا فقط به چند هنرمند شناختهشده اختصاص دارد؟
این مسائل جای ابهام و سؤال جدی دارد. هیچ شفافیتی در فرآیند کارشناسی دیده نمیشود. همه چیز در پرده و پشت درهای بسته اتفاق میافتد. درحالیکه اتفاقا این حوزه، چون هنری و ملی است، باید کاملا در معرض دید هنرمند و کارشناسان قرار بگیرد.
باید بدانیم چرا یک اثر نفیس شناخته میشود. فقط بهخاطر نام هنرمندش یا شاخصهای تخصصی دیگری هم لحاظ شده و آیا هنرمندان کمترشناختهشده هم امکان ورود به این فهرست دارند یا خیر؟
این نکته هم وجود دارد که در برخی مناطق مثل کرمان و اصفهان، ما دیگر آن اصالتهای گذشته را نمیبینیم. هنرمندان بهخاطر هزینهها و نبود بازار، به سمت تولیدات ساده و سطحپایین شبیه ریختهگری یا شبهقلمزنی رفتهاند. کارهایی که صرفا برای فروش تولید میشوند، بدون آنکه ریشه سنتی و کیفی را که در گذشته وجود داشت در نظر بگیرند.
انگار دیگر بسیاری از تجربههای غنی نسلهای قبل فراموش یا به خاک سپرده شدهاند. چون بازار آنها از بین رفته است.
یکی از مشکلات بسیار جدی هم دسترسی سخت به مواد اولیه است. این مواد هم کمیاب شدهاند و هم قیمت بسیار بالایی دارند که خودش مانع بزرگی برای ادامه تولید حرفهای محسوب میشود. مثلا در سفال و سرامیک، قیمت مواد اولیه و تجهیزات بهشدت بالا رفته. همین دوغابی که استفاده میکنند، تولیدش بسیار گران است و مصرف بالایی دارد. یکی از معادن بخش خصوصی که تأمینکننده خاکسفید مورد استفاده در سفالگری است، قیمت را افزایش میدهد و هیچ نهاد یا سازوکاری هم برای کنترل آن وجود ندارد. بسیاری از تولیدکنندهها وابسته به همین منابع هستند.
همچنین لعابهایی که برای تولیدات استفاده میشوند، گرچه شرکتهای تخصصی تولید میکنند، اما مشخص نیست با چه قیمت و در چه شرایطی در اختیار تولیدکنندهها قرار میگیرند. از اینکه بگذریم میرسیم به لوازم کوره. مثلا قطعاتی به نام «صفحه» که برای چیدن محصولات در کوره استفاده میشود. این قطعات با پختهای مکرر دچار شکستگی میشوند و نیاز به جایگزینی دارند، اما قیمت این لوازم آنقدر بالا رفته که تولیدکنندهها تحت فشار اقتصادی شدید قرار گرفتهاند.
با یک سفالگر صحبت میکردم. میگفت یک کاسه هشتسانتی تولید میکند که قیمت تمامشدهاش ۸۰۰ هزار تومان برای فروش است. خب واقعا چطور میشود چنین قیمتی را در بازار مصرف پذیرفت؟ این محصول قرار نیست فقط تزئینی باشد. کاربردی هم باید داشته باشد، ولی وقتی قیمتها اینطور بالا میرود، نه تولیدکننده دلگرم میماند، نه خریدار رغبت میکند.
این وضعیت فقط در سفال نیست؛ در مس هم همین مشکل هست. پارسال ورق مس تا کیلویی یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان رسید. خب، در این شرایط وقتی کسی بخواهد کاری با تکنیک قلمزنی تولید کند، قیمت پایه تمامشده آنقدر بالا میرود که دیگر نمیداند چه قیمتی برای فروش بگذارد که نه ضرر کند، نه از بازار بیرون بماند.
در هیچیک از این حوزهها، نقش نهاد متولی مشخص نیست. هیچ اقدام حمایتی در راستای تأمین مواد اولیه یا کنترل بازار صورت نمیگیرد. یک ضعف بزرگ ساختاری وجود دارد که هنوز هم چارهای برایش اندیشیده نشده. با اینحال، امیدوارم کسی پیدا شود که بتواند کاری کند.
اگر مشکلات برطرف شوند، آیا صنایعدستی ایران میتواند رقابت کند؟
بله، قطعا. حتی اگر فقط بازار درست راه بیفتد، ما به نتایج بسیار مثبتی خواهیم رسید. بازار، یعنی حضور سلیقه خریدار در فرآیند تولید.
شما فرض کنید بازار وجود نداشته باشد. تولیدکننده با مهارت خودش چیزی تولید میکند، اما نمیداند چه کسی قرار است آن را بخرد یا چه طرحی در بازار طرفدار دارد. فقط براساس ذوق خودش تولید میکند. این روش که کارساز نیست.
