مجموعههایی مانند «چرخ گردون» و«دستچین»وپروژههای دردست طراحی دیگر،نشانههایی از این نگاه نو هستند؛ بازگشت به ژانری خاطرهساز امااینبار با رویکردی مدرن، متنوع و نزدیک به سلیقه مخاطب امروزی. سیتکام با ویژگیهایی چون ساختار اپیزودیک، زمان کوتاه، شخصیتهای ثابت و موقعیتهای طنزآلود، نهتنها پاسخ مناسبی به نیاز مخاطبان است، بلکه فرصتی تازه برای خلق برندهای ماندگار، تربیت نسل جدید طنزپردازان و بازسازی ارتباط گرم مخاطب با تلویزیون بهشمار میرود.
دردنیای امروزی که مخاطب به ویدئوهای کوتاه وسرگرمیهای فوری عادت کرده،سریالهای کلاسیک و داستانمحور تلویزیون، دیگر کمتر مجالی برای دیدهشدن پیدا میکنند. سیتکام بهعنوان یک ژانر ترکیبی از سرگرمی سریع، شخصیتهای تکرارشونده و طنز روزمره، دقیقا همان چیزی است که مخاطب امروز میخواهد؛ دیدن، خندیدن و فراموش کردن.
تلویزیون با تکیه بر این فرمت میتواند هم پای در رقابت با شبکههای مجازی بگذارد و هم مخاطب سنتیتر خود را حفظ کند. فرمتهای آیتمی و موقعیتمحور، همان چیزی است که حالا در «خندهکوتاه»های اینستاگرامی و ویدئوهای تیکتاکی میدرخشد. تفاوت فقط در اینجاست که تلویزیون میتواند این خنده را در یک بستهبندی سالمتر و با محتوای ساختارمندتر
ارائه دهد. تجربههای قبلی تلویزیون در قالبهای سیتکامی مانند بدون شرح، ساختمان پزشکان، پاورچین، این چند نفر، و بعدها آثار آیتمی شهاب عباسی همچون خندهبازار، شکرآباد و دستانداز، نشان داد این فرمت حتی با مدل بومیشده ایرانی هم قابل اجراست و میتواند مخاطب را راضی کند. در سالهایی هم مهران مدیری با آثاری مثل «عطسه» و پروژههای کوتاه آیتمی دیگر، گرچه کمتر دیده شدند اما تلاش کردند کمدی موقعیت را زنده نگه دارند. با این حال، مشکل اصلی تلویزیون در این ژانر همیشه قطع زنجیره تولید بوده؛ هر مجموعهای با یک موفقیت نسبی، به جای رشد، متوقف شده و تلاش بعدی از نو شروع شده است. با وجود آنکه سیتکام به ظاهر ساختاری ساده دارد اما نگارش و اجرای آن نیازمند تیمی حرفهای و شناخت دقیق از موقعیتسازی کمدی است. در سیتکام، شوخیها نباید صرفا خندهدار باشند، بلکه باید در بستر موقعیت معنا پیدا کنند. این یعنی نویسنده باید بتواند از دل یک اتفاق ساده روزمره، یک بحران بامزه و غیرمنتظره خلق کند.
در نمونههای موفق جهانی و حتی برخی ایرانی، شخصیتپردازی قوی، دیالوگنویسی تیز و ریتم مناسب داستان سه عامل اساسی موفقیت سیتکام هستند. تلویزیون برای موفقیت در مسیر تازه، باید از اتکا به چهرهها و بازیگران محبوب فراتر برود و روی ساختار و محتوا سرمایهگذاری کند. اگر مرکز سیمرغ یا شبکههایی مانند نسیم قصد دارند بهطور جدی به تولید سیتکام بپردازند، بهتر است بهجای تکرار مسیرهای گذشته، اینبار با برنامهریزی دقیق و رویکردی بلندمدت وارد عمل شوند. در این مسیر، چند نکته کلیدی میتواند به موفقیت کمک کند: تشکیل اتاق فکر و تیم نویسندگی حرفهای با ترکیب جوانها و نویسندگان باسابقه، جذب بازیگرانی تازهنفس و پرهیز از کلیشههای تکراری چهرههای خسته، بومیسازی شوخیها با خلاقیت و رعایت اصول طنز سالم، ساخت لوکیشنهای اختصاصی و ثابت برای تولید بلندمدت سیتکامها و پخش منظم و در ساعتهای طلایی همراه تیزرهای تبلیغاتی مؤثر.
شروع یک موقعیت تازه
اگر پروژههای مرکز سیمرغ، شبکه نسیم و تلویزیون ملی بهدرستی پیش برود، میتوان امیدوار بود که سیتکام، نه یک مد موقت، بلکه به فرمت پایهای تلویزیون ایران تبدیل شود. در دنیای امروز که خندههای سطحی همه جا هستند، تلویزیون میتواند بستری برای خندههای عمیقتر و ماندگارتر باشد؛ اگر درست بشنود، درست برنامهریزی کند و درست اجرا کند.پس شاید سیتکام نهفقط نجاتدهنده تلویزیون، بلکه بازآفرین پیوند از دست رفته مردم با رسانهملی باشد؛ با لبخند، با قصه، با موقعیت.
امیر برادران، نویسنده و طنزپرداز خوشذوقی که امضای او پای سریالهایی چون ساختمان پزشکان، مسافران، در حاشیه و... دیده میشود، که در سفر خارج از کشور بود و با وجود مشغله، به سؤالات ما پاسخ داد؛ با نگاهی جدی و صریح به طنز امروز، آینده سیتکام در ایران، چالشهای ممیزی و توصیههایی به نسل جوان نویسندگان.
وی در توضیح راز ساخت یک موقعیت طنز قوی، میگوید: بهنظرم مهمترین پرسشی که باید در فرآیند نوشتن موقعیت طنز همیشه جلوی چشم نویسنده باشد، این است: «ما در این صحنه دقیقا به چه چیزی قرار است بخندیم؟»
اگر نتوانیم به این سؤال پاسخ روشنی بدهیم، احتمالا آن موقعیت یا صحنه اصلا طنزآمیز نخواهد بود. برخلاف تصور عمومی، شوخی صرف یا دیالوگ بامزه بهتنهایی کافی نیست. آنچه یک موقعیت را واقعا خندهدار میکند، تضادها و تفاوتهاست؛ مثلا تضاد میان شخصیت و موقعیتی که در آن قرار گرفته، جابهجایی نقشها، رفتارهای غیرمنتظره یا حتی شکستن یک عادت رفتاری در زمان نامناسب. درسریالهایی که شما اشاره کردید، ما بارها باچنین تضادهایی، موقعیتهای کمدی خلق کردیم. آدمی که همیشه منطقیحرف میزند،ناگهان دریک موقعیت احساسی ازکنترل خارج میشود؛یافردیکه همیشهساکت است، در لحظهای خاص دست به رفتاری عجیب میزند. همین رفتارهای متفاوت، منشأ خنده میشوند. درواقع، وقتی نویسنده دقیقابداند نقطه خنده کجاست،آن صحنه تبدیل به طنزواقعی میشود.این آگاهی مثل چراغ راهنمایی است که مسیر موقعیتپردازی را روشن میکند.
بدون شخصیت، طنز میمیرد
برادران شخصیتپردازی را در خلق موقعیتهای طنز بهشدت مؤثر میداند و میگوید: بدون شخصیتپردازی اصولی، ساخت موقعیت طنز واقعی تقریبا غیرممکن است. شخصیتها منشأ رفتار هستند و رفتار آدمهاست که موقعیت را میسازد، نه صرفا خود موقعیت. اگر یک موقعیت طنزآمیز را به شخصیت اشتباهی بدهیم، اثرش خنثی یا حتی آزاردهنده میشود. در سریالهای بلند مثل سیتکامها، وقتی شخصیتها بهدرستی طراحی شده باشند، نویسنده به مرور یاد میگیرد چه نوع موقعیتهایی برای آنها جواب میدهد. انگار شخصیت خودش شروع میکند به راهنمایی نویسنده. به همین دلیل، اگر بخواهم خلاصه بگویم: موقعیت طنز قوی بدون شخصیتپردازی قوی، دوام ندارد. شاید برای یکیدو قسمت جواب بدهد اما در یک مجموعه طولانی، تنها شخصیت است که طنز را زنده نگه میدارد.