در مقابل، آنهایی که موفقتر بودند، اطلاعات بازار را جمعآوری کردند و متوجه شدند چه طرح و رنگی برای چه بازاری مناسب است. چون عنصر اصلی در صنایعدستی «طراحی» است. اگر طراحی را از صنایعدستی بگیریم، چیزی باقی نمیماند.
برای اینکه طراحی هدفمند باشد، باید بازار و ذائقه مخاطب را شناخت. نه فقط در ایران بلکه در هر کشوری هدف صادراتی هم باید بررسی شود که چه نوع محصولی، چه رنگی، چه اندازهای و با چه کاربردی، اما الان کارگاههایی در شهرهای دورافتاده در استان فارس هستند که اصلا نمیدانند چه چیزی باید تولید کنند. کسی نیست به آنها بگوید این اندازه مناسب نیست، این طرح برای بازار اروپا کاربرد ندارد، این رنگ را تغییر بده و....
تا وقتی این ارتباط برقرار نشود، صادرات هم اتفاق نمیافتد. در داخل کشور هم فقط آنهایی موفقند که خودشان به شکل تجربی راهی پیدا کردهاند. بقیه کمکم یا شغلشان را عوض میکنند یا ناامید میشوند.
در هر حوزهای، مانند سرامیک، تعدادی از تولیدکنندگان بهخوبی میدانند که در بازار باید چه کاری انجام دهند و آنها همچنان به کار خود ادامه میدهند. مشکل اصلی فقط مربوط به گران بودن مواد اولیه و سوخت و... است، اما با اینحال، آنها همچنان در حال فعالیت هستند. این افراد کار خود را بلدند و تلاش میکنند. خیلی از آنها در نمایشگاههای محلی و استانی شرکت میکنند، اما مشکل اصلی این است که در چنین نمایشگاههایی تولیدکنندگان نمیتوانند بهدرستی کل تولیدات سالانه خود را به فروش برسانند.
به عنوان مثال وقتی یک نمایشگاه برگزار میشود و ۲۰۰ نفر در آن شرکت میکنند، تولیدکنندگان مجبور میشوند محصولات خود را در فضای کوچک و محدود (مثلا ۱۲ متر مربع) عرضه کنند. در این شرایط، حتی اگر یک تولیدکننده ۲۰میلیون تومان محصول به نمایشگاه بیاورد و تمام آن را بفروشد، اگر فرض کنیم از این مقدار ۳۰درصد سود کند کلش میشود تقریبا هفت میلیون تومان. این یعنی در نهایت، بیشتر تولیدکنندگان باید محصولات خود را در بازارهای خرد و بدون ثبات به فروش برسانند.
چنین شرایطی عملا به تولیدکنندگان کمک نمیکند و باعث میشود فعالیتهایشان فقط در حد روزمرگی باقی بماند. برای رفع این مشکل، ما به شرکتهای تجاری نیاز داریم که بتوانند فعالیتهای تجاری، بازاریابی و صادرات را به شکلی مؤثرتر هدایت کنند. در کنار آن، دولت باید حمایتهای مالی و اعتباراتی برای تولیدکنندگان در نظر بگیرد تا این فعالیتها گسترش پیدا کنند.
اگر این اتفاق نیفتد، صنایعدستی همچنان در محدوده تولیدات محلی و بدون بازاریابی مؤثر باقی خواهند ماند. البته باید بگویم آمارهای اعلامشده درباره میزان فروش یا حجم تولید در بسیاری از موارد دقیق نیست و نیاز به مستندات رسمی دارد. این ارقام نباید فقط در کلام باشد بلکه باید مستندات و شواهد واقعی پشت آنها وجود داشته باشد. بسیاری از آمارهای اعلامشده به نظر میرسد غیرواقعی است، مثل همان آماری که در تعطیلات عید داده شد و در آن گفته میشد بیش از ۱۰۰۰ میلیارد تومان در حوزه صنایعدستی، محصول به فروش رفته است. در خصوص وضعیت صنایعدستی که در حال فراموشی هستند باید بگویم برخی از این صنایع دستی به دلیل نبود بازار و کاربرد مناسب، تقریبا به فراموشی سپرده شده است. بهعنوانمثال، پاپوشهای سنتی در استانهایی مانند گیلان یا مازندران که به طور خاص به آنها پرداخته میشد، دیگر تقریبا وجود ندارد یا تعداد تولیدکنندگان آنها بهشدت کاهش یافته یا چاروق بجنورد و زنجان.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتوگوی اختصاصی روزنامه «جامجم» با عضو شورای سیاسی جنبش امل و نماینده پارلمان لبنان عنوان شد
بهروز افخمی در گفتوگو با «جامجم» از انگیزههای خود برای ساخت 90 دقیقه پایانی زندگی طیب گفت