طنز، آیینه جزئیات زندگی ماست
وی با بیان اینکه برای من بهشکل کامل و جدی، مسائل اجتماعی و رفتارهای روزمره مردم، منبع اصلی تولید موقعیتهای طنز بودهاند، اضافه میکند: بهنوعی میتوان گفت یک نویسنده طنز، در طول زندگیاش ناخواسته به یک «ضبطصوت دائمی» تبدیل میشود که همهچیز را ثبت میکند؛ از تکیهکلامها و طرز حرف زدن آدمها، تا شیوه رفتار کودکان در یک مهمانی خانوادگی یا حتی لحن گفتوگوی فروشنده و مشتری در یک سوپرمارکت.
این جزئیات، گنجینهای تمامنشدنی برای خلق موقعیتهای طنز است. حتی کوچکترین رفتار یا واکنش میتواند جرقه یک موقعیت خندهدار باشد، بهشرطی که نویسنده چشم و گوشش به دقت باز باشد. به باور من، طنز واقعی از دل زندگی میجوشد، نه از بیرون آن. طنز وقتی مؤثر و ماندگار میشود که مردم در آن، خودشان یا اطرافیانشان را ببینند و بگویند: «این دقیقا همونیه که دیروز دیدم!» از اینرو، نویسندهای که قرار است موقعیت کمدی خلق کند، باید ناظر دقیق رفتارهای اجتماعی باشد. او باید بتواند با مردم زندگی کند، از آنها یاد بگیرد و از لابهلای همین اتفاقات ساده و روزمره، موقعیتهایی بیافریند که هم خندهدار باشد و هم بازتابی از زندگی واقعی.
برادران با اشاره به اینکه یکی از ویژگیهای سیتکام، محدود بودن به چند فضای تکرارشونده است؛ خانه، محل کار، یک کافه یا دفتر کوچک اما برخلاف تصور اولیه، این محدودیت فضایی الزاما به معنای تکراری شدن نیست. اگر شخصیتپردازی بهدرستی انجام شده باشد، حتی در یک اتاق ساده میتوان بینهایت موقعیت خلق کرد، میگوید: در تجربه شخصی خودم، بارها دیدهام که عمق شخصیتها و نوع روابطشان، بهمراتب مهمتر از تنوع لوکیشنهاست. وقتی شخصیتها زنده، باورپذیر و کنشمند باشند، هر بار که وارد یک فضا میشوند، چیز تازهای با خودشان میآورند: یک درگیری جدید، یک سوءتفاهم بامزه، یک کشف تازه یا حتی یک تغییر کوچک در رابطهشان که همهچیز را دگرگون میکند. بهعنوان مثال، سریال فرندز را در نظر بگیرید؛ بخش عمدهای از آن در یک کافه و یک آپارتمان میگذرد اما چیزی که آن را زنده و تماشایی نگه میدارد، نه دکور یا تغییر صحنه، بلکه تغییرات درونی شخصیتها و برخوردهای متنوع آنها با یکدیگر است. درواقع، تنوع واقعی در سیتکام از فضای ذهنی شخصیتها میآید، نه از طراحی صحنه. اگر شخصیتها برای مخاطب جا افتاده باشند، تکرار لوکیشن نهتنها خستهکننده نمیشود، بلکه میتواند تبدیل به امضای سریال شود.
خلق طنز در لحظه؛ نه تعقیب یک قصه بلند
از او درباره تفاوت نوشتن سیتکام با سریال داستانی میپرسیم و او در پاسخ میگوید: نوشتن سیتکام تفاوتهای بنیادینی با نوشتن یک سریال داستانمحور یا درام دارد. در سریالهای درام، شما معمولا با قصهای طولانی و پر پیچوخم مواجهید که شخصیتها را در مسیر تغییر و تحول قرار میدهد اما در سیتکام، ماجرا متفاوت است: در اینجا شخصیتها معمولا تغییر زیادی نمیکنند، بلکه این موقعیتها هستند که در هر قسمت تغییر میکنند و واکنشهای جدیدی از شخصیتها بیرون میکشند.تمرکز در سیتکام بر «لحظه» است؛ یعنی لحظههایی که قرار است ما را بخندانند، آن هم با ریتمی سریع و بدون حشو. باید بتوان در یک بازه کوتاه ۲۰ تا ۲۵ دقیقهای، نهتنها موقعیت بسازی، بلکه آن را طوری هدایت کنی که هر دقیقهاش طنز تولید کند. این نیازمند مهارت خاصی است: ترکیب ظرافت در طراحی موقعیت، شناخت دقیق شخصیت و ریتمسازی حرفهای.
درواقع، سیتکام بیشتر شبیه به طنز صحنهای است که با دیالوگهای دقیق، موقعیتهای فشرده و شوخیهای زنده کار میکند. اگر این شوخیها لحظهبهلحظه نباشند، سریال خیلی زود از ریتم میافتد و تبدیل میشود به چند گفتوگوی بیمزه. بنابراین، برخلاف تصور بعضیها، نوشتن برای سیتکام شاید از نوشتن یک سریال بلند داستانی هم دشوارتر باشد، چون جایی برای افتادن از ریتم وجود ندارد.
سیتکام در ایران چقدر توانسته جای خودش را پیدا کند؟
برادران با تاکید براینکه سیتکام واقعی به معنای استاندارد جهانی، هنوز در ایران آنطور که باید، جا نیفتاده، میگوید: ما هنوز با فرم کلاسیک این قالب آشنا نشدهایم. اغلب سریالهای طنزی که در ایران ساخته شدهاند، بیشتر به سریالهای داستانمحور نزدیکند تا به سیتکامهای موقعیتمحور. یکی از موانع مهم، عادت مخاطب ایرانی به سریالهای ۴۰ تا ۵۰ دقیقهای است. وقتی قسمتهایی با مدت زمان ۲۰دقیقه ارائه میشود، برخی مخاطبان احساس میکنند سریال ناقص است یابه نوعی سرشان کلاه رفته! درحالی که درجهان، این مدتزمان استاندارد ورایج سیتکام است. سیتکام باید ریتمی تند، شخصیتهایی مشخص و موقعیتهایی ملموس داشته باشد و در همان زمان محدود، مخاطب را بخنداند و جذب کند. تا زمانی که این نگاه اصلاح نشود، سیتکام واقعی هم شکل نخواهد گرفت.
نسلی باسواد و جهاندیده
او در پایان دیدگاه خود را درباره نسل جدید نویسندهها در ایران با این توصیفات بیان میکند: بسیار باسواد، پیگیر و در عین حال جهاندیده. وی میافزاید: امروز دسترسی به بهترین سریالها و فیلمهای دنیا بسیار راحتتر از گذشته است. این نسل بهشدت فیلمبین و سریالفهم هستند. آنها با سریالهایی مثل فرندز، بیگبنگ تئوری یا حتی آثار روز پلتفرمها آشنایی کامل دارند و این آشنایی، ذهن آنها را بازتر کرده است. بهنظرم اگر این نسل، مسیر درستی انتخاب کند ودچار عجله یا وسوسه شهرت زودهنگام نشود، خیلی سریع میتوانند رشد یابند و حتی مرزهای طنز در ایران را جابهجا کنند. فقط کافی است کمی صبور بمانند و بر شخصیتپردازی، قصهگویی و شناخت مخاطب تمرکز بیشتری بگذارند